سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای، روز 24 جمادی‌الثانی، سالروز ارتحال آیت‌الله شیخ مرتضی حائری یزدی، از استادان رهبر معظم انقلاب بود. زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای برای ادامه تحصیل وارد قم می‌شوند، مرحوم شیخ مرتضی حائری از جمله اساتید ایشان بودند که نظر خاصی روی ایشان داشتند. 
"حتی ایشان درس خصوصی گذاشتند که به اتفاق رهبر معظم انقلاب و اخوی بزرگ ایشان می‌رفتیم. " 


خبرنگار این پایگاه گفت‌وگویی با آیت‌الله سیدجعفر شبیری زنجانی از شاگردان آیت‌الله حائری یزدی و نیز از هم‌درسان آیت‌الله خامنه‌ای درباره خصوصیات رفتاری، علمی و معنوی ایشان است.
خاطرات آیت‌الله سیدجعفر شبیری زنجانی رئیس شعبه پانزده دیوان عالی کشور، امام جماعت مسجد ارک تهران و از شاگردان آیت‌الله شیخ مرتضی حائری یزدی از حضور رهبر انقلاب در درس مرحوم حائری و مباحثات درسی، مبارزات انقلابی و ارتباط آیت‌الله خامنه‌ای با علما و مراجع تقلید عظام خواندنی است:

*شما از چه زمانی با مرحوم آیت‌الله مرتضی حائری آشنا شدید؟

-آیت‌الله شبیری زنجانی: پیش از تولدم ایشان با پدرم انس و آشنایی داشتند. پدرم شاگرد پدر ایشان بودند. خودم هم قبل از حضور در درسشان، زیاد خدمتشان می‌رسیدم. همچنین در مدرسه دین و دانش که ایشان تأسیس کردند.

*آوازه علمی مرحوم شیخ مرتضی حائری در قم چگونه بود؟

-ایشان را به علمیت می‌شناختند. سن ایشان از همه مراجعی که در قم بودند کمتر بود، اما قابل احترام بودند. البته ایشان هیچ‌گاه رساله نداد که ظاهراً این کار به توصیه پدرشان بود. اما اگر پدرشان هم توصیه نکرده بودند، با توجه به روحیاتی که داشتند، باز همین کار را نمی‌کردند. مرحوم حاج شیخ عبداالکریم حائری به پسرشان فرموده بودند: "من سراغ مرجعیت نرفتم، مرجعیت سراغ من آمد و من اشتباه کردم که قبول کردم. شما این اشتباه را نکنید. "

یادم هست زمانی که می‌خواستم در درس خارج شرکت کنم، با اخوی (آیت‌الله‌العظمی سیدموسی شبیری زنجانی مرجع تقلید در قم) مشورت کردم که درس کدام‌یک از بزرگان و شخصیت‌ها شرکت کنم. دقت‌های اخوی معروف است، ایشان فرمودند من خودم درس شرح لمعه آقا مرتضی حائری می‌رفتم، خیلی خوشم می‌آمد، ولی شما خودتان باید درس‌ها را بروید و ببینید کدام را می‌پسندید، چون سلیقه‌ها فرق می‌کند.

به هر حال در درس خارج فقه و اصول ایشان شرکت کردیم و حتی ایشان درس خصوصی گذاشتند که به اتفاق رهبر معظم انقلاب و اخوی بزرگ ایشان می‌رفتیم که ظاهراً بعدها مرحوم آقای بهجتی (شفق) هم آمدند. من خیلی از درس آیت‌الله حائری خوشم آمد و بسیار خوب و دقیق بود. در درس عمومی ایشان هم جمعیت خیلی زیادی نبود، اما افرادی که بودند، درس‌خوان و جدی بودند.

*تدریس ایشان از چه ویژگی‌هایی برخوردار بود؟

-خصوصیات درس ایشان این بود که کمتر نقل قول می‌کردند و بیشتر فکر می‌کردند و این‌طور نبود که اقوال ده، بیست نفر را نقل کنند. حالا یادم نمی‌آید، چیزی را متن قرار داده بودند، ولی همان‌وقت که درس می‌دادند، بیشتر فکر می‌کردند. یعنی احتمالات بیان می‌شد و جواب اشکالات مطروحه را می‌دادند. ابتکار زیادی داشتند؛ یعنی خودشان صاحب‌نظر بودند و خیلی هم منصف. یادم می‌آید که یک‌مرتبه ایشان نظر بسیار دقیقی بیان کردند و فرمودند: "این را کسی نگفته " اما بعد از فاصله کوتاهی گفتند: "البته ممکن است که در مطالعات سابقم این نظر را مرحوم آقا ضیاء فرموده باشند و در ذهن من جایگزین شده و الآن خیال می‌کنم که نظر من است. " خوب این انصاف دادن است و نشان‌دهنده صفای ایشان بود. صفای ایشان مورد اتفاق نظر همه بود. ایشان صفای خاصی داشتند.

*رابطه ایشان با شاگردان چگونه بود؟

-خیلی باصفا بودند؛ اصلاً در برخورد با شاگرد، بزرگی به خرج نمی‌دادند و در برابر شاگردان خیلی متواضعانه و دوستانه برخورد می‌کردند. با تمام شاگردانشان دوست بودند و با رفاقت صحبت می‌کردند، لذا ما هم با ایشان راحت صحبت می‌کردیم. البته ایشان ابهت خاصی هم داشتند، اما صفای خاص ایشان باعث می‌شد که با ایشان راحت حرف بزنیم.

ما در مقطعی که جوان هم بودیم، فکر کردیم که برویم این " اسدالله عَلَم " را که در برابر امام آن‌طور رفتار کرده بود، ترور کنیم. رفتم از ایشان استفتاء کنم، چون هم روحیه ایشان را می‌شناختم، هم تقوا و هم دیانت ایشان را؛ لذا فرمایش ایشان بر من حجت بود. رفتم از ایشان پرسیدم که آیا می‌شود عَلَم را ترور کنیم؟ بلافاصله فرمودند: "خدا رحمت کند، نواب صفوی را جایش خالی است. " چون تمام سردمداران رژیم گذشته از نواب صفوی می‌ترسیدند و خیلی حساب می‌بُردند. بعد گفتم که در هر صورت تکلیف چیست؟ فرمودند: "مگر کسی پیدا می‌شود؟ " گفتم که اگر تکلیف باشد، خودم می‌روم، بعد فرمودند: "نه، مسلمان‌ها، به‌طور کلی مسلمان‌های دنیا استعمار زده شده‌اند، باید استعمارزدایی صورت بگیرد، باید آگاهی داده بشود و مردم آگاهی پیدا بکنند. " بعدها همین مطالب را از امام‌(ره) شنیدم. خدمت امام(ره) رفتم، تا برای قیام مسلحانه اجازه بگیرم. ایشان فرمودند: "باید آگاهی داد به مردم ".

*زندگی ایشان در چه سطحی بود؟

-زندگی‌شان در کمال سادگی بود. یادم می‌آید که یک‌بار فرمودند که من شبهه‌ی استطاعت برای خودم پیدا شده؛ برای این‌که من حساب کردم این تلفن برای زندگی من زیادی واجب نیست. دو هزار تومان هم قیمت تلفن بود و می‌گفتند که می‌خواهم آن ‌را بفروشم که یکی از تجار قم متوجه شده بود و اجازه نداد. گفت که خواهش می‌کنم، تلفن را نفروشید. برای شما که مرجع افراد هستید، لازم است. هم‌زمان در منزلشان رفت و آمد زیاد می‌شد، گرفتارها خیلی می‌رفتند، سراغ ایشان. در حل مشکل دیگران هم هر آنچه از دستشان برمی‌آمد انجام می‌دادند. به هر حال آن تاجر گفت که من به شما دو هزار تومان را قرض می‌دهم، عجله هم نداشته باشید. هر وقت داشتید، تدریجاً بپردازید و به این ترتیب ایشان به مکه مشرف شدند.

*درباره سلوک معنوی آیت‌الله شیخ مرتضی حائری توضیح دهید.

_زهد، تقوا و رفتارشان، مشی ائمه‌(ع) بود. یادم هست سال اول که تصمیم گرفتم منبر بروم، خدمت ایشان رسیدم، تا مشورت کنم، زیرا احساس تکلیف کرده بودم که باید منبر بروم. بیانم هم نارسا بود، ولی وظیفه‌ای احساس شده بود. امام را تبعید کرده بودند و آیت‌الله گلپایگانی در درس فرموده بودند که تکلیف و وظیفه است که آقایان منبر بروند و آگاهی داده بشود. 
آن زمان خدمت آیت‌الله حائری رسیدم و گفتم که من را نصیحت و راهنمایی بفرمایید. فرمودند: "چیزی را که عقیده نداری نگو. آنچه که معتقد هستی و می‌توانی بقبولانی بگو وگرنه ممکن است شبهه اضافه کند و قبل از این‌که کسی به دین گرایش پیدا کند، برایش شبهه ایجاد می‌شود. بعضی چیزهایی را که برای عموم قابل فهم نیست، نگو ولو این‌که دلیل روشن هم داشته باشی. " بعد هم گفتند: "راجع به ریش‌تراشی هم صحبت نکن. الآن چون نوعاً ریششان را می‌تراشند، اگر این را بگویی شاید خیلی‌ها پای منبرت نیایند و دیگر حرف‌هایت را گوش ندهند. " بعد فرمودند: "عمده این است که تو کوشش کنی مردم متدین بشوند، آن‌گاه بقیه‌اش هم دنبالش هست. در تقویت اعتقادات مردم کوشش کن که مردم متدین بشوند، در آن صورت اعمالشان همه درست می‌شود. "

*نقش مرحوم شیخ مرتضی حائری در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی چگونه بود؟

-یکی از اعلامیه‌های ایشان که یک نامه بسیار جالبی بود، من با مرحوم اخوی کوچکم با هم چاپ کردیم که قاعدتاً باید در کتاب نهضت روحانیون آقای دوانی آمده باشد. غیر از آن معمولاً اعلامیه‌های مشترکی را آیت‌الله حائری، پدرم، آیت‌الله داماد و آیت‌الله میرزا هاشم آملی امضا می‌کردند و اعلامیه مشترک داشتند. مبارزات ایشان در طول نهضت ادامه داشت. حتی بعد از انقلاب که ایشان عضو خبرگان قانون اساسی شدند، هم‌ردیف‌های ایشان جزو مراجع بودند، اما ایشان به عنوان این‌که احساس کردند لازم است، آمدند و امام هم فرموده بودند، ایشان حرف‌هایی را که می‌گویند روی هوای نفس نیست و روی عقیده است.

بیش از علمیت و دقت آیت‌الله حائری، صفای ایشان قابل توجه بود. وقتی هرکسی با ایشان یک ساعت می‌نشست، صفا را در ایشان احساس می‌کرد. من یادم می‌آید در هر مجلسی ایشان را می‌دیدم، ولو این‌که فاصله زیاد بود، من همش دلم می‌خواست ایشان را نگاه کنم؛ خیلی لذت می‌بردم از دیدن ایشان. تقوای ایشان که خیلی پای‌بندی عجیب به رضای خدا داشتند و این‌که بدون رضای خدا قدمی برندارند و حرفی نزنند. با هر قشری اعم از روحانیون یا غیر روحانیون که برخورد می‌کردند، صفای ایشان کاملاً مشخص بود.

*اشاره به حضور رهبر انقلاب در درس مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری کردید. آیا توضیح بیشتری در این خصوص و یا در رابطه با مباحثات خود با رهبر انقلاب اسلامی دارید؟

-من خیلی از مباحثه با ایشان لذت می‌بردم. خیلی سریع به اشکالات توجه می‌کردند و در بحث خیلی باانصاف بودند. 
آقا در درس اشکال می‌کردند و از شاگردان مورد توجه آیت‌الله حائری بودند. البته من الآن خیلی جزئیات آن زمان یادم نیست، اما نظرم می‌آید که قبل از فوت آیت‌الله حائری، وقتی عیادتشان رفتم و خدمتشان رسیدم، دیدم ایشان اشاره به آن دوران کردند که آقا در درس ایشان شرکت می‌کردند. ایشان فرمودند: "آقا در بحث که شرکت داشتند خیلی خوش‌فهم بودند و خوب می‌فهمیدند. " حُسن ایشان هم خوش‌فهمی و هم صاف‌فکری ایشان بود و از این اعوجاج‌هایی که بعضی دارند، به دور بودند. بعضی‌ها دقت‌هایی دارند، اما از آن دقت‌های اعوجاجی که موجب انحراف می‌شود، شاید خیلی از منحرفین افرادی بودند که از جهت فکری آدم‌های دقیق بودند، اما افراد اعوجاجی بودند و منشأ این‌ها هم، نفسانیات است. انسان اگر نفسانیات را درست کند، صاف‌فکر می‌شود.

آقا در همان زمان در خودسازی کوشا بودند. من یادم می‌آید ایشان یک وقت فرمودند که من دلم می‌خواهد شما رفتار من را عیناً تکرار کنید. استدلالشان این بود که انسان چون به خودش علاقه‌مند است، عیب خودش را نمی‌بیند، اما اگر دیگران رفتارش را شبیه‌سازی کنند، عیوب خودش را می‌بیند و متوجه می‌شود. آقا از جهت علمی، هم صاف‌فکر بودند، هم اهل مطالعه و هم اهل دقت. دائماً مطالعه می‌کردند. ایشان هم فکرشان خوب بود هم حافظه‌شان. من الآن خیلی خوب یادم نیست، اما ایشان با این همه گرفتاری‌ها، خیلی چیزها یادشان است. معمولاً کسانی که سرشان شلوغ می‌شود، خیلی چیزها را فراموش می‌کنند، اما ایشان گاهی جزئیات سابق را بیان می‌فرمایند. بعضی چیزها را که ما به اجمال در ذهن داریم، ایشان با جزئیات به خاطر دارند. من بعضاً در خاطراتم نوشته‌ام که فلان کتاب را تمام کردم، اما الآن هرچه فکر می‌کنم، یادم نمی‌آید، ولی آقا گاهی نویسندگانی که می‌روند پیششان، از کتاب‌ها می‌گویند و نقل می‌کنند که این‌ها هم از الطاف خداوند است. "الله اعلم حیث یجعل رسالته " خدا بهتر می‌داند رسالتش را در کجا باید قرار بدهد، ولایتش را کجا قرار بدهد و چه کسی مناسب است که حاکم اسلامی بشود. ایشان برای خدا کارکرده، خدا هم عنایتش را شامل حال ایشان کرده است.

*اولین آشنایی شما با آیت‌الله خامنه‌ای به چه زمانی بر می‌گردد؟

-به سال 1335 آن زمانی که ایشان در مشهد بودند. تابستان سال 1335 با مرحوم آقای عباس غله‌زاری که مدیر دبستان قائم در تهران بود و از یاران نواب صفوی به حساب می‌آمد، به مشهد رفتیم که در آن‌جا آقای عبدخدایی واسطه بین دوستی ما با رهبر معظم انقلاب شد. دیدار من و آقای غله‌زاری را با ایشان ترتیب دادند که آن‌جا فعالیت‌های مشترک را با هم از همان سال شروع کردیم. آن ایام نواب صفوی تازه شهید شده بود و در مشهد می‌خواستند سینماها را در ماه محرم تعطیل نکنند. قبل از آن محرم و صفر و ماه رمضان و شب‌های شهادت ائمه(ع)، تمام سینماها تعطیل می‌شد؛ یعنی شب شهادت هر یک از ائمه(ع) کافی بود که یکی از فدائیان اسلام مشهد تلفن می‌کرد و به سینما و این موضوع را اطلاع می‌داد و آن‌ها ترتیب اثر می‌دادند.

ولی بعد از شهادت نواب، دیگر این قدرت فدائیان از بین رفت. آن سال می‌خواستند سینماها را باز کنند که فعالیت‌های ما باعث شد تا هفده محرم تعطیل کنند، اما از هفده به بعد دیگر فهمیدند ما چند نفر بیشتر نیستیم. استاندار خراسان - که پیش از این استاندار فارس بود و با با وجود این‌که استاندار شجاعی هم بود و پیش از آن سران عشایر فارس را سرکوب کرده بود- در ابتدا وحشت می‌کرد و خیال می‌کرد ما چندهزار نفر جمعیت جدی و آماده‌ایم و معمولاً روی میزش هم اسلحه می‌گذاشت. به هر حال از همان زمان آشنایی ما با آقا و فعالیت مشترکمان شروع شد.

*از خصوصیات رفتاری ایشان بگویید.

-با این‌که سنشان کم بود و هفده ساله بودند، یادم می‌آید که ایشان دعای کمیل را از حفظ داشتند، هفته‌ای یکی دو شب را زیارت مشرف می‌شدند که با ایشان به حرم می‌رفتیم. من خیلی از زیارت خواندن ایشان خوشم می‌آمد و تنها سالی که دهه اول محرم، من تمام ده روز را زیارت عاشورا به‌طور مرتب خواندم، سال 1335 بود که من در مشهد بودم. هر روز می‌رفتیم بالای پشت بام مدرسه نواب - آن‌جا گنبد حرم حضرت رضا(ع) پیدا بود- اول زیارت عاشورا می‌خواندیم، بعد که تمام می‌شد می‌رفتیم روضه؛ روضه‌هایی که معمولاً مقدسین مشهد و آن‌هایی که روحیه انقلابی داشتند. با علمایی که تماس می‌گرفتیم در خدمت ایشان بودیم و خدمت مرحوم آیت‌الله آقای سیدیونس اردبیلی و یا بعدها خدمت مرحوم آیت‌الله میلانی و آیت‌الله قمی می‌رفتیم.

*آیا ارتباط با علما شامل فعالیت‌های سیاسی نیز می‌شد؟

-بله، یادم می‌آید که بعد از قیام 42 رفتیم خدمت آیت‌الله میلانی که پیشنهاد می‌دادند و می‌گفتند باید برنامه‌ریزی کرد تا اگر بخواهد قیامی صورت بگیرد، از همه‌جای ایران یک‌مرتبه قیام بشود. می‌فرمودند عقیده‌ام این است که بایستی آگاهی فراگیر باشد؛ چون اگر از هر منطقه‌ای جداگانه قیام کنند، شاه سرکوب می‌کند. همچنین یادم هست یک‌بار خدمت آیت‌الله قمی رسیدیم. آیت‌الله قمی هم شجاع بود و هم تعصب دینی خاصی داشت. با رژیم هم شدیداً مخالف بود. - پدرشان مرحوم حاج حسین قمی بود که در زمان رضاشاه برای مسئله حجاب از مشهد به تهران آمدند و می‌خواستند بیایند رضاشاه را از این کار منصرف کنند- در هر صورت رفته بودیم منزل ایشان. یادم هست وقتی خدمت آیت‌الله قمی رسیدیم. وقتی آیت‌الله خامنه‌ای صحبت کردند، یک مقدار که گذشت آقای قمی فرمودند که می‌گویی من الآن چه کار کنم؟ الآن یادم نیست ما چه پیشنهادی دادیم، ولی وقتی بیرون آمدیم، آقا به من فرمودند، آمادگی ایشان کامل بود، به قدری که اگر به ایشان می‌گفتی فردا تحت‌الحنک بیندازید، در بازار راه بیفتید و یا بگویید بازار را تعطیل کنند، ایشان راه می‌افتادند.

*رابطه دوستی شما بعد از مسئولیت‌های آیت‌الله خامنه‌ای هم ادامه داشته است؟

-ایشان در عین این‌که موقعیت خاص را پیدا کردند، دوستان سابقشان و حتی کسانی که فکرش را نمی‌کنیم، فراموش نکردند. خدا رحمت کند آقای غله‌زاری را. پسرشان می‌گفت که پدرم خیلی دلش می‌خواست آقا را زیارت کند. گفتم ای کاش شما زودتر می‌گفتید، چون آقا هم سراغ ایشان را از من گرفتند و هم از آقای عبدخدایی. در بعضی جاها آقا در خاطراتشان به آن مدیر مدرسه‌ای که از یاران نواب صفوی بود، اشاره کرده‌اند و منظورشان همین آقای غله‌زاری است.

*سؤال آخر ما مربوط به مراودات حضرت آقا با اخوی‌تان، حضرت آیت‌الله‌العظمی سید موسی شبیری زنجانی است. از این مراودات خبر دارید؟

-از وقتی آقا قم تشریف آوردند، با اخوی خیلی زیاد انس داشتند، خیلی زیاد. اصلاً آقا همیشه از همان قدیم با علما ولو با وجود تفاوت سنی، زیاد سر و کار و انس داشتند. از وقتی قم آمدند مورد توجه بودند، مورد توجه علما و فضلا بودند. با اخوی هم دیگر خیلی زیاد.

الان هم تماس زیاد است. حدود دو سال پیش بود که نهار خدمت آقا بودیم و اخوی نیز آن‌جا بودند. آقازاده‌هاشون سر سفره بودند. آقا به اخوی فرمودند که پسرهای من که طلبه شدند، به آن‌ها نگفتم طلبه بشوند، خودشان انتخاب کردند و البته من از انتخابشان خوشحال شدم. زمانی‌که یکی از آن‌ها آمد به قم، من نگفتم بیاید درس شما، خودش درس شما را انتخاب کرد و من از این انتخابش هم خوشحال شدم.

آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله شبیری خیلی با هم صمیمی هستند. آیت‌الله شبیری معتقدند که تضعیف این نظام و تضعیف رهبری جایز نیست. این اعتقاد ایشان هست، اما همان‌طور که آیت‌الله گلپایگانی اگر مطلبی داشتند، محرمانه به امام(ره) نامه می‌نوشتند، اخوی هم همین‌طور، گاهی خصوصی مطالب را برای ایشان می‌نویسند. یک‌بار سر مسأله‌ای با اخوی صحبت می‌کردم، اخوی قریب به این مضمون گفتند که ایشان (آیت‌الله خامنه‌ای) خیلی بزرگواری دارند و عدالت ایشان بسیار مناسب است.