سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معنای این سخن که انسان می تواند به مقامی برسد که نمی توان گفت چیست؟ بسیاری از آیات و روایات، مقامات و اوصاف مومنین را بیان کرده است که کم و بیش قابل فهم است؛ مثلا در اوصاف مومنین در بهشت گفته شده که قصرهایی از طلا و نقره دارند، همسرانی مثل لولو و مرجان و نوشیدنی هایی از عسل مصفا و شراب طهور که مایه لذت شاربین است: «من خمر لذه للشاربین...»(1)

و از این نمونه ها در آیات و روایات فراوان آمده است که کم وبیش قابل فهم است. این که قید «کم و بیش» را آوردم، از این جهت است که همین مطالب هم کاملا برای ما قابل فهم نیست؛ نهر عسل و نهر شراب باز برای ما قابل فهم نیست؛ نهر شراب به چه کار ما می آید؟ چه طور می توان از نهر عسل خورد؟ انسان یک مقدار عسل که می خورد، دل آزرده می شود؛ نهر عسل به چه معناست؟ نه یک نهر، بلکه مومن، انهاری از عسل دارد. « وانهار من عسل مصفی...»(2). اگرچه فهم این نعمات و مقامات هم مقداری مشکل است، ولی نهایتا انسان می تواند تصوری از آن داشته باشد، اما این مطلب که اموری وجود دارد که اصلا نمی توان فهمید، به چه معناست؟ بنده هم حقیقت آنها را نمی فهمم، اما اگر بتوانم تبیین کنم که چه اموری وجود دارد که انسان نمی تواند بفهمد، باز موفق بوده ام. فکر می کنم با برخی مثال ها می توان این مطلب را روشن کرد. مولوی در مثنوی مثال معروفی آورده است؛ می گوید به طفل نابالغ نمی توان فهماند که اشخاص بالغ چه لذتی از همسران شان می برند. وقتی بخواهند این لذت ها را توصیف کنند، می گویند: مثل عسل، شیرین است. با این که مزه عسل ربطی به آن موضوع ندارد و نوع دیگری از لذت است، ولی به عنوان تشبیه از چنین مثال هایی استفاده می کنند. همه ما دوران کودکی را تجربه کرده ایم و می دانیم که در آن دوران اصلا نمی دانستیم که چنین لذتی وجود دارد، نمی فهمیدیم این لذت چه طور لذتی است و نمی توانستیم هیچ تصوری از آن داشته باشیم. اگر کسی می خواست کیفیت آن را توضیح دهد، به قول مولوی باید می گفت: مثل عسل شیرین است. این مثل معروفی است که می گویند وقتی انسان در حد ناقصی قرار دارد، لذت هایی را که مربوط به اشخاص کامل تر است، نمی فهمد.
مثال های دیگری هم وجود دارد که با بیان آن ها می توانیم کم وبیش تصور کنیم که اصلا مقاماتی وجود دارد که ما نمی توانیم حقیقت آن ها را درک کنیم. مثلا همه ما دوران مدرسه را تجربه کرده ایم. اگر وقتی می خواستند به ما چهار عمل اصلی ریاضیات را یاد دهند، می گفتند: شما بعدا معادله دومجهولی را هم می خوانید و آن فرمولی دارد و باید یاد بگیرید که چگونه معادله دومجهولی را حل کنید، می گفتیم: معادله یعنی چه؟ دو مجهولی یعنی چه؟ در سنی که ما تازه جمع و تفریق را می خواندیم، اصلا نمی توانستیم از معادله دو مجهولی تصوری داشته باشیم. کم کم بالاتر آمدیم و مسایل جدیدی برایمان مطرح شد و توانستیم صورت مسئله اش را یاد بگیریم. کسانی که ریاضیات عالی خوانده اند، می گویند در ریاضیات، مسایلی وجود دارد که لیسانس های ریاضیات هم تصوری از آن ندارند؛ یعنی کسانی که چند سال در دانشگاه، ریاضیات محض خوانده اند، هنوز تصوری از بعضی از مسایل ریاضیات ندارند.
زمانی بنده یکی از نوابغ ریاضی را در انگلستان دیدم و از او مسئله ای سوال کردم؛ گفتم: ما از قبل یاد گرفته بودیم که اجسام سه بعدی اند و دارای طول و عرض و ارتفاع هستند، اما اخیرا طبق بعضی از نظرات فلسفی گفته می شود: عالم ماده چهار بعدی است و بعد چهارم آن زمان است؛ یعنی غیر از طول، عرض و ارتفاع، بعد دیگری هم به نام زمان دارد. (چهار بعدی بودن عالم ماده، کم وبیش مسئله معروفی است و در کتاب های بسیاری به آن اشاره شده است؛ البته در فلسفه ما به گونه ای براساس نظریه نسبیت اینشتین و نظریات غربی به گونه دیگر تفسیر می شود.) من از آن نابغه ریاضی پرسیدم: ما تصوری از بعد چهارم عالم ماده پیدا کرده ایم، آیا می توان بعد پنجمی هم برای عالم فرض کرد؟ ایشان گفت: «اتفاقا اساتید ما معتقدند که برای عالم تا بعد هفتم هم می توان فرض کرد.» حقیقت این است که بنده هیچ تصوری از بعد پنجم و ششم ندارم و معنای آن را هم نمی دانم، ولی این سوال به ذهنم آمده بود که آیا می توان بعد پنجم هم برای عالم فرض کرد؟ او گفت: «بله، تا بعد هفتم را هم تصور کرده اند و حالا درصددند ببینند آیا ابعاد دیگری بیش از این هم می توان برای عالم فرض کرد یا نه؟» بعد از او پرسیدم آیا می توانیم بگوییم تعداد ابعاد عالم به جایی می رسد که وجود بیش از آن ابعاد، محال باشد؛ مثلا بگوییم محال است عالم بیش از هزار یا دو هزار یا ده هزار بعد، داشته باشد، ایشان گفت: «هیچ دلیلی برای چنین حرفی نداریم؛ مثل این است که ما بگوییم از یک نقطه بی نهایت خط خارج می شود. از تقاطع سه خط مستقیم در یک نقطه، باز می تواند یک خط دیگری خارج شود و هیچ حد و حصری ندارد.»
منظورم این است که در این مسئله به اصطلاح هندسی که آیا می توان بعد پنجمی برای عالم تصور کرد یا نه؟ اصلا خود بنده تصور روشنی از صورت این مسئله ندارم که مثلا اگر بعد پنجمی در کار باشد، چگونه خواهد بود، اما با مقایسه می توان تصور مبهمی از آن در ذهن داشت؛ به این صورت که ذهن سه بعد و چهار بعد را تحلیل می کند و می گوید: سه بعد از اضافه شدن یک بعد به دو بعد به وجود آمده است و بعد از اضافه شدن یک بعد دیگر، چهار بعد حاصل شده است، پس این ذهن ابائی از اضافه کردن بعد پنجم هم ندارد و بعد از قیاس به آن ابعاد، چیز مبهمی تصور می کند.
مقاماتی هم که خداوند برای انسان خلق کرده است، مقاماتی است که به استناد آیات و روایات فراوان-البته با رعایت دقت های لازم- به دست می آید، مقاماتی است که جز با نظیر این تشبیهات، نمی توان تصوری از آن داشت. انسان زمانی به کنه آن مقامات پی خواهد برد که خدا نصیبش کند و واجد آن شود. آن وقت می فهمد که این مقامات چیست.
نمونه انسان های به مقصد رسیده
در اینجا به روایتی که از دوران نوجوانی شنیده ام و برایم جای تعجب داشت، اشاره می کنم. روایت از رسول خدا(ص) است که می فرمایند: «و اما ابنتی فاطمه فانها سیده نساء العالمین من الاولین و الاخرین... متی قامت فی محرابها بین یدی ربها جل جلاله زهر نورها لملائکه السماء کما یزهر نور الکواکب لأهل الارض و یقول الله عز و جل لملائکته: یا ملائکتی انظروا الی أمتی فاطمه سیده امائی قائمه بین یدی ترتعد فرائصها من خیفتی...»(3): وقتی حضرت زهرا(س) در محراب عبادت می ایستادند، بدنشان می لرزید. خدای متعال در حالی که نزد فرشتگان به عبادت حضرت زهرا مباهات می کرد، می فرمود: به این بنده من نگاه کنید؛ ببینید چگونه عبادت می کند که بند بند بدنش می لرزد.
این روایت معروفی است و شما هم بارها شنیده اید. اما از همان دوران نوجوانی برای من این سوال مطرح بود که این چه حالی است و چه معنایی دارد؟ مخصوصا در مورد حضرت زهرا(س) که معصوم بوده اند و گناهی مرتکب نشده بودند، این چه حالتی است و این ترس از چیست؟
نظیر این حالت درباره ائمه اطهار(ع) هم نقل شده است. در روایت آمده که امام زین العابدین(ع) وقتی وضو می گرفتند، رنگ از صورتشان می پرید و امام حسن(ع) وقتی به مسجد می رسیدند، می لرزیدند و رنگشان زرد می شد. این حالات چه معنایی دارد؟ حالات ائمه اطهار(ع) خیلی از سطح فهم امثال بنده بالاتر است. شما صدای نماز آیت الله بهجت رضوان الله علیه را شنیده اید. ایشان حتی وقتی که صلوات می فرستادند یا «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته» یا «السلام علینا و علی عبادالله الصالحین» می گفتند، آن چنان گریه می کردند و صدایشان می شکست که بنده یادم نمی آید برای توبه از هیچ گناهی این چنین گریه کرده باشم. گریه هنگام صلوات فرستادن یا سلام دادن برای چیست؟ همه ما می دانیم که ایشان چیزی را درک می کرد که لازمه آن درک، چنین حالتی بود. ما آن حالت را نمی فهمیدیم و درک نمی کردیم. اگر درک می کردیم برای ما هم چنین حالتی پیدا می شد، ولی هنوز به آن بلوغ نرسیده ایم؛ ما هنوز طفل راهیم.
علت گریه آیت الله بهجت در نماز
سوال دیگری که این جا مطرح می شود این است که واقعا این گریه آقای بهجت در نماز به چه جهت بود؟ آیا از چیزی ناراحت بود که آن گونه گریه می کرد؟ آیا گریه اش به خاطر این بود که درد می کشید؟ چون اشخاص کم ظرفیت و ضعیف النفس مثل کودک، وقتی درد شدیدی احساس کنند، گریه می کنند. آیا ایشان این گونه بودند؟ چرا اصلا ایشان نماز را این طور می خواندند و این قدر گریه می کردند؟ حال به این سوال، مطلبی را که از ایشان به نقل موثق نقل شده است، اضافه کنید که فرمودند: «اگر سلاطین عالم می دانستند که در نماز چه لذتی وجود دارد، حاضر بودند برای رسیدن به آن لذت، دست از سلطنت بکشند». معنای این سخن چیست؟ این که ایشان این گونه در نماز گریه می کرد و خود مدعی بوده که لذت این نماز از همه لذایذ عالم بالاتر است، به طوری که اگر سلاطین می دانستند این نماز چقدر لذت دارد، حاضر بودند دست از سلطنت بکشند تا به این لذت برسند، این چگونه حالتی است؟ این چه لذتی است که آدم وقتی این طور گریه می کند، می تواند آن را درک کند و تا این لذت نباشد، انسان این طور عاشقانه دل به عبادت نمی سپارد؟ کسی که به آن مقام رسیده باشد، هر فرصتی که پیدا کند، دو رکعت نماز می خواند، یا زیارتی انجام می دهد، یا نماز جعفر طیار می خواند، یا زیارت عاشورا می خواند؛ تا انسان عاشق نباشد چنین حالتی نمی یابد. مگر می توان تصنعی و با تحمیل، شبانه روز را به این حالات گذراند؟ این سوال عجیبی است.
وقتی چنین انسان هایی را می بینیم، آنگاه حالاتی که درباره پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده است را باور می کنیم. می توانیم بفهمیم که حالات آنها از سنخ این حالات، اما مراتب بالاتر آن بوده است که ما نه حقیقت اینها و نه حقیقت آنها را درست نمی فهمیم.


سخنرانی حضرت آیت ا... مصباح یزدی (دامت برکاته) به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله العظمی بهجت- مسجد اعظم قم- 

منبع:کیهان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 و 2-محمد، 51 3- بحارالانوار، ج43 ص 271