دیدار یار خراسانی
در دومین روز از سفر رهبر انقلاب اسلامی به کرمانشاه، صبح امروز(پنجشنبه) خانوادههای معظم شهداء، ایثارگران و جانبازان در فضایی معطر به عطر شهداء و یاد و خاطره جانفشانی آنان، با حضرت آیتالله خامنهای دیدار کردند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب ایشان در این مراسم، دیدار با خانوادههای شهداء، ایثارگران و جانبازان را یکی از باعظمتترین دیدارها خواندند و تأکید کردند: روحیه ایثارگری نجات بخش یک کشور و ملت است و هیچ جامعهای بدون روحیه ایثارگری به عزت و عظمت نخواهد رسید.
حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر اینکه یکی از ابعاد و جهات روحیه ایثارگرانه، شناخت نیاز لحظه و عمل به وظیفه است، افزودند: کیمیای هوشمندی و موقعیتشناسی شهداء و ایثارگران، نقطه برجستهای است که بعنوان یک درس بزرگ، همواره مورد نیاز کشور است.
آب زنید راه را هین که نگار می رسد
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در جمع پُر شور هزاران نفر از مردم کرمانشاه در ورزشگاه آزادی این شهر، در سخنان مهمی به تبیین نقش، جایگاه و حضور و عزم مردم در نظام جمهوری اسلامی بعنوان معیار اصلی و تأثیرگذاری استفاده از ظرفیت و تواناییهای برجسته مردم برای مقابله با چالش های سخت و نرم و حرکت شتابان در مسیر پیشرفت علمی، اقتصادی، صنعتی و کشاورزی پرداختند. ادامه مطلب...
اگر هر دیاری به خصلتی از اهالی آن توصیف میشود بی شک مهمان نوازی شاخص برجسته کرمانشاه است. نقل است که اهالی این دیار در پذیرایی از زائران کربلای معلا با هم رقابت داشتند تا آنجا که هیاتهای مذهبی به صف مینشستند تا آنگاه که نوبتشان رسید 10 کیلومتر بیرون از شهر رفته و از آنجا آیین استقبال از کاروان زائران عتبات عالیات را اجرایی کنند و بعد از چند روز پذیرایی کامل درحسینیههای خود، با سلام و صلوات آنها را به سمت کربلا بدرقه کنند و در برگشت زائران نیز همین منوال در میان اهالی کرمانشاه مرسوم بوده است. ادامه مطلب...
گواهی میدهم که تو واحدی و بیهمتا و بینیاز از خلق و خالق رزق.
خداوندا گواهی میدهم محمد رسول تو و آقای خلق و آخرین پیامبر (ص) عالم است.
این مطلب از وبلاگ آهستان به قلم امید حسینی وام گرفته شده است.با هم می خوانیم:
22 بهمن 79 ، حرم مطهر حضرت معصومه ( س ) : توی صحن حرم حضرت معصومه ( س ) نشسته بودم که ناگهان چشمم افتاد به روزنامه بغل دستی ام: فرمانده جانباز گروه تفحص لشگر محمدرسول الله ، به شهادت رسید . بله ، درست خوانده بودم ، علی محمودوند ، در فکه 17 مهر 80 ، مجید پازوکی ، یار و همرزم شهید محمودوند ، به یاران شهیدش پیوست .
امروز سالگرد شهادت جستجو گرنور فرمانده گروه تفحص شهدای لشگر27حضرت محمد رسول الله (ص) است.من که به واسطه قرابت سببی باوی به این رابطه فامیلی افتخار می کنم هرگز اورا نشناختم و این یکی از بزرگترین حسرت های زندگی ام است. به یاد این شهید والا مقام وبلاگ خودرا معطر به شمیم بهشتی اش می کنم.به امید این که روزی لیاقت شفاعتش را بیابم.
زندگی نامه:
فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله کرجی - شهید محمودی:
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم....
از این که مرگ را فراموش کردم....
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم....
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند....
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم....
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند....
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم....
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند....
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم....
از این که " خدا می بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم....
از ......