آزمون اول
مصیبت رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
مرد یهودی: اکنون بفرمایید آیا پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مورد آزمایش قرار گرفتید؟
امام علیه السلام: آری، خداوند پس از شهادت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم مرا هفت بار دیگر در موقعیّت های خطیر و حسّاس آزمود وبه دلیل لطف و منّتی که بر من روا داشت، در تمامی آن مراحل مرا شکیبا و بردبار یافت. که البتّه این را نیز به عنوان خودستایی نمی گویم.
مرد یهودی: بسیار مایلم که مرا نیز از آن ها آگاه کنید.
<>
امام علیه السلام: پس گوش کن تا برایت بگویم: من در میان مسلمانان با هیچ کس جز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بطور خصوصی مأنوس نبودم. آن گرامی، ملجأ و پناه من و هم راز من بودند، و من فوق العاده به ایشان مهر میورزیدم، چرا که از کودکی مرا در دامن پر مهر خود پرورانیدند و به هنگام بزرگی منزل و مأوایم دادند و از یتیمی نجاتم بخشیدند. هزینه های زندگیام را عهده دار بودند و از من حمایت کردند. البتّه اینها بهره های دنیوی من از آن حضرت بود. علاوه بر آنکه در جوارشان استفاده های معنوی نیز می بردم تا جایی که به برکت وجود ایشان به درجات بلندی در درگاه الهی نایل آمدم. از این رو علاقه و محبّت شدیدی بین ما ریشه دوانیده بود. وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شهید شدند، آن چنان غم و اندوه بر قلبم سنگینی کرد که اگر بر کوهها وارد می گردید، بی گمان در زیر بارش خُرد می شدند. ار این مصیبت بزرگ، برخی از افراد خانوادة من سخت بی تابی می کردند و طاقت و توان از کف داده بودند. دامن صبر از دستشان رفته و هوش از سرشان پَر کشیده بود. در آن حال دیگر چیزی نمی فهمیدند و سخن و پندی نمی شنیدند. . . دیگران که از خانوادة عبدالمطلب نبودند، یا مصیبت زدگان را تسلیت می دادند و امر به صبر می نمودند، و یا با اشک و نالة خود با آنها هم نوا می شدند . . . آخر حبیب خدا از میان ما رفته بود! . . .
سکوت غمباری بر مجلس حاکم می شود. کمی آن طرف تر، دو فرزند برومند امام سر در گریبان فرو برده اند و به آرامی می گریند . . . آنها که مسن ترند تاب نیاورده، صدا را به گریه بلند می کنند، چرا که خاطر? روزهای جانسوز و مصیبت بار رابه یاد آورده اند. روزهایی که ماتم و عزا از آسمان می بارید و زمینیان را سیاه پوش کرده بود. صدای آه و شیون از هر کوی و برزنی بلند بود و جان ها را می خراشید، اما در محله بنی هاشم، بیش تر و جگر سوزتر بود . . . حضرت سخنان خود را ادامه می دهند.
امام علیه السلام: آن روزها، عظمت و بزرگی مصیبت، همه را مدهوش ساخته بود. درآن میان، تنها من بودم که در برابر این فاجعه - با وجود شدّت علاقه و نزدیکی ام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - شکیبایی ورزیدم . عنان صبر از کف ندادم و به مأموریتی که بر دوشم نهاده شده بود، پرداختم. با قلبی آکنده از اندوه و غم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را غسل دادم و پس از حنوط، کفن کردم. آنگاه بر حضرتش نماز گزاردم و به خاکشان سپردم. سپس به جمع آوری قرآن مشغول شدم. نه ریزش اشک، مرا از انجام این وظایف باز داشت و نه بزرگی فاجعه و ناله های جانسوز. تا آنکه مأموریتم را به انجام رسانیدم، و حقّی را که بر خود لازم می دیدم با بردباری و دوراندیشی کامل ادا کردم. یاران من، آیا چنین نبود که گفتم؟
مردم: سخنی جز حقیقت نفرمودید ای سرور ما . . .
بهره برداری از : سایت اطلاع رسانی غدیرمیثاق