امام علیه السلام: و اما ای برادر یهود، دومین امتحان زمانی بود که قریش برای کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در دارالندوه گرد آمدند و در مورد چگونگی نقشه قتل او با یکدیگر به مشورت پرداختند. در آن مجلس، شیطان پلید به قیاف? مردی یک چشم از قبیل? ثقیف به نام «مغیره بن شعبه» حاضر شده بود و آنان را یاری می کرد. تا آنکه همگی بر آن شدند از هر تیر? قریش یک نفر نماینده انتخاب شود و شبانگاه با شمشیرهای آخته یکباره بر سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یورش برند و خونش را بریزند.
این تصمیم را برای آن گرفتند که خون او در میان تمام قبایل پخش شود. و از آنجا که بنی هاشم توان رویارویی با تمام قبیله ها را نخواهد داشت، در نتیجه خون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پایمال می شود.
وقتی این تصمیم را گرفتند، جبرئیل به فرمان خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از این توطئه شوم آگاه ساخت و دستور داد که همان شب، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مکه بیرون روند و من به جای ایشان در بسترشان بخوابم. زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا بدین امر خبر دادند، بی درنگ فرمانشان را به جان خریدم. شاد و خرسند بودم که به جای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشته شوم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به راه خویش رفتند و من در بستر ایشان آرمیدم. آنگاه مردان قریش روی به من آوردند در حالی که پیش خود یقین داشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کشته خواهد شد. امّا همین که به من نزدیک شدند، شمشیرِ برّان مرا دیدند. بدین ترتیب آنان را از خود دور ساختم، چنان که خدا و مردم بدان آگاهند. اکنون در برابر این مرد یهودی از شما جماعت می پرسم: آیا چنین نیست که گفتم؟
مردم : بلی، ای امیرمؤمنان، همین طور است . . . درست فرمودید . . . فداکاری شما هیچگاه از یاد ما نمی رود . . . شما با ایثار و فداکاری خود به ما آموختید که برای حفظِ جانِ حجّت خدا، باید از جانِ خویشتن گذشت . . .