سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متن زیر مربوط به گفت‌وگوی مهرانه معلم همسر شهید آیت است که از مخزن تاریخ مرکز اسناد انقلاب اسلامی استخراج شده است. همسر شهید آیت در این گفت‌وگو به نحوه شکل‌گیری حزب جمهوری اسلامی، ارتباط آیت با مظفر بقایی و علت قطع ارتباط، نقش شهید در مجلس خبرگان قانون اساسی، نوع نگاه او به بنی‌صدر و در نهایت لحظه شهادت نکاتی خواندنی را بیان کرده است.

رابطه شهید آیت با مؤسسان حزب جمهوری اسلامی پیش از انقلاب چگونه بود؟

با آقای‌ بهشتی‌ فکر می‌کنم‌ در اصفهان‌ یکدیگر را می‌دیدند، خودش‌ این‌ طوری‌ بیشتر می‌گفت.‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ را من‌ یادم‌ هست‌ قبل‌ از انقلاب‌ شاید آبان‌ و آذر57 بود، آقای‌ خامنه‌ای یک‌ روز آمدند منزل‌ ما، آن‌ موقعی‌ بود که‌ داشتند تشکیلات‌ حزب‌ جمهوری اسلامی ‌ را راه‌اندازی می‌کردند. یک‌ روز صبح‌ بود که‌ آمدند طبقه بالا و به‌ ما سپردند که‌ شما نمی‌خواهد چیزی برای‌ ما بیاورید و فقط‌ چای‌ بیاورید. ما چای‌ را دادیم‌ دم‌ در اتاق، نشستند و صحبت‌ کردند. یکی‌ دو ساعتی‌ بودند، بعد که‌ رفتند من‌ یادداشت‌هایی‌ را که روی‌ میز بودند، از روی‌ کنجکاوی‌ نگاه‌ کردم‌ و بعد‌ها دیدم‌ اسامی‌ است‌ که‌ تشکیلات‌ حزب‌ را ایجاد کردند، و‌ آن‌ روز گویا داشتند استادان‌ دانشگاه‌ را بررسی می‌کردند.

ملاقات‌شان‌ روی‌ آن‌ قضیه‌ بود که‌ چه طور تشکیلات‌ جمع‌ شوند و استادان‌ دانشگاه‌ را آیت‌ متشکل‌ بکند. آن‌ اسامی‌ که‌ جمع‌ کرده‌ بودند، بعداً ‌ هسته‌ اولیه‌ حزب‌ را ریختند که‌ فکر می‌کنم‌ 30 تا شورای‌ مرکزی‌ حزب‌ بود و پنج، شش تایشان هم‌ روحانیونی بودند‌ که‌ حزب‌ را تشکیل‌ دادند.

بعداً هم‌ آن‌ها  فعالیت‌ در کانون‌ توحید را شروع‌ کرده‌ بودند. دیگر بقیه‌ آقایان‌ را حوالی‌ انقلاب‌ دیدم البته همشهری‌های‌ خودشان‌ را بیشتر می‌دیدم،‌ آقای‌ عبدالله نوری‌ را یک‌ وقت‌هایی‌ می‌دیدم‌، خانه‌ ما می‌آمدند،‌ آقای‌ هادی‌ آن‌ موقع‌ لباس‌ روحانی‌ می‌پوشیدند، بعداً لباس‌شان‌ را عوض‌ کردند، کت‌ شلوار می‌پوشیدند ولی‌ آن‌ موقع‌ هنوز لباس‌ روحانی‌ داشتند، حتی‌ امید نجف‌آبادی‌ که‌ بعد مجاهدی‌ درآمد و نمی‌دانم‌ سرنوشتش‌ چه‌ شد. او را هم‌ قبل‌ از انقلاب‌ یک‌ وقت‌هایی‌ می‌دیدم،‌ آن‌جا می‌آمدند. بعضی‌ها را هم‌ دیگر ما نمی‌شناختیم‌.

بعضی‌ها معتقد بودند یا هستند که‌ مظفر بقایی‌ از طریق‌ شهید آیت‌ تفکرات‌ خودشان‌ را حالا، به‌ نظام‌ تزریق کرده است.

یعنی‌ آیت‌ تغذیه‌ می‌شده‌ از مظفر بقایی‌ مثلاً؟

یک‌ چنین‌ ذهنیتی هست؛‌ می‌خواستم‌ یک‌ کمی‌ درباره‌ منشأ ارتباط‌شان‌ توضیح‌ دهید و چطور فاصله‌ گرفتند؟

این‌ که‌ درست‌ نیست‌ که آیت‌ از او تغذیه‌ می‌شد.. اصلاً اختلاف‌ آیت‌ و بقایی‌ دقیقاً هم‌ روی‌ همین‌ مذهب‌ بودکه‌ ایشان‌ آن‌ مسیر را انتخاب‌ می‌کند. آقای‌ بقایی‌ اصلاً به‌ این‌ مسیر اعتقاد نداشت‌ یا مسئله‌ مذهب‌ در سیاست.‌ به‌ همین‌ دلیل‌ هم‌ جدا می‌شوند، یعنی‌ آن‌ حزب‌ زحمتکشان‌ تا زمانی‌ که‌ حزب‌ زحمتکشان‌ با آیت‌الله کاشانی‌ همراهی‌ و همکاری‌ می‌کند، آیت‌ هم‌ در آن‌ مسیر می‌رفته‌ ولی‌ بعدش‌ دیگر آن‌ نامه‌ای‌ که‌ می‌نویسد، اتفاقاً همین‌ مسائل‌ را مطرح‌ می‌کند.

آیت نامه نود و چند صفحه‌ای به بقایی می‌نویسد و دقیقاً رئوس‌ فکری‌ خودش‌ و مطالبی‌ که‌ او اعتقاد دارد به‌ آن‌ و توصیه‌ می‌کند که‌ باید به‌ این‌ مسیر برویم‌؛ مسئله‌ انقلاب‌ اسلامی‌ را و نقش‌ مذهب‌ را آن‌جا تأکید می‌کندولی‌ دکتر بقایی‌ اعتقاد به‌ این‌ ندارد. آیت‌ بعد از آن‌ نامه دیگر با دکتر بقایی‌ ارتباطی‌ نداشت.‌ تا سال‌ 46 فقط‌ به‌ عنوان‌ مستمع‌ آزاد در جلساتی‌ می‌رفت وشرکت‌ می‌کرد، بعد از آن‌ مطلقاً ارتباطی‌ نداشت.‌

باکی‌ هم‌ نداشت‌ که‌ مثلاً بخواهد بگوید نه‌ نمی‌رفتم‌ نمی‌آیم‌. آیت‌ خودش‌ برای‌ خودش‌ فکر داشت‌ و دلیل‌ نداشت‌ از بقایی‌ خوراک‌ فکری‌ بگیرد و تغذیه‌ بشود. بقایی‌ هم این‌ طوری‌ نبود و اصلاً آن‌ صحبت‌هایی‌ را که‌ بقایی‌ می‌کرد، با صحبت‌هایی‌ که‌ آیت‌ می‌کرده‌ نمی‌خواند؛ سخنان بقایی‌ را در وصیت‌نامه‌ سیاسی‌اش‌ نگاه‌ کنید. صحبت‌هایی‌ که‌ می‌کند، با صحبت‌هایی‌ که‌ آیت‌ داشته‌ و می‌کرده‌ و دنبال‌ آن‌ بود، کلی‌ فرق دارد.

آن‌ چیزی‌ که‌ باعث می‌شد تا با هم‌ همکاری‌ داشته باشند مسئله‌‌ آیت‌الله کاشانی‌ بود و بعد از آن‌ هم‌ بقایی اعتقادی‌ به‌ این‌ که‌ مذهب‌ در سیاست‌ دخالت‌ کند و آن‌ قدر دخیل‌ باشد، نداشت.‌ به‌ همین‌ دلیل‌ آیت‌ هم‌ از آن‌جا دیگر فکر نمی‌کنم‌ اهمیتی‌ به‌ این‌ قضیه‌ می‌داد که‌ بخواهد با او تماس‌ بگیرد و مرتباً به‌ آن‌ بگوید این‌‌طوری‌ کن،‌ این‌‌طوری‌ کن‌ و او بخواهد نظر دهد.

این‌ را دقیقاً من‌ رد می‌کنم‌ و خودش‌ هم‌ در صحبت‌هایی‌ که‌ داشته‌ در همان‌ موقع‌ رد کرده‌. در مجلس‌ اول آقای‌ سلامتیان‌ روز اعتبارنامه‌ شاید اصلاً عمداً این‌ کار را کرد. چون‌ من‌ خودم‌ فکر می‌کنم‌ آیت‌ واقعاً در مجلس‌ اول‌ برای‌ ریاست‌ مجلس‌‌ شانس‌ داشت‌‌ و آنها با این‌ سر و صداهایی‌ که‌ کردند و آن‌ صحبت‌هایی‌ که‌ کردند، قصدشان‌ این‌ بود که‌ آیت‌ اصلاً در مجلس‌ نباشد، با اعتبارنامه‌اش‌ در واقع‌ مخالفت‌ کردند برای‌ این‌ که‌ اعتبارنامه‌اش‌ رد شود و رأی نیاورد و آیت‌ اصلاً از مجلس‌ رد شود و بیاید بیرون‌ که‌ نشد و خوشبختانه‌ یعنی‌ به‌ عنوان‌ نماینده‌ تهران‌ باقی‌ ماند ولی‌ شانس‌ ریاستش‌ را قطعاً از دست‌ داد؛ با آن‌ ترور شخصیتی‌ که‌ آنها کردند.

این که آیت‌ خوراک‌ فکری‌ از بقایی‌ بگیرد یا از حزب‌ زحمتکشان‌ تغذیه‌ می‌شد، چیزی‌ است‌ که‌ در مخیله‌ آنهاست‌ و گاهی‌ هم‌ من‌ صحبت‌های‌ معین‌فر و آقای‌ سحابی‌ را در مصاحبه‌هایی‌ که در روزنامه‌ها می‌کنند، می‌خوانم؛ ‌گاهی‌ یک‌ هم‌ چنین‌ چیزهایی‌ را مطرح‌ می‌کنند که‌ آیت‌ از بقایی‌ خط می‌گرفته، که‌ البته‌ این‌ چیزی‌ است‌ که‌ بافته‌ ذهن‌ آنهاست‌.

آیت‌ به‌ آن‌ چیزی‌ که‌ خودش‌ فکر می‌کرد آن‌ را می‌خواست‌ پیاده‌ کند نه‌ آن‌ چیزی‌ که‌ بقایی‌ می‌خواست‌ بگوید یا هر کسی‌ دیگری‌. او به مسئله‌ انقلاب‌ اسلامی‌ و مذهب‌ و سیاست‌ اعتقاد داشت.‌

شهید آیت‌ قبل‌ از انقلاب‌ با امام‌ دیدارهایی‌ داشتند یا نه‌؟

نه‌، قرار بود که‌ برود پاریس‌ و از پاریس‌ برود عراق، نجف‌، کربلا و حالا که‌ امام‌ آن‌جا که‌ بودند یعنی‌ قرار ایشان‌ در این‌ بود که‌ حتماً یک‌ سفری‌ در آن‌ جا داشته‌ باشند که‌ موفق‌ نشدند. دیگر ظاهراً ممنوع‌الخروج‌ شده‌ بودند، برگشت‌ از فرودگاه‌. تا زمانی‌ که‌ انقلاب‌ شد، نرفته‌ بود. هیچ‌ وقت‌ موفق‌ نشده‌ بود.

موضع‌ شهید آیت‌ نسبت‌ به‌ مهندس بازرگان  و دولت موقت چه بود؟

خیلی‌ با آنها موافق‌ نبود. می‌گفت‌ ‌این‌ وضعیتی‌ که‌ الآن در کشور پیش‌ آمده‌‌، وضعیتی‌ است‌ که‌ واقعاً باید از آن‌ به‌ نفع‌ انقلاب‌ بهره‌برداری‌ کرد. یعنی‌ محافظه‌ کاری و حرکت‌های خیلی‌ آرام‌ و یواش‌ و ملایم‌ به‌ درد انقلاب‌ نمی‌خورد.

می‌گفت‌ من‌ بعید می‌دانم که‌ آقای‌ بازرگان‌ آن‌ طوری‌ برخورد بکند و‌ روزی‌ که‌ نخست‌وزیر شد، زمانی‌ که‌ قرار شد راهپیمایی‌ در ‌ حمایت‌ از آقای‌ بازرگان‌ بشود آیت‌ نرفت‌ و ما هم‌ نرفتیم؛‌ چون‌ مخالف‌ بود. شبی‌ هم‌ که فرمان‌ نخست‌وزیری‌ آقای‌ بازرگان‌ راخواندند، او گفت‌ که‌ انقلاب‌ عقیم‌ شد. این عین‌ جمله‌ای‌ است‌ که‌ پای‌ تلفن‌ به‌ همه‌ می‌گفت‌ که‌ انقلاب‌ عقیم‌ شد و این‌ انتخاب‌، انتخاب‌ درستی‌ نبود.

می‌گفت باید یک‌ نیروی‌ انقلابی‌ می‌آمد که‌ برخورد انقلابی‌ می‌داشت‌. آیت‌ گرایش به روحانیت‌ و  آیت‌الله کاشانی‌ داشت‌. آقای‌ بازرگان‌ بیشتر به‌ جانب‌ مصدق بود. این‌ هم‌ خوب‌ یکی‌ از مسائلی‌ بود که‌ برای‌ او مسئله‌ اصلی‌ بود، این‌ است‌ که‌ زیاد با این‌ قسمت‌ قضیه‌ آن‌ موافق‌ نبود ولی‌ هماهنگی‌ و همکاری‌ خودش‌ را داشت،‌ همکاری‌ می‌کرد، فعالانه‌ کار می‌کرد. حتی‌ در خود مجلس‌ تا زمانی‌ که‌ به‌ شهادت‌ رسید، در کمیسیون‌ آئین‌نامه‌ آقای‌ بازرگان‌ بود و آقای‌ سحابی‌ بود و همه‌ آقایان‌ بودند و روابط خوبی داشت آنها هم‌ همینطور روابط‌ خیلی‌ خوبی‌ داشتند. چون‌ یک‌ آدم‌ اصولی‌ و منطقی‌ بود، یک‌ آدم‌ غیر منطقی‌ نبود ولی‌ با این‌ که‌ در آن‌ مقطع‌ ایشان‌ انتخاب‌ بشود موافق‌ نبود و حتی‌ با اعضای‌ شورای‌ انقلاب‌ ‌هم‌ که‌ آن‌ موقع‌ انتخاب‌ شده‌ بودند، زیاد موافق‌ نبود و بیشتر فکر می‌کنم‌ می‌گفت‌ آقای‌ مطهری‌ که‌ رفتند پاریس‌ آمدند به‌ پیشنهاد آقای‌ مطهری‌ اعضا انتخاب‌ شدند و تقریباً از نیروهای‌ آنها کسی‌ نبود در شورای‌ انقلاب‌ و بیشتر آن‌ آقایان‌ (ملی گراها)بودند و آن‌ ترکیب‌ ‌ خیلی‌ مورد توجه‌ آیت نبود.

نظر ایشان‌ در مورد آیت‌الله مطهری‌ چه‌ طور بود؟

به آیت‌الله مطهری‌ ارادت‌ داشت‌ و علاقه‌مند بود و به ایشان که یک‌ آدم‌ دانشمندی‌ بود، احترام‌ می‌گذاشت‌ ولی‌ از جهت‌ سیاسی‌ خب‌ خیلی‌ همفکر نبود و می‌گفت‌ آقای‌ مطهری‌ آن‌ چنان‌ سیاسی‌ نیستند. دقت‌ می‌کنید به‌ همین‌ دلیل‌ هم‌ با این‌که بعد گفته‌ بود و یا شنیده‌ بود خودش‌ که‌ آقای‌ مطهری‌ این‌ ترکیب‌ شورای‌ انقلاب‌ را پیشنهاد کردند که‌ باید انتخاب‌ بشوند. می‌گفت‌ آقای‌ مطهری‌ خیلی‌ در جریانات‌ نیستند که‌ آدم‌ها را این‌طوری‌ انتخاب‌ کردند، مثلاً قطب‌زاده‌، بنی‌صدر، آقای‌ یزدی‌.

شهید آیت‌بعد از انقلاب‌ به‌طور اجمالی‌ چه‌ سمت‌هایی‌ داشتند؟

بعد از انقلاب‌ هیچ‌ سمتی‌ نداشت‌. گفتم‌ از سالی‌ که‌ دیگر دانشگاه‌ها هم‌ که‌ تعطیل‌ شد، زمان‌ بعد از انقلاب‌،انقلاب‌ فرهنگی‌ که‌ شد، دیگر تدریس‌ که نداشت‌ بازنشسته‌ هم‌ که‌ بود تا زمانی‌ که‌ ‌در مجلس‌ خبرگان‌ نماینده‌ شد از اصفهان‌؛ بعد هم  تا زمانی‌ که‌ نماینده‌ مجلس‌ از تهران‌ شد هیچ‌ سمت‌ رسمی‌ و غیر رسمی‌ نداشت،‌ ولی‌ در ارتش‌ یادم‌ هست‌ شب‌ها به  دادرسی‌ ارتش‌ آن‌ زمان‌ ‌ اوایل‌ انقلاب‌ می‌رفت، با آقای‌ نامجو و این‌ها آن‌جا خیلی‌ سر می‌زدند. بعد با دادگاه‌ها در تماس‌ بود ولی‌ این‌که خودش‌ یک‌ سمتی‌ داشته‌ باشد نه‌!

حتی‌ یک‌ موقعی‌ یادم‌ هست‌ که‌ سناتور دشتی‌ را اول‌ انقلاب‌ دستگیر کرده‌ بودند، خیلی‌ پیر بود و او خیلی‌ دلش‌ می‌خواست‌ برود با دشتی صحبت‌ کند، برای‌ این‌که می‌گفت‌ این‌ تاریخ‌ مجسم‌ است‌ و چه‌ خوب‌ است‌ که‌ اطلاعات‌ او را آدم‌ تخلیه‌ بکند و یا طوری‌ این‌ اطلاعات‌ را در اختیار آدم‌ بگذارد و فکر می‌کنم‌ یک‌ روز هم‌ رفت‌ زندان‌ قصر. آن‌ موقع‌ به‌ نظرم آقای‌ دشتی‌ بازداشت‌ بود، رفت‌ آن‌ جا و با او صحبت‌ کرده‌ بود ولی‌ گفت‌ که‌ حاضر نشده‌ مطلقاً حرف‌ بزند و بهانه‌ کرده‌ گردن‌ من‌ درد می‌کند. گویا دیسک‌ گردن‌ داشت‌. فکر می‌کنم‌ گفته‌ بود که‌ دیگر من‌ خیلی‌ پیر هستم‌ و حافظه‌ من‌ یاری‌ نمی‌کند که‌ صحبت‌ بکنم‌ و شاید هم‌ نخواسته‌ بود. گفت‌ به هرحال‌ ما نتوانستیم‌ هیچ‌ حرفی‌ از او بشنویم‌. در حالی‌ که‌ آیت می‌گفت من‌ به او گفتم‌ این‌ ایمنی‌ را می‌توانی‌ داشته‌ باشی،‌ کاری‌ با شما ندارند و شما همین‌ قدر که‌ بتوانی‌ یک‌ صحبت‌هایی‌ با ما بکنی‌ یک‌ مواردی‌ که‌ نقطه‌ نظر او بود ظاهراً می‌خواسته‌ بپرسد از او که‌ او همکاری‌ نکرده‌ بود و هیچ‌ اطلاعاتی‌ در اختیار او نگذاشته‌ بود.

اصولاً آیت‌ با این‌هایی‌ که‌ دستگیر می‌شدند، عقیده‌ او این‌ بود که‌ این‌ آقایانی‌ که‌ در آن‌ دستگاه‌ و در آن‌ رژیم‌ بودند و اصلاً اصل‌ 49 را که در قانون‌ اساسی‌ گذاشت‌ یکی‌ از هدف‌های‌ او این‌ بود می‌گفت‌ این‌ها از نظر مالی‌ باید خلع‌ سلاح‌ بشوند یعنی‌ مال‌ این‌ها گرفته‌ بشود ولی‌ ول‌شان‌ بکنند، بگذارند باشند تا آن‌ اطلاعات‌ و آن‌ چیزهایی‌ که‌ می‌دانند را بنویسند، این‌ها به‌ درد تاریخ‌ می‌خورد. نباید این‌ها زودی‌ به‌ هر حال‌ رها بشوند و از بین‌ بروند. باید از وجود این‌ها به‌ آن‌ ترتیب‌ استفاده شود، منتها اموال‌ آنها باید مصادره‌ بشود.

در مورد حزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ هم‌ اگر می‌شود توضیح بدهید؟

حزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ هم‌ که‌ خب‌ خودش‌ از کارگزاران‌ آن‌ بود؛ جزو شورای‌ مرکزی‌ حزب‌ بود. آن‌ موقع‌ به‌ این‌ فکر افتاده‌ بودند که‌ باید در یک‌ حزب‌ قوی‌ و به‌ صورت‌ تشکیلاتی‌ کار بکند در مملکت‌ همین‌ طوری‌ نمی‌شود کار کرد و به‌ آن‌ اعتبار دنبال‌ تأسیس حزب‌ رفتند و فعالانه‌ همکاری‌ کرد واقعاً هم‌ وقت‌ خود را تمام‌ گذاشته‌ بود در حزب‌ یعنی‌ تمام‌ وقت‌ به‌ حزب‌ می‌رسید.

شهید آیت‌ قبل‌ از انقلاب‌ به‌ خاطر آن‌ مشی‌ امنیتی‌ و حالت‌ محافظه‌کارانه اش‌ چگونه بعد از انقلاب‌ بسیار مطرح‌ می‌شود و‌ بسیار تأثیرگذار واقع می‌شود؟

من‌ فکر می‌کنم‌ آن‌ تفکر او هست‌ که باعث مطرح شدنش می‌شود. او از کسانی‌ بود که‌ اولاً استاد دانشگاه و‌ تحصیل‌کرده‌ای‌ بود که‌ بدون‌ این‌که لباس‌ روحانیت‌ داشته‌ باشد ولی‌ خب‌ تفکری‌ که‌ داشت‌ طرفدار حکومت‌ اسلامی‌ بود و برای ایجاد‌ حکومت‌ اسلامی‌ تلاش می‌کرد و اول‌ انقلاب‌ هم‌ دنبال این بود که شکل قانونی به تفکرش بدهد.

همچنین ارتباط‌ او با آقای‌ منتظری‌ من‌ فکر می‌کنم‌ تأثیرگذار بود، و از آن‌ جا که این‌ تفکرات‌ را داشت‌ و خودش‌ هم‌ که‌ تشکیلاتی برای‌ خودش‌ داشت،‌ در جهت ایجاد‌ یک‌ جمهوری‌ اسلامی‌ حرکت می‌کردند و طبعاً فرصت انقلاب فرصتی‌ بود که‌ رایزنی‌هایی‌ انجام‌ بشود تا بتواند بهتر کار کند وچون به دنبال‌ هدف‌ بود دیگر طبعاً خودش‌ راههای‌ خودش‌ را پیدا کرده‌ بود.

بعد از انقلاب‌ تأسیس‌ نهادهای‌ انقلاب‌ را داریم‌ و تدوین‌ اساسنامه‌ها، نقش شهید آیت در این باره چه بود؟

او بیشتر در تأسیس سپاه نقش داشت و در تشکیل‌ سپاه‌ با شهید کلاهدوز و آقای‌ نامجو و این‌ها بیشتر روی‌ تشکیلات‌ سپاه‌ فکر می‌کرد که‌ حتماً علاوه‌ بر ارتش‌، سپاه‌ را هم‌ داشته‌ باشند خیلی‌ شب‌ها روی‌ این‌ قضیه‌ بیشتر انرژی‌ خود را می‌گذاشت‌.

یعنی یک‌ نیروهای‌ معتقد و معتمد به‌ نظام‌ را می‌خواست‌ داشته‌ باشد؟

اول‌ انقلاب‌ خوب‌ می‌گفت‌ به‌ همه‌ جا و همه‌ کس‌ نمی‌شود اعتماد کرد، باید یک‌ افراد متدین‌ و معتمدی‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ این‌ها به‌ عنوان‌ سپاه‌ شروع‌ به‌ کار بکنند و آن‌ تشکیلات‌ سپاه‌ را به‌ آن‌ اعتبار پایه‌ریزی‌ کرده‌ بود. در عین‌ حال،‌ خوب‌ ارتش‌ را هم‌ حتماً می‌خواست‌ داشته‌ باشند. منتها با یک‌ تشکیلاتی‌ ولی‌ خودش‌ دیگر شغلی‌ به‌ آن‌ ترتیب‌ نداشت و برنامه‌ریزی‌ و فکر او شاید تغذیه‌ فکری‌ می‌کرد ولی سمتی‌ در این مورد نداشت‌.

شهید آیت در تشکیل‌ مجلس‌ خبرگان‌ چه‌ نقشی‌ داشت‌ و چه‌ طور شد که‌ کاندیدا شد و بعد نحوه‌ پیروزی‌ او را هم‌ بفرمایید؟

پیش‌نویس‌ قانون‌ اساسی‌ را که آن‌ موقع‌ تهیه‌ کرده‌ بودند، گویا آقای‌ بهشتی‌ دیده‌ بودند، امام‌ هم‌ دیده‌ بودند اما آن‌ پیش‌نویس‌ قانون‌ اساسی‌‌ به‌ نظر آیت مناسب‌ نمی‌آمد و می‌گفت‌ این‌ یک‌ اشکالاتی‌ و ایراداتی‌ دارد که‌ باید حتماً تغییر پیدا کند، نقطه‌ نظراتی‌ در این‌ زمینه‌ داشت‌ و آن‌ موقع‌ از طریق‌ همه‌ آقایان‌ این‌ صحبت‌ شد که هر چه‌ زودتر مجلس‌ خبرگان‌ تشکیل شود و یک‌ عده‌ای‌ هم‌ بودند که‌ می‌گفتند چه‌ عجله‌ای‌ است‌ که‌ قانون‌ اساسی‌ نوشته‌ بشود به‌ این‌ سرعت.‌ می‌شود سال‌های‌ سال‌ بدون‌ قانون‌ اساسی‌ باشیم‌ و همچنان‌ در این‌ وضعیت با شورای‌ انقلاب‌ خیلی‌ کارها انجام‌ بشود و توسط این شورا خیلی‌ قوانین‌ می‌تواند تصویب‌ بشود ولی‌ در مورد‌ این که‌ حتماً مجلس‌ خبرگان‌ تشکیل‌ بشود و قانون‌ اساسی‌ نوشته‌ بشود، تشکیلات‌ حزب‌ جمهوری اسلامی جمعی‌ تصمیم‌ گرفته‌ بودند و او هم‌ با آن‌ تفکر که‌ هر چه‌ زودتر مجلس‌ خبرگان‌ تشکیل‌ شودو قانون‌ اساسی‌ هر چه‌ زودتر نوشته‌ بشود، موافق بود. در انتخابات مجلس خبرگان از اصفهان رأی خوبی هم آورد چون نجف آبادی بود او را خوب می‌شناختند.

چه‌ کسی‌ از او خواست‌ که‌ کاندید بشود؟

حزب‌ جمهوری اسلامی یک‌ تشکیلات‌ وسیعی‌ درست‌ کرده‌ بود و در همه‌ شهرستان‌ها کاندیداهایی مشخص کرده بود، همان‌ طور که‌ گروه‌های‌ دیگر‌ داشتند شاید مثلاً مجاهدین‌ و  نهضت‌ آزادی‌ هم بودند. به‌ هر صورت،‌ از اصفهان‌ کاندیدا شد و برای‌ مجلس‌ هم‌ همین‌ طور بود دیگر آن‌ موقع‌ آن‌ها تشکیلاتی‌ فکر کرده‌ بودند افراد را در نظر گرفته‌ بودند که‌ رأی هم‌ آوردند، خوب‌ حزب‌ جمهوری اسلامی هم‌ پایگاه‌ خوبی‌ بین‌ مردم‌ اول‌ انقلاب‌ داشت‌.

چند درصد آرا را کسب‌ کرد؟

رأی‌ آن‌ الآن دقیقاً یادم‌ نیست‌ ولی‌ خبرگان‌ آن‌ فکر می‌کنم‌ یک‌ میلیون‌ و سیصد هزارتا حدوداً.

از پشت‌ صحنه‌ مسائل‌ سیاسی‌، از همین‌ دوران‌ مرتبط‌ با مجلس‌ خبرگان‌، از تصمیم‌هایی‌ که‌ می‌گرفتند، مسائلی‌ خاطر شما هست‌؟

بعضی‌ موارد مهم‌ آن‌ را یک‌ صحبت‌هایی‌ در خانه‌ می‌کرد مثلاً آن‌ موارد اصول‌ اساسی‌ که‌ در قانون‌ اساسی‌ باید وارد می‌شد، خوب‌ آنها که‌ دیگر اصلاً هدف‌ او بود و جای‌ بحث‌ نداشت‌ و باید همان‌ می‌شد و همان‌ رأی می‌آورد و تلاش‌ هم‌ شبانه‌ روز می‌کرد و راجع‌ به‌ نقطه‌ نظراتی‌ که‌ داشت، خیلی‌ تلاش‌ می‌کرد با نطق‌ با صحبت‌ با هر چه‌ که‌ بتوانند آن‌ جماعت‌ را که‌ در مجلس‌ هستند، بالاخره‌ نیروها و افراد مختلفی‌ بودند در مجلس‌ خبرگان، قانع‌ بشوند و بتواند یک‌ ماده‌ رأی بیاورد یکی‌ مثلاً اصل‌ 49 بود که‌ خوب‌ خیلی‌ تلاش‌ داشت‌ و خیلی‌ خوشحال‌ بود که‌ توانسته‌ بود برای آن‌ رأی بگیرد. به‌ خط‌ خودش‌ نوشته‌ بود این‌ها این‌ ماده‌ را خودش‌ نوشت‌ و خودش‌ هم‌ رأی گرفت‌ از همه‌ هم‌ امضا گرفت‌ تا بتواند رأی هم‌ در مجلس‌ بیاورد. موارد‌ دیگر آن‌ راجع‌ به‌ سیستم‌ اقتصاد که یک‌ موارد را آیت‌ دولتی‌ فکر می‌کرد ولی  آن‌ چنان‌ بسته‌ هم‌ نبود که‌ بگوییم‌ انحصاری‌ دولت‌ کار بکند ولی‌ موارد بزرگ‌ را چرا مثلاً آموزش‌ و پرورش‌، تحصیلات‌ رایگان‌. این‌ها همه‌ آن‌ چیزهایی‌ بود که‌ روی‌ آن‌ تأکید داشت‌ و مسئله‌ آزادی‌ مطبوعات‌ خیلی‌ برای‌ او مهم‌ بود یعنی‌ روی‌ آزادی‌ مطبوعات‌ خیلی‌ تأکید داشت،‌ روزی‌ هم‌ که‌ حتی‌ قبل‌ از این‌که به شهادت‌ برسد، یک‌ طرحی‌ تهیه‌ کرده‌ بودند که‌ می‌گفت‌ می‌خواهد بیاید مجلس‌ و من‌ حتماً باید باشم‌ برای‌ مطبوعات‌ خیلی‌ عجله‌ داریم‌ و این‌ برای‌ او خیلی‌ مهم‌ بود و همچنین مسئله‌ با شکنجه‌ ‌ اقرار گرفتن خیلی‌ حساس‌ بود.

موضع‌ ایشان‌ در مورد شورای‌ نگهبان‌ قانون‌ اساسی‌ را به خاطر دارید؟

آیت‌، با آن‌ موافق‌ بود چون‌ می‌گفت‌ بعضی‌ کشورها هم‌ این‌ دستگاه را دارند. با اطلاعاتی‌ که‌ از قوانین‌ سایر کشورها داشت، می‌گفت‌ یک‌ مجلس‌ باید باشد و قوانین تصویبی را تأیید مجددی‌ بکند که‌ جلوی‌ خیلی‌ انحرافات‌ گرفته‌ بشود ولی‌ این‌ البته‌ مانع‌ آزادی‌ مجلس‌ نمی‌شد ولی‌ مخالف‌ با شورای‌ نگهبان‌ نبود.

یک‌ مسئله‌، مسئله‌ دیدار ایشان‌ با حضرت‌ امام‌ هست‌ بعد از انقلاب.‌ این‌ها را اگر می‌شود توضیح دهید؟

با حضرت‌ امام‌ ایشان‌ فکر می‌کنم‌ دو بار ملاقات‌ کردند، غیر از ملاقات‌های‌ جمعی‌ که‌ با اعضای‌ حزب‌ یا نماینده‌های‌ مجلس‌ می‌رفتند که‌ خوب‌ آن‌ جلسات‌ عمومی‌ بود. می‌رفتند، می‌نشستند و امام‌ هم‌ صحبت‌ می‌کردند. ولی‌ ملاقات‌ خصوصی‌ فکر می‌کنم‌ دو بار با امام‌ داشت.‌ یک‌ بار آن‌ اوایل‌ بود، یک‌ بار هم‌ فکر می‌کنم‌ با آقای‌ فارسی‌ با هم‌ رفته‌ بودند. ملاقات‌ زمانی‌ بود که می‌خواستند تیمسار مقدم، آخرین رئیس ساواک‌ یک‌ سمتی‌ بگیرد که‌ او آن‌ موقع‌ گفت‌ من‌ احساس‌ خطر می‌کنم. بالاخره‌ ملاقاتی‌ که آقای‌ فارسی‌ گذاشته‌ بودند با هم‌ رفتند به‌ دیدن‌ امام‌ البته‌ فکر می‌کنم‌ خیلی‌ هم‌ نتوانسته‌ بود آن‌ جا صحبتی‌ بکند با امام‌ چون‌ گرفتار بودند و سر امام‌ شلوغ‌ بود و  صحبت‌ خیلی‌ مختصری کرده‌ بود.