چندماه پیش فرید زکریا سردبیر نیوزویک و تحلیلگر ارشد سی ان ان که تازه جزو مشاوران دولت اوباما محسوب می شود، با لحنی گزنده گفت: «ما در آمریکا سالانه 80 میلیارد دلار برای سازمان های اطلاعاتی خود هزینه می کنیم ولی این سازمان ها برای بحران های جهانی آمادگی ندارند و نتوانسته اند آنها را پیش بینی کنند. آیا ما 80 میلیارد دلار می دهیم که غافلگیر شویم،
چنان که در ماجرای 11 سپتامبر، نبود سلاح های کشتار جمعی در عراق، بحران اقتصادی جهانی و انقلاب های عربی شدیم؟!». البته ژنرال پترائوس می تواند به تحلیل 7 مارس 2011 (هفدهم اسفند 1389) روزنامه لس آنجلس تایمز استناد کند آنجا که نوشت: «اوباما در انقلاب های اخیر خاورمیانه، صورت حساب گزافی را که 8 رئیس جمهور قبلی آمریکا با رفتار منفی خود از سال 1973 و از زمان نیکسون رقم زده اند، می پردازد. اعتیاد به نفت خاورمیانه باعث حمایت پیوسته ما از حاکمان خودکامه در خاورمیانه و خلیج فارس شد و انسجام را از سیاست خارجی ما گرفت.» یا لئون پانه تا می تواند تقصیرها را متوجه رامسفلد و گیتس کند که در کمتر از 10 سال، 4400 میلیارد دلار خسارت ناشی از دو جنگ افغانستان و عراق را به پنتاگون و کلیت اقتصاد آمریکا تحمیل کردند.
مهم نیست مقصر اصلی چه کسی است. مهم این است که از یکسو، به طور پیوسته از قدرت راهبردی آمریکا در ابعاد گوناگون کاسته می شود و از سوی دیگر، چاره جویی ها به شکلی معکوس و کاهنده و فرساینده عمل می کنند، مانند یک پیکر دچار بیماری صعب العلاج که هر تزریق دارو به جای بهبود، رعشه و التهاب و وخامت حال او را تشدید می کند. اینکه ایراد از سیا و پنتاگون و وزارت خارجه است یا کنگره و بانک مرکزی و وزارت خزانه داری، تفاوتی در اصل قصه ایجاد نمی کند. عراق وافغانستان در راستای اعلام «قرن جدید آمریکایی» اشغال می شوند، نفوذ سیاسی ایران گسترش می یابد و میدان مانور ایران گسترده تر می شود. از جنگ های 33 و 22 روزه حمایت می کنند، قدرت حزب الله و حماس فزونی می یابد و اسرائیل در کام زنجیره بحران ها از داخل و خارج فرو می رود. از دیپلماسی عمومی و آشتی با ملت ها سخن می گویند، دولت اوباما رکورددار نفرت ملت های خاورمیانه می شود. فتنه و آشوب پیچیده ای را در ایران تدارک می کنند، از درون آن جنبش ملی 9 دی می جوشد که نیویورک تایمز درباره عظمت آن شهادت می دهد «این بزرگ ترین اجتماع و راهپیمایی در تهران پس از تشییع باشکوه آیت الله خمینی است» و تازه امواج آن به مصر و تونس و یمن و بحرین و فلسطین کشیده می شود تا آنجا که اسرائیل و عربستان به عنوان دو ستون باقی مانده برای کاخ سفید اعلام می کنند دیگر روی پشتیبانی آمریکا حساب نمی کنند. تحریم های اقتصادی علیه ایران را شدت می بخشند تا به تعبیر کلینتون، اقتصاد ایران را فلج کنند اما در عمل به ایران یاری می رسانند تا یک جراحی بزرگ اقتصادی در زمینه باز توزیع ثروت عمومی و هدفمندکردن یارانه ها را با کمترین شوک به انجام رساند و از جمله به خودکفایی در تولید و مصرف بنزین برسد. و این همه درحالی است که طبق آخرین گزارش رویتر، آمریکایی ها 13 مورد و اروپایی ها 7 مورد تحریم های جداگانه علیه ایران طی 32 سال گذشته اعمال کرده اند.
نتیجه؟ نتیجه این است که روزنامه وال استریت ژورنال بنویسد «دست ما مقابل ایران چقدر خالی است؟ تحریم ها به کجا رسید؟» و مؤسسه تحقیقاتی شورای آتلانتیک گزارش دهد «یک سال بعد از تصویب قطعنامه 1929، آمریکا در خانه اول ایستاده است.» همین؟ نه فقط همین! نتیجه آن شده که اکثریت 519 سیاستمدار اروپایی نظر سنجی شده از سوی مؤسسه آمریکایی صندوق مارشال بگویند «پذیرش ایران هسته ای مطلوب ترین گزینه برای ماست». بالاتر از این هم هست، آنجا که نشریه علمی و معتبر نیوساینتیست گزارش می دهد «ایران، رتبه سریع ترین رشد علمی در جهان را به خود اختصاص داده و از رشد علمی 11 برابر نرخ متوسط جهانی برخوردار شده است» یا واشنگتن پست شهادت می دهد «ایران در میان همه کشورهای هسته ای استثناست چرا که بدون حمایت خارجی و در کنار تحریم ها، روی پای خود ایستاد و هسته ای شد و به پیشرفت های مختلف علمی رسید.»
شواهد بی شمار، از اتفاقی بزرگ برای آمریکا خبر می دهند. ماجرایی سهمگین در پیش است، شاید پرسر و صداتر از ماجرایی که نام «شوروی» را در تاریخ بایگانی کرد. باید دید دولت ورشکسته آمریکا را چه کسی حاضر است بخرد؟ اکنون کدخدای جهان بدهکاران را در بازار وال استریت به حراج گذاشته اند.
از:محمد ایمانی