سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلسه اول 
تنها فقیه واجد‌الشرایط حق ولایت دارد

* خداوند تبارک و تعالی، ولیّ‌مطلق تمام عالم و خلایق است        



یک ولیّ‌فقیه علاوه بر دارا بودن خصوصیات فقهی و استنباط احکام شرعی، باید عادل، بالغ و باتقوا و نیز توانا باشد و به عبارت بهتر باید توانایی رهبری، فرماندهی، تدبیر و حکمت یک جامعه را داشته باشد. 
زمانی که در باره «ولایت فقیه» و «ولیّ‌ فقیه» صحبت می‌شود، منظور آن است که یک ولیّ‌ فقیه، خصوصیات ذکر شده را داشته باشد، در نتیجه هر فقیهی در مبحث ولایت فقیه قرار نمی‌گیرد مگر اینکه قادر به استخراج و استنباط احکام شرعی از دین باشد، بنابراین یک فقیه واجد‌الشرایط، حق ولایت نیز دارد. 


«ولایت» به چه معناست؟ در ابتدا لازم می‌آید که معنی لغوی ولایت را به منظور درک بهتر موضوع برای شما بیان شود. 
«ولیّ» یکی از اسامی خداوند متعال است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است: «وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ»، به معنای یاری‌دهنده و متولّی بر امور تمام عالَم و هدف از آوردن آن، نشان از این است که تمام آنها دارای معنای مشترکی هستند و منظور از عالم در اینجا، زمین‌ها و آسمان‌ها و متولّی بر تمام خلایق و موجودات است. 
«والی»، مالک تمام اشیای موجود و دارا بودن حق تصرف بر همه آنها است و در حدیثی نیز این طور آمده است، کسی که دارای ولایت است، قادر، توانا، با تدبیر و حکمت و نیز دارای قدرت و اختیار است و کسی که تمام این خصوصیات را با هم نداشته باشد، به او والی گفته نمی‌شود. 
«ولایت» یعنی تسلط داشتن بر اشیا و ولیّ کسی است که مسؤلیت چیزی را برعهده بگیرد و سعی در انجام دادن آن به نحو نیکو بکند، یعنی به بهترین صورت ممکن، نیازهای او را برطرف کند بنابراین اگر به معنی لغوی ولایت توجه شود می‌توان فهمید که معنی ولایت نزدیکی، قرب و همراهی و پیروی است. 
از طرفی واژه «ولیّ» و «ولایت» در زبان عربی به معنی تسلط داشتن بر چیزی، حاکمیت و قدرت بر آن، حق تصرف در آن، تحمل مسؤلیت آن چیز و یاری کردن آن چیز است که همه اینها معنای لغوی کلمات ولیّ و ولایت هستند. به طور کلی اگر بخواهیم کلمه «ولیّ» را تعریف کنیم، عبارتست از کسی که دارای قدرت تسلط، تصرف در چیزی، دارای قدرت تحمل مسوولیت و همچنین ناصر یعنی یاری دهنده باشد. 
دین مبین اسلام وقتی می‌خواهد در مورد پیامبر اکرم (ص) صحبت کند هیچ‌گاه پیامبر (ص) را با نام سلطان محمد (ص) خطاب نمی‌کند، یا کلمه شاه، پادشاه و ملک را هیچ‌گاه برای حضرت محمد (ص) به کار نمی‌برد. اسلام کلمات جاه و مقام را بکار نمی‌برد، زیرا احساس منفی از کلمه جاه و مقام را به شنونده می‌دهد. 
بنابراین کلمه ولیّ را در قرآن بکار می‌برد: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ» یعنی خداوند ولی شماست و پیامبر اکرم (ص) ولیّ امر مسلمین جهان است. اما کلمه ولیّ و مولی عباراتی هستند که در ذهن مخاطب، نوعی نزدیکی و همچنین سرپرستی و دوستی را القا می‌کنند، یعنی رسول اکرم (ص) کسی است که بر آنها نظارت دارد و آنها را هدایت می‌کند، آنها را سرپرستی می‌کند و مسولیت آنها را برعهده‌اش دارد. اما پادشاه یا سلطان کسی است که بر آنها حکم می‌ورزد، از آنها انتظار دارد و حتی ممکن است به آنها ظلم کند و ... از مواردی هستند که از آنها به عمق معنای لغوی ولایت و ولیّ پی می‌بریم. ولی ّامر مسلمین همانند پدری است که برای رفاه و آسایش فرزندان خود تلاش می‌کند، آنها را سرپرستی و هدایت می‌کند و مسؤلیت آنها را برعهده دارد و در حل مشکلات آنها اهتمام می‌ورزد. 
قبل از آنکه در مورد ولایت بیشتر بحث شود، لازم است اعلام کنم که ولیّ‌مطلق تمام عالم و خلایق، خداوند تبارک و تعالی است، زیرا خداوند خالق تمام آسمان‌ها و زمین و پدید آورنده کائنات است، بنابراین او دارای حق ولایت‌مطلقه است، او مالک آسمانها و زمین است، او زنده می‌کند و می‌میراند، او سبب و علت وجود تمام اشیا و موجودات است، او زنده‌کننده و رزق‌دهنده تمام موجودات است، اوست که قادر است هر کاری را که بخواهد، انجام دهد، اوست پیروز کننده و یاور تمام موجودات و او بر همه چیز قادر و توانا است، بنابراین نتیجه می‌گیریم که خداوند ولیّ‌مطلق است، یعنی انسان بعد از آفرینشش نسبت به بدن، دست، چشم، گوش و جانش حق ولایت ندارد و ولی‌ّ‌مطلق در اینجا خداوند تبارک و تعالی است. 

* خداوند ولایت خود را به افرادی که بخواهد به اندازه دلخواهش عطا می‌کند 

انسان‌ها نسبت به اموال و فرزندان خود و نیز نسبت به خداوند ولایتی ندارند، اما کسی که ولایت را اهدا می‌کند، خداوند منّان است که ولایت خود را به افرادی که بخواهد به اندازه دلخواهش عطا می‌کند. وقتی در مورد ولایت‌مطلق خداوند بحث می‌شود، منظور تمام ولایت است خلقت و مرگ همه اشیا، به اذن و رخصت الهی صورت می‌گیرد؛ یعنی اگر بخواهد تمام مردم را بمیراند، می‌تواند انجام دهد. خداوند دارای ولایت بشری نیز هست، وقتی می‌گوید این چیز حلال است و دیگری حرام، این کار را بکنید و آن کار را نکنید، اگر مرا یاد کنید، شما را یاد می‌کنم، و خداوند قادر است هر کاری را انجام دهد و هر کاری را که در قوه تخیلمان نگنجد را نیز به راحتی انجام دهد، بنابراین او ولیّ‌مطلق است. 
علما وقتی از ولایت صحبت می‌کنند، آن را به دو دسته تقسیم می‌کنند: ولایت تکوینی و ولایت تشریعی. 
«ولایت تکوینی» در مورد موجوداتی مثل آفتاب، ماه، درخت، زمین و ... بحث می‌کنید. خداوند دارای ولایت تکوینی مطلق است، یعنی به شخص خاص، ولایت تکوینی عطا می‌کند، و در مورد برخی موجودات قدرت تصرف، سلطه، قدرت، اداره کردن می‌دهد مانند اینکه خداوند متعال به حضرت عیسی‌بن مریم (ع) ولایت تکوینی عطا کرده است تا بتواند مردگان را زنده کند. کم‌ترین قدرت تکوینی که خداوند به تمام انسان‌ها چه کافر و چه مسلمان عطا کرده است، قدرت دستور دادن به اعضا و جوارح خود می‌باشد، مانند کسی که بخواهد چشم‌هایش را باز کند، ببندد، نگاه بکند و ... همچنین قدرت تسلط بر نفس را به انسان‌ها عطا کرده است، یعنی می‌تواند خوش اخلاق باشد، بداخلاق باشد، شجاعت از خود نشان دهد و تمام اینها نشان‌دهنده ولایت تکوینی است که انسان‌ها بر خود دارند. 
انسان خلیفه خداوند بر روی زمین است که باید به عمران و آبادانی آن بپردازد و برای رسیدن به چنین هدفی انسان باید دارای قدرت تسلط و حاکمیت باشد که از سوی خداوند به وی عطا شده است، مانند وقتی که برای کشاورزی زمین را شخم می‌زنیم و یا اگر لازم باشد برای ساختن جاده می‌توان کوه‌ها را خراب کرد. 
خداوند متعال انسان را بر جسم و نفس خویش مسلط ساخت، زیرا مصلحت انسان را می‌دانست و به او قدرتی عطا فرمود تا به وسیله استعدادش به درجه کمال برسد و انواع نعمت‌ها را در اختیار او قرار داد تا بتواند از آنها، نهایت استفاده را ببرد تا به هدفش، یعنی قرب الهی و کمال برسد و اینها درجاتی از ولایت است که خداوند کریم به بندگان خود عطا فرموده است. کسانی که دستورات الهی را پیروی کنند، یعنی به عبادت بپردازند، از گناه کردن بپرهیزند، به طور قطع، خداوند نوعی سلطه و حاکمیت به آنها اعطا خواهد کرد، مانند کسانی که می‌توانند انگشت بر روی سنگ بگذارند و آب را از آن خارج نمایند، یا مانند حضرت عیسی (ع) مردگان را زنده کند. به طور قطع حضرت عیسی (ع) نمی‌تواند مرده را زنده کند، مگر وقتی که خداوند به او دستور دهد و این قدرت را به او عطا نماید. 
در حقیقت این قدرت خداوند است که مرده را زنده کرد، نه قدرت حضرت عیسی (ع) بلکه خداوند در حق حضرت عیسی (ع) لطف نمود و به او ولایت داد که این کار را انجام دهد. وقتی سخن از ولایت فقیه به میان می‌آید، منظور ولایت تکوینی نیست. 

* ولایت تکوینی به روح و مقام معنوی انسان‌ها مربوط می‌شود 

امام خمینی (ره) در کتاب حکومت اسلامی نظر خود را به طور واضح بیان کرده است. ولایت تکوینی به روح و مقام معنوی انسان‌ها مربوط می‌شود، یعنی ممکن است کسی ولیّ‌فقیه نباشد، اما دارای مقام معنوی بالا و برخوردار از این موهبت الهی باشد، خداوند به او درجه‌ای از ولایت تکوینی عطا خواهد کرد اما وقتی از ولایت فقیه صحبت می‌کنیم منظور این است که ولیّ‌فقیه دقیقاً مثل حالات روحی و معنوی پیامبر (ص) نیست و یا در حد امامان معصوم (ع) نیست. 
بخش دوم «ولایت تشریعی» است. خداوند به پیامبر اکرم (ص) دو مقام داد. مقام اول، ابلاغ احکام و دستورات الهی است و پیامبر (ص) آن را برای ما توصیف می‌کند که مثلاً بهشت و جهنم چگونه است؟ چگونه نماز بخوانیم؟ چگونه داد و ستد بکنیم؟ چگونه ازدواج کنیم؟ همه اینها را پیامبر(ص) برای ما توصیف و ابلاغ می‌کند و در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ». این مقام بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) برعهده امامان معصوم (ع) است. 
اما مقام دوم اجرای احکام شرعی است. یعنی رسول خدا (ص) فقط برای ابلاغ احکام و دستورات الهی نیامده است بلکه برای ضمانت اجرای آنها آمده است. منصب و مقام دوم یعنی اجرای احکام الهی است و اجرای احکام الهی، جز در سایه قدرت و حکومت میسر نخواهد شد یعنی پیامبر (ص) در اینجا در نقش رهبر و حاکم و مجری احکام الهی ظاهر می‌شود. «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیمًا» یعنی خداوند منّان، قرآن را فقط برای ابلاغ نفرستاده است بلکه به وسیله آن، پیامبر (ص) بر مردم مطابق دستورات الهی حکم می‌نماید و هر کس که مطابق دستورات الهی حکم نماید، جزو کافران است. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمود: تو ولیّ، حاکم و مسؤل هستی بنابراین احکام الهی را اجرا کن. 
همانطور که در مورد ولایت تکوینی گفته شد، خداوند بخشی از ولایت تکوینی را به بعضی از انسان‌ها عطا کرده است و ولایت تشریحی را به بعضی از انسان‌ها نیز عطا کرده است. از ولایت‌های تشریحی که خداوند به انسان‌ها عطا کرده است، ولایت تشریحی پدران بر فرزندان کوچک خود است که مثلاً باید آنها را به مدرسه ببرند، اخلاق نیکو به آنها بیاموزند و واجب است که در تعلیم و تربیت آنها، بیشترین اهتمام را بورزند، یا ولایت پدربزرگ بر نوه‌هایش در صورتی که پدر آنها مرده باشد، یا ولایت پدر بر دختر باکره‌اش قبل از ازدواج است که اینها تماما برای مصلحت انسان است، و یا ولایت بر اموال که نوعی ولایت تشریحی است. 

* خداوند متعال به پیامبر اکرم (ص) «ولایت تشریعی» اعطا کرد 

خداوند متعال ولایت تشریعی را به پیامبر اکرم (ص) اهدا کرد و جای هیچ بحث و گفت‌وگویی بین مسلمانان نیست که رسول اکرم (ص) ولیّ‌امر مردم، امام و مولای مردم است و ... «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»، و نیز نشانه‌ها و آیاتی وجود دارد که نشان‌دهنده اطاعت کامل مسلمانانی از رسول اکرم (ص) در تمام زمینه‌ها است، که جای شک و شبهه‌ای را بر جای نمی‌گذارد. 
اما بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) اختلافاتی در بین مسلمانان به وجود آمد. هر چند که همه آنها اذعان داشتند باید از ولیّ‌امر مسلمانان بعد از پیغمبر اکرم‌(ص) نیز حمایت و اطاعت کامل شود. «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ»، همان طور که واضح است ولیّ‌امر باید مورد اطاعت قرار بگیرد. 
مسلمانان در مورد اینکه چه کسی ولیّ‌امر مسلمانان بشود، با یکدیگر اختلاف داشتند. ولّی‌امر باید در موقعیتی قرار بگیرد که مورد اطاعت واقع شود نه اینکه دستوری بدهد و کسی دستورش را اجرا نکند. 
مسلمانان شیعه به أذن و رخصت خداوند و دستور او اعلام کردند که ولیّ‌امر مسلمین کسی جز علی‌ابن‌ابیطالب(ع) و خاندان پاکش نیست، یعنی دوازده امام، ولیّ‌امر مسلمین هستند. بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) و با اعتقاد به دو مقام و منصب پیامبر اکرم(ص) ابلاغ دستورات الهی و اجرای آنها، علی‌ابن‌ابیطالب ولیّ‌امر مسلمین است و دیدگاه شیعه این است که ولیّ‌امر مسلمین وظیفه اجرای احکام الهی را برعهده بگیرد، بعد از ایشان امام حسن(ع)،‌ سپس امام حسین (ع) و ... تا حضرت مهدی(عج). 
بنابراین تا دوره امام حسن عسکری ‌(ع) مشکلی وجود ندارد اما پس از شهادت امام حسن عسکری (ع)، ‌غیبت صغرای حضرت مهدی (ع) شروع شد و حضرت مهدی (عج) نواب اربعه داشت و اولین آنها عثمان‌بن‌سعیدعمری بود که اگر مسلمانان شیعه مشکلی داشتند، با مراجعه به این نائب‌های حضرت، مشکلات خود را حل می‌کردند، زیرا عثمان‌بن‌سعید‌عمری با حضرت مهدی(عج) ارتباط برقرار کرد و از او کمک می‌خواست اما با آغاز غیبت کبری، مشکلات نیز به دنبال آن شروع شد.

بهره برداری ازسایت: شهیدآوینی