احیای جامعه با آیات الهی

وقتی وجود مبارک پیامبر (ع) ظهور کرد، نعمت های فراوانی را برای بشریت آورد. بخش وسیعی از آن نعمت ها در روایات ما، مخصوصاً در نهج البلاغه آمده است؛ امّا آن عناصر محوری ره آورد پیامبر، در خود قرآن کریم آمد. وجود مبارک حضرت امیر (ع) فرمود : شما در زمان جاهلیت بهداشت نداشتید، مسکن مناسب نداشتید، آب آشامیدنی سالم نداشتید، محیط زیست سالم نداشتید؛ اینها را به وسیله اسلام فراهم کردید.(1)اینگونه از نعمت ها در ضمن آیات قرآنی بازگو شد و به صورت صریح قرآن کریم به این مسائل نپرداخت؛ امّا مسائل اعتقادی، اخلاقی، فقهی، حقوقی را که خطوط کلّی دین است، به صورت شفاف بازگو کرد.
توحید را آورد، وحدت را آورد، فضائل اخلاقی دیگر را آورد؛ فرمود : به یاد این معارف باشید که قبلاً فاقد بودید، و هم اکنون واجدید:و اذکروا ن عمت الله علیکم(2)، ا ذ کنتم اعداءً فالّف ب ین قلوب کم فاصبحتم ب ن عمت ه ا خواناً (3). فرمود : به یاد آن روزگار جاهلی باشید که غالباً به غارت و جنگ می پرداختید، مشغول خونریزی و دشنام و دشمنی بودید و به نعمت اسلام برادر یکدیگر شدید. این کلمه نعمت را در یک جمله کوتاه دو بار ذکر فرمود :اذکروا ن عمت الله علیکم ا ذ کنتم اعداءً... فاصبحتم ب ن عمت ه ا خواناً، نفرمود فاصبحتم ا خواناً ! این تکرار نعمت برای اهمیت نعمت وحدت است. فرمود : او شما را متحد کرد؛ وقتی متحد شدید، به همه آن مشکلات فائق آمدید. هم به مشکلات بهداشت و درمانتان، هم به مشکلات اقتصادتان، هم به مشکلات فرهنگ جامعه تان، هم به مشکلات امنیت و آسایش و آزادی و استقلالتان و مانند آن.


« تلاوت » آیات الهی توسط رسول اکرم (ص) و « تفهیم » آن توسط خدای سبحان

 

وجود مبارک پیغمبر (ص) به مردمش این مطلب را اعلام کرد، فرمود: این حرف هائی که من می زنم، به خود من ا سناد ندارد؛ یک. مطلبی که به وسیله این حرف ها در جان شما رسوخ می کند، آن هم به من مربوط نیست؛ این دو. تلاوت کردن این آیات از من است به اذن خدا، نفوذ محتوا و معانی این آیات در دلهای شما کار خداست، منتها با زبان و بیان من. این دو مطلب را از این آیه می توان استفاده کرد؛ فرمود : قل لو شآء الله ما تلوته عل یکم و لا ادراکم ب ه لقد لب ثت ف یکم عمراً م ن قبل ه افلا تعق لون (4). فرمود : اگر خدای سبحان می خواست که من هم مانند افراد دیگر و عادی به سر ببرم و وحی و نبوتی نباشد، هرگز من این آیات را بر شما تلاوت نمی کردم؛ یک و خداوند معانی و معارف این آیات را به شما عطا نمی کرد، که شما درایت را از خدا بگیرید و تلاوت را از من بشنوید؛ این دو. من آیات الهی را تلاوت می کنم، شما تلاوت را از من می شنوید؛ ولی درایت و فهم و ادراک معانی اینها را از خدای سبحان می گیرید. او معلّم است و من تالی ام؛ من می خوانم، او معنا می کند؛ من زبان بی زبانی اویم و از این راه او این معانی را به شما عطا می کند: قل لو شآء الله ما تلوته علیکم و لا ادراکم؛ این ( ادراکم ) فعل ماضی است، متکلّم مع الغیر نیست که در ترجمه ها آمده. نه من شما را درایت نمی دهم، (ادری) نیست، « ادری » است؛ متکلّم وحده نیست، مفرد و فعل ماضی است،یعنی او این درایت را به شما نمی داد!
از اینجا دو نکته معلوم می شود؛ یکی اینکه تلاوت آیات به اذن خداست از رسول گرامی (ص)، که ما این تلاوت را استماع می کنیم. یکی اینکه ما شاگرد خدائیم، منتها در مکتب و حوزه پیامبر. او وقتی می خواند، کسی آیات را از او تحویل می گیرد و از زبان مطهر آن حضرت می شنود؛ با درایت الهی همراه است.آن درایت بخش و فهم بخش و معلّم، خداست، منتها از زبان پیامبر. پس این می شود مطلب دوّم که معلّم و مدری خداست و آن می شود مطلب اوّل که تالی پیامبر است.
بعد می فرماید : من تقریباً 40 سال در بین شما بودم، شما سوابق من را از نزدیک آزمودید که من قبلاً از این حرف ها نداشتم ! هم امین و صادق بودم، هم از این سخنان و آیات، چیزی نمی گفتم. معلوم می شود اینها حرف من نیست، حرف دیگری است: لقد لب ثت ف یکم عمراً م ن قبل ه افلا تعق لون؛ شما اگر خردمندانه داوری کنید، می بینید که سوابق من طوری بود که این حرف ها در آن سوابق نبود و این مطالبی که من بعد از 40 سال می گویم، هیچ ربطی با طرز زندگی عادی من قبل از 40 سالگی نبود. در طی آن 40 سال که یک عمر طولانی است ومن با شما به سر بردم؛ از این مسائل چیزی از من نمی شنیدید، معلوم می شود این حرف ها مال من نیست.
راه درک تلاوت قرآن کریم از زبان پیامبر اکرم (ص)


نکته مهم آن است که : برای ما که در عصر غیبتیم و حضور پیامبر را درک نکرده ایم؛ آیا راهی هست که تلاوت را از خود پیامبر (ص) دریافت بکنیم که از این راه، درایت هم نصیب ما بشود؛ که تالی بشود پیامبر، مدری بشود خدا؛ یا نه؟! و اصلاً این راه رفتنی است یا نه؟ ما وقتی به همین قرآن کریم بر می گردیم، می بینیم قرآن کریم نقشه حضور آن حضرت را از قرون گذشته به این صورت تبیین کرد، فرمود: بنیانگذار کعبه، وجود مبارک ابراهیم (ع) مرده را زنده می کرد به اذن خدا؛ او می گفت وصدا می زد،ما حیات می بخشیدیم؛ او مظهر احیای ما بود، مظهر حیات بخشی ما بود. ما به آن حضرت گفتیم : شما نام این حیوانات را ببر: ثمّ ادعهنّ یأت ینک سعیاً (5). تو اسم این حیوانات سر بریده را ببر، اینها موظّفند که اطاعت کنند. تو که می گوئی یا طاووس، اسم این حیوان را بردی، چگونه اجزای پراکنده شده این مرغ جمع می شوند و سریعاً این پیکر به آن سر و آن سر به آن پیکر متّصل می شود و طاووس زنده می شود؟ اینها می آیند، امّا کی اینها را می آورد؟ مگر سعی بدون عامل ممکن است؟ مگر حرکت بدون محرّک ممکن است؟ اینها که روحی ندارند، زنده نیستند تا پر بکشند و بیایند ! فرمود : تو بخوان، آوردن اینها به عهده ما و از همین نظر تو می شوی مظهر محیی و احیاء کننده.
بعد از وجود مبارک ابراهیم، رفته رفته دوران موسای کلیم (ع) سپری می شود، تا می رسیم به وجود مبارک عیسای مسیح. ذات أقدس له به عیسای مسیح (ع) فرمود : تو در این پیکر ساخته ب دم : تنفخ ف یها؛ تو می دمی، امّا فتکون طیراً ب ا ذن الله. او زنده می شود، به اذن من. تو اگر ب دمی،او زنده می شود؛ دیگران اگر بدمند که زنده نمی شود !
حصول خلافت الهی در پرتو « عبودیت »

خدای سبحان برای زنده کردن انسان، روح را به انسان عطا می کند و از این اعطای روح به نفخ روح یاد کرد، فرمود : نفخت ف یه م ن روحی(6)، من می دمم. وقتی دمیدم، انسان زنده می شود. این نفخ به معنی فوت کردن نیست بلکه به معنی اعطای روح و اعطای هویت اصلی انسان است. فرمود : همین کاری که من می کنم، عیسای مسیح (ع) که خلیفه من و مظهر من است؛ او هم اگر ب دمد، این پرنده زنده می شود. وقتی عیسای مسیح با نفخش مرده را زنده می کند، یا به یک موجود جامدی روح می بخشد که بشود خلیفه خدا، مظهر خدا؛ و خلافت و مظهریت فقط در سایه عبودیت است و لا غیر! پس اگر کسی بنده خالص خدا شد مثل ابراهیم خلیل (ع)؛ او می تواند مرده را به اذن خدا زنده کند؛ یا اگر کسی بنده خالص خدا شد مثل عیسای مسیح(ع)، گذشته از اینکه می تواند مرده را زنده کند، می تواند حیات ابتدائی ببخشد، کسی را بیافریند. هم مرده زنده کردن جزء معجزات عیسای مسیح (ع) بود: و ا ذ تحی ی الموتی ب ا ذن ی(7)؛ و هم زنده کردن ابتدائی و حیات بخشی جزء معجزات آن حضرت بود که: فتنفخ ف یها فتکون طیراً ب ا ذن ی(8) و مانند آن.
عوامل اساسی در احیای جامعه


در اینجا جامعه جاهل واقعاً مرده اند، کورند، کرند: صمّ بکم عمی فهم لا یرج عون (9)، فهم لا یعق لون (10)و به وسیله علم و معرفت زنده می شوند. این زنده شدن دو تا کار دارد؛ یکی دمیدن پیامبر، یکی روح بخشی خدا با این دم. همانطوری که زنده شدن مرغ ها به وسیله ابراهیم خلیل (ع) دو کار بود؛ یکی صدا زدن آن مرغ ها به اسمشان، یکی هم حیات بخشی که این صدا زدن مال ابراهیم خلیل بود، در حقیقت حیات بخشی از راه خلافت و مظهریت ابراهیم خلیل نصیب آن حضرت شد که مرغ های مرده زنده می شوند؛ درباره عیسای مسیح (ع) هم همین طور است.
اگروجود مبارک پیامبر بخواهد حیات معنوی به جامعه ببخشد، یک مرده ای را زنده کند؛ یک کوری را درمان ببخشد، بینا بکند؛ یک کری را شفا ببخشد، سمیع بکند؛ یک جاهلی را بخواهد عالم بکند، یک گنگی را بخواهد گویا بکند؛ با تلاوت آیات الهی این کار را می کند. فرمود : تو تلاوت می کنی، خدا آگاه می کند: قل لو شآء الله ما تلوته علیکم و لا ادراکم ب ه؛ یعنی تلاوت از پیامبر، درایت بخشی و فهم و شعور دادن و ادراک معارف از ناحیه خدا.
اگر کسی واقعاً آنچه را می داند، باور کند و عمل کند؛ الآن که خودش قرآن می خواند، مثل اینکه از وجود مبارک پیغمبر (ع) دارد می شنود. اگر این تلاوت او به منزله تلاوت رسول الله است؛ یا اگر وارد مجلسی شد، دید کسی دارد قرآن تلاوت می کند، خوب گوش بدهد؛ گرچه ممکن است گوینده یک فرد عادی، یا خواننده یک فرد عادی باشد، ولی این در حقیقت از وجود مبارک پیامبر تحویل می گیرد. چون صدا را از آنجا می شنود، درایت را هم از خدای سبحان می گیرد. خدای سبحان می شود مدری، معلّم و مفهّم و این شخص می شود مستمع و این استماع را در حقیقت از پیامبر دارد دریافت می کند ولو خواننده یا گوینده یک فرد عادی باشد !
بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (مدظلّه العالی) در جلسه اخلاق به مناسبت ایام ارتحال حضرت رسول اکرم (ص) در دیدار با طلاب، دانشجویان و اقشار مختلف مردم ـ قم ؛ 25/ 12/ 1384
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ر. ک :نهج البلاغه/ خ 26 (2) مائده/ 7 ـ با تلخیص (3) آل عمران/ 103 (4) یونس/ 16 (5) بقره/ 260 (6) حجر/ 29 و ص/ 72 (7) بقره/ 260 ـ با تلخیص
(8) مائده/ 110 ـ با تلخیص (9) بقره/ 18 (10) بقره/ 171