آیتالله بهاءالدینی فرمود: «در مکاشفه دیدم که برزخ از شهریار برداشته شده»
شما زندانیهای دوران شاه را ببینید حتی خالکوبیهای روی دستشان هم از شعرهای شهریار بود، مثل این شعر که «تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم / روزی سراغ وقت من آیی که نیستم» شهریار به قدری مرتبه بالایی داشت که آیتالله بهاءالدینی فرمود: «در مکاشفه دیدم که برزخ از شهریار برداشته شده» آیتالله نجفی وقتی در مکاشفه حضرت علی را میبیند، حضرت علی میگوید: «این شاعرنا» یعنی شاعر ما کجاست و شهریار را میآورند تا شعر بگوید. مردم با جسم شهریار کاری ندارند، شهریار نه ادعایی داشت و نه خانه و زندگی، او یک کارمند بازنشسته بانک کشاورزی بود با 4هزار و80 تومان حقوق که آخرین دریافتیاش بود که نصف آن را هم صدقه میداد. هر پنجشنبه پیرزنی میآمد و آن را میگرفت.
باز هم از سلوک و عرفان شهریار میگویید؟
در همه این سالهایی که من با شهریار بودم هر پنجشنبه غروب زنی دم در خانه میآمد و در میزد استاد با حالتی مضطرب و پریشان به سمت در میرفت. هیچگاه نمیگذاشت شخص دیگری در را باز کند تا آن زن دیده و شرمنده شود همیشه یک 500تومانی آماده میکرد و از کنار در و بدون اینکه او را ببیند پول را به زن میداد یا مثلا زمانی که من سرباز بودم همیشه هر چیزی را که برای خودش میخرید برای من هم میخرید فکر میکرد چون من سربازم چیزی ندارم و برای همین کمک میکرد. شهریار هر شب نماز شب را فریضه میخواند او از رجبیون بود یعنی رجب و شعبان و رمضان را روزه میگرفت جز آخرین سال زندگیاش که بسیار ناتوان شده بود.
با حافظ یک رابطه عجیب و شگفتانگیز داشت، حس میکرد حافظ حضور دارد، گاهی در صحبتهایش میگفت خواجه خودش فرمود که... یک روز پرسیدم استاد اگر بگویم حافظ توی آن اتاق نشسته چه میکنید؟ گفت از ذوق میمیرم. همچنین ایشان علاقه شدیدی به آیتالله خامنهای داشت. دو سه بار با ایشان دیدار کرد یک بار در تبریز و یکی دو بار در بیمارستان ولی تلفنی زیاد صحبت میکردند. من موظف بودم شعرهای جدید استاد را به دست آیتالله خامنهای برسانم. وقتی سربازیام تبریز تمام شد ایشان به مزاح گفتند که از این به بعد وظیفه سربازیات این است که هر هفته شعرهای شهریار را برایم بفرستی و من دستخط شهریار را برای ایشان میفرستم. واکنش رهبر معظم انقلاب نسبت به شعرهای شهریار چگونه بود؟
کیف میکردند ، دستخط شهریار را میبوسیدند. خیلی به استاد علاقه داشتند در همین آخرین ملاقاتی که به مناسب برگزاری صدمین سال تولد شهریار داشتیم ایشان فرمودند شهریار فقط یک شاعر نبود، شهریار حکیم بود مثل حکیم نظامی. ایشان گفتند در تمام ادوار شعر فارسی شاعری مثل شهریار سراغ نداریم مخصوصا اینکه این شاعر دو زبانه باشد و زبان مادریاش فارسی نباشد ولی در فارسی شاهکارهایی بسازد که لنگه نداشته باشد.
عبارت آیت الله خامنهای این بود که گاهی شعرهای شهریار با حافظ بال میزند. توجه ایشان به شهریار بسیار زیاد است هر چه ما درباره شهریار خواستیم از ایشان خواستیم و هر چه درباره شهریار انجام شده به دستور ایشان بوده است.
استاد شهریار با حضرت امام (ره) هم دیدار داشتند؟
یک بار نخستوزیر وقت به من زنگ زد که امام مایل است استاد را ببیند. امام فرموده بود خانهای در تهران تهیه کنند که ایشان با خانوادهاش به تهران بیاید، ضمنا امام فرموده بود معاینات پزشکی با دقت زیادی روی شهریار انجام شود. متأسفانه این درخواست امام با بیماری استاد مصادف شد و نتوانست با امام دیدار کند. 9 ماه در بیمارستان بستری بود و منجر به فوتش شد. توی بیمارستان خیلی زجر کشیدند، مشکل ریوی داشتند نفس کشیدن خیلی برایشان سخت بود. به دکتر میگفت مرا معالجه نکنید، تعبیری به ترکی داشت با این عنوان که «سیلکینماق» به فارسی میشود «تکانده شدن» میگفت من با این دردها، دارم گناهتکانی میکنم. شهریار شفا نمیخواست میگفت خدایا من را ببخش و ببر. میگفت قربان بلایش بروم.
عاشق دوستهای قدیمش بود وقتی بیهوش میشد و به هوش میآمد میگفت صبا جان! صبا جان!، اشاره به ابوالحسن صبا یا امیر جان! اشاره امیری فیروزکوهی یا حسین جان! اشاره به حسین تهرانی یا نیما جان. همیشه از دوستان قدیمش خاطره میگفت و گریه میکرد، خاطراتش را با پروین اعتصامی و کمالالملک میگفت. میگفت پروین باید زن من میشد. او شایسته من بود و من شایسته او. او رفت زن یک افسر شهربانی شد و من زن معمولی گرفتم.در صورتی که ما باید به هم میرسیدیم. هم کفو هم بودیم.میگفت پروین به کسی رو نمیداد.
خیلی جدی بود. در انجمنهای ادبی که پدرش در کتابخانه مجلس برگزار میکرد. من هم میرفتم. عین مردها مینشست و شعر میخواند. اصلا بهش نمیآمد. گرچه من عاشقش بود و دلم جای دیگری گرو بود ولی او هم اصلا توی این باغها نبود که آدم نزدیکش بشود.
استاد منظومهای هم برای پروین گفته که آن هم چاپ نشده. ولی من آن را دارم. آنجا مینویسد پروین حق من بود.
اغلب اوقاتش را با اعتکاف و تهجد میگذراند، حافظ کل قرآن بود با این همه همیشه قرآن میخواند قبل از نماز صبح و بعد از نماز مغرب. یک ثلث قران را با خط نسخ زیبایش در مکتب خط تبریز به سیاق میرزا شفیع کتابت کردهاند. و وقتی آیة کریمهای را مینوشتند، از قول نظامی میگفتند: «عشقبازی میکنم با نام وی». ایشان خوشنویس برجستهای هم بودند تحریری را بینظیر مینوشتند و دربارة نستعلیقشان استاد امیرخانی فرمود: «بسیار خط نورانی دارند.» همیشه نمازهایشان را اول وقت میخواندند. همیشه تا صبح بیدار بودند و نماز شب را فریضه میخواندند و بعد میخوابیدند، کلا کم میخوابیدند به شب خیلی علاقه داشتند و درباره شب شعرهای زیادی گفتهاند.
از من پرسید چه کسی دارد به ایران میآید گفتم امام گفت این فجر است، مقدمه شمس. شمس آقا امام زمان است
درباره سالهای نزدیک به انقلاب و واکنش ایشان در آن سالها بیشتر میگویید؟
آن اوائل که ما به تظاهرات میرفتیم و برمیگشتیم به من میگفتند نکن این کارها ما که اینها را نمیشناسیم نمیدانیم جریان چیست. امام را هم نمیشناختند. اما یک روز زنگ زدند خانه ما و به من گفتند زود بلند شو و بیا وقتی که از خانه بیرون آمدم تا خدمت ایشان برسم دیدم پدرم با مردم سر کوچه ایستادهاند و حرف میزنند جریان را پرسیدم، پدرم گفت معلوم نیست امام میخواهد بیاید یا نه، معلوم نیست هواپیما را بزنند، فرودگاه را ببیندند یا امام را دستگیر کنند، کلا همه مردم خیلی منقلب و مضطرب بودند من هم مضطرب بودم ببینیم بالاخره چه میشود رفتم خانه استاد و گفتم امرتان چه بود، گریه کردند تا مدتی نمیتوانستند حرف بزنند بعد که مقداری آرام شدند، گفتند: اذان صبح در مکاشفه دیدم دارم قرآن میخوانم و سر سوره نوشته بود «جاء الفجر» از من پرسید چه کسی دارد به ایران میآید گفتم امام گفت این فجر است، مقدمه شمس. شمس آقا امام زمان است از آن روز عاشق امام شدند و همان روز اولین شعرشان را برای امام گفتند. بعد از هر نماز دعایشان این بود که خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. هرگاه آرام به خانه میآمدم و ایشان را در حال نماز میدیدم همیشه این شعر را بعد از نمازشان میخواندند عاشقانه امام را دوست داشتند، در دیوان 400 صفحهای که دارند اغلب شعرها برای امام، انقلاب و آیتالله خامنهای است و در طول دهة اخر عمر تقریبا شعری نسرودند که به منویات انقلاب اسلامی بیارتباط باشد
نویسنده کتاب «فتنه تغییر الفبا» گفت: در بسیاری از شعرهای تحریف شده شهریار لفظ «دین» را برداشتهاند و جایش «حق» گذاشتهاند، «آیه» را حذف کرده «آرزو» گذاشتهاند. آنها را تصحیح کردم اما اعمال نشده الان هم میخواهیم چاپ کنیم اما این کار یک متولی دولتی میخواهد که از ما حمایت کند اما کسی نیست. هر وقت ما خواسته و اقدام کردیم بزرگداشت شهریار گرفته شده و هر وقت ما یادآوری نکردیم سکوت سنگینی برقرار شده.
قائم مقام وزیر ارشاد در موضوع شعر کاری در روز شعر و ادب انجام نداد
فردی افزود: من اخیرا برای قائم مقام وزیر ارشاد نامه نوشتم که اگرچه وظیفه شماست که از شاعر ملیتان تجلیل کنید اما ممکن است شما یادتان رفته باشد. من نامه نوشتم تا 27 شهریور برای شهریار مراسم بگیرید. پیگیری کردم دیدم آقای قائم مقام شعر نوشته «ملاحظه شد»، بایگانی شد. قائم مقام وزیر ارشاد در موضوع شعر چه کاری غیر از بزرگداشت شاعری چون شهریار در روز شعر و ادب دارد که همین را هم انجام نداد.
سازنده فیلم مستند «سفرنامه خزر» گفت: وقتی که قائم مقام شعر نداشتیم هر سال بزرگداشت شهریار را برگزار میکردیم اما امسال هیچ جایی کنگره ملی و سراسری در تهران برگزار نکرده جز یکی از مناطق شهرداری در یک سالن 400 نفره. این شایسته شهریار و روز شعر و ادب ایران است که رهبر و بنیانگذارش شاعر هستند؟ دیوانها در این 20 سال همینطور ناقص و مغلوط چاپ میشود هنوز مردم در این 20 سال بعد از فوت شهریار نتوانستند شعرهای درست و کامل او را پیدا کنند.
وی افزود: حق شهریار این ستم است که یک دیوان منقح از او چاپ نشود یک مراسم فراخور برای او نگیرند، اینها خیلی غمانگیز است از ما همین نوشتن کتاب و انتشار دوباره سیدی شهریار برمیآمد. دولت که سر جایش نشسته و به وظیفهاش عمل نمیکند، امتیاز اشعار را به ثمن بخسی به قیمت 7 -8 میلیون تومان به یک ناشر فروختند و این ناشر علیرغم نیل به ثروت هنگفت از راه نشرمیلیونی این شعرها که مرتب دیوان را ناقص و پریشان چاپ میکند زحمت حروفچینی مجدد را بعد از چاپ دهم ـ پانزدهم به خود داد باز آنهم غیر منقح و ناقص که قبل از آن از روی همان نسخة تصحیح شده به قلم استاد که پنجاه سال پیش چاپ شده، افست میکرد..
فردی گفت: الان اگر بنیاد شهریار تأسیس میشد حداقل خاطراتمان را مدون میکردیم. من یک کتاب 1000 صفحهای نوشتهام نسبت به تحلیل آثار شهریار، ما تا زندهایم نمیگذاریم شهریار را مثل شاعران دیگر از ما بربایند اما بعد از ما چه. چندان که خیلی از رجال ما را ربودند. شهریار نوشته من «علی اوغلیام» (فرزند علی هستم) در باکو چاپ شده «من ائلین اوغلیام» (فرزند ایل هستم)
تنها شاگرد شهریار اظهار داشت: در جمهوری آذربایجان یک شهر به نام شهریار ساخته شده شما مجسمههای 20 متری شهریار را در این کشورها میبینید دهها موسسه، دانشگاه و موسسه علمی به اسم شهریار ساخته شده اما آنها نمیخواهند مردمانشان از اشعار فارسی و از افکار دینی شهریار باخبر شوند، شعرهای ترکی را با تحریف چاپ میکنند، مثلا شهریار نوشته من «علی اوغلیام» (فرزند علی هستم) در باکو چاپ شده «من ائلین اوغلیام» (فرزند ایل هستم) .
نویسنده کتاب «روشنفکر و مسائل اجتماعی» گفت: چه کسی باید پاسخگوی این تحریفات باشد وقتی بنیاد شهریار نیست. وقتی وزارت ارشاد به مسئولیت شعریاش عمل نمیکند، وقتی کنگره شهریارپژوهی تأسیس نمیشود که آنها را دعوت کند و توی صورتشان این تحریفات را بخواند و به الفبای آنها این تحریفات را تصحیح و منتشر کند. وقتی چنین چیزهایی ما نداریم این تحریفها ادامه پیدا میکند بعد از مرگ ما هم این تلاشها فراموش میشود اما آنها بیدار هستند.
فردی در پاسخ به این سئوال که کسی در دانشگاههای ما از استادان و دانشجویان کار علمی درست و مدونی در حد شهریار انجام داده است گفت:نه. متأسفانه بعد از مرگ شهریار او دوستهای عجیب و غریبی پیدا کرد، کتابهای خاطرات عجیب و غریبی نوشته شد که ما اصلا نویسندههای آنها را نمیشناسیم. من 15 سال با شهریار زندگی کردم و یک بار آدمی با امضای نیکاندیش در خانه ایشان ندیدم. همین آدم کتاب چاپ کرد به نام «خاطرات دیگران با شهریار» و «در خلوت شهریار» که خانواده شهریار شکایت کردند و بعد از اینکه این کتاب 3 بار تجدید چاپ شد وزارت ارشاد کتابها را جمع و خمیر کرد ولی آن کتاب چاپ شده و تأثیرش را گذاشته بود و مأخذ فیلم کمال تبریزی قرار گرفت.
وی افزود: هیچ کار پژوهشی و علمی روی کارهای شهریار انجام نشده حتی همین روزنامههای جاری مملکت، رنگیننامه جامعه مدنی، متأسفانه حتی روز ملی شعر و ادب را زیر سوال برده است که چرا شاملو نه. اولا اگر شهریار را شما هم انتخاب نکنید باز هم شاعر ملی است ثانیا ما روزهایی مانند روز حافظ، فردوسی و خیام هم داریم، با وجود اینکه نمیدانیم دقیقا حافظ یا سعدی در چه دههای فوت کردهاند.
اصغر فردی گفت:این روشنفکران امروزی هستند که سر ترک بودن شهریار بین مردم تفرقه میاندازند، شما باورتان نمیشود اما توی روزنامه همشهری کاریکاتور شهریار را کشیدند، این انصاف است که کاریکاتور یک سید 80 ساله بیادعا را با آن وضع در روزنامه بکشند. این اتفاق سالهایی افتاد که عطریانفر مدیر مسئول همشهری بود و همان کاریکاتوریست فراری این کاریکاتور بیشرمانه را کشید. در همان سالها روزنامه شرق مقاله نوشت که انتخاب سالروز فوت شهریار به عنوان روز ملی شعر و ادب یک انتخاب دولتی است. شهریار شاعر دولتی است نه شاعر ملی. حالا اگر دولتی از قضا ذوق ادبی داشته باشد این عیب است که به ملت بپیوندد؟، شما زندانیهای دوران شاه را ببینید حتی خالکوبیهای روی دستشان هم از شعرهای شهریار بود.