تصور نکنند هرجا عنوان وحدت بود، نمیشود حرفی برضد آن زد و همه باید تسلیم شوند
آیتالله مصباح یزدی دو هفته قبل؛ پنجشنبه 6 مرداد بهعنوان سخنران ویژه به همایش اعلام موجودیت جبهه پایداری انقلاب اسلامی آمد تا آنچنانکه این جبهه اعلام کرده بود که فعالیتش را زیر نظر دو فقیه و عالم برجسته یعنی آیات عظام مصباح و خوشوقت آغاز کرده است، در اولین همایش خود نیز از آنان بهره ببرد.
آیتالله مصباح که به گفته خود غیر از شهرهای مقدس قم و مشهد برای سخنرانی به جایی نمیرود، در این همایش حاضر شد و بیش از دو ساعت از وقت خود را نیز برای شنیدن نظر سایر مدعوین و سپس ایراد سخنرانی اختصاص داد.
در عین حال، رئیس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) که استاد مسلّم فلسفه و علوم عقلی در حوزه علمیه قم نیز بهشمار میرود و خاطرات مناظرههای او از ابتدای انقلاب و سالهای حاکمیت جریان دوم خرداد مایه دلگرمی و آگاهی نیروهای انقلاب بوده است، در این سخنرانی مطالب مبسوطی را در پاسخ به این سؤالها که "وحدت را باید چگونه کسب کرد؟ آیا هر وحدتی مطلوب است؟ آیا میتوان ملاکی برای مطلوبیت وحدت یافت؟ یک نوع وحدت داریم یا میشود انواعی از وحدتها را تصور کرد؟" مطرح کرد.
این سخنان در شرایطی مطرح شد که برخی اصرار دارند به بهانه وحدت از برخی اصول چشمپوشی شود و در مقابل کسانی را که بر این اصول پافشاری دارند، با برچسبهایی مانند وحدتشکن از صحنه بیرون کنند.
بخشهایی از سخنان آیتالله مصباح در این همایش همان روز از طریق خبرگزاریها مخابره شد اما متن کامل این سخنان که به نوعی میتوان گفت مانیفست جبهه پایداری در تعیین اصول، مراتب، هدف و مرزهای وحدت است، در ادامه آمده است:
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ؛ مسأله وحدت و اتحاد در ادبیات و فرهنگ ما جایگاه خاصی دارد. داستانها، اشعار و بیانات ادبی فراوانی در این باره وجود دارد، اما این مفهوم به ویژه پس از انقلاب، به مفهومی کلیدی تبدیل شد و جایگاه مهمتری یافت.
حضرت امام خمینی(رضواناللهعلیه) از کسانی بود که به این مفهوم جانی دوباره بخشید؛ با این حال اکنون که بیش از 30 سال از عمر انقلاب میگذرد و از وحدت به شکلهای گوناگون در محافل علمی و رسانهها سخن به میان میآید، هنوز آنگونه که باید و شاید مفهوم روشنی از این واژه ارایه نشده است.
وحدت مطلوب
وحدت را باید چگونه کسب کرد؟ آیا هر وحدتی مطلوب است؟ آیا میتوان ملاکی برای مطلوبیت وحدت یافت؟ یک نوع وحدت داریم یا میشود انواعی از وحدتها را تصور کرد؟ به نظر میرسد اگر کسانی با دقت و حوصله ابعاد مختلف این مفهوم را بررسی کنند، به اندازه یک کتابْ مطلب گردآوری شود، اما در حدی که بضاعت و ظرفیت این مجلس اقتضا میکند، نکتههایی را بیان میکنیم.
غیر از وحدت به معنای تکوینی و عرفانی، یک نوع وحدت، وحدت عرفی است که در محاورات ما به کار میرود و مربوط به رفتار اختیاری انسانها میشود. یعنی میگوییم کسانی وحدت دارند که در رفتار با هم همسو باشند. این همسویی از دو ریشه مختلف نشأت میگیرد: یکی اندیشهها، افکار و شناختها، و دیگری خواستها، تمایلات و گرایشها.
اگر افکار و گرایشها شبیه هم باشد، بالطبع رفتارها هم شبیه هم خواهد شد و حرکت رفتاری افراد، گروهها و جوامع سمتوسوی واحدی پیدا خواهد کرد، اما اگر تشخیصها و بینشها با یکدیگر متفاوت باشد، طبعاً این تفاوتها در رفتار نیز اثر خواهد گذاشت. همچنین اگر گرایشها، تمایلات و خواستههای افراد با هم تضاد داشته باشد، خواهناخواه این اختلاف در رفتار هم ظهور خواهد کرد.
به این ترتیب، وحدتی مطلوب است که انسانها بتوانند با رفتار همسوی یکدیگر، به سوی هدف مطلوبِ واحد حرکت کنند و امکاناتشان را به سوی آن مقصد واحد سوق دهند تا به نتیجه ایدهآل برسند.
شمشیری دولبه
وحدت، خودبهخود یک ارزش مطلق در کنار ارزشهای الهی و انسانی نیست؛ بلکه ابزاری برای پیشرفت بهتر است. این قصه معروف را حتماً شنیدهاید که پادشاهی در روزهای پایانی عمر خویش، 12 پسرش را به حضور خواند و به هریک از آنان چوبی داد و گفت: بشکنید، و آنان شکستند. پس از آن، 12 چوب را روی هم گذاشت و به هر کدام گفت: بشکنید. چون نتوانستند، رو به آنان کرد و گفت: اگر پس از مرگ من با هم باشید، شکست نمیخورید، اما اگر پراکنده شوید، در مقابل دشمنان شکست خواهید خورد.
پس، وحدت میتواند هدفی را تقویت کند، اما ممکن است آن هدف مطلوب یا نامطلوب باشد. کفار هم در جنگ احزاب برای اینکه ریشه اسلام را بکنند با هم متحد شده بودند، اما آیا این وحدت مطلوب بود و آن ایدهآل اخلاقی تحقق پیدا میکرد؟!
روشن است که وحدت، ابزار و بهمثابه شمشیری دو لبه است. یعنی اگر وحدت در راه حق به کار برود مطلوب است و اگر در راه باطل محقق شود، مضر است. پس، ارزش وحدت و اتحاد، ارزشی ابزاری است. در واقع، ابتدا باید هدف مقدسی را در نظر گرفت و برای تحقق آن هدف برنامهریزی کرد. سپس، باید تلاش کرد تا نیروهایی که میتوانند در رسیدن به آن هدف مؤثر باشند همسو شوند تا نیروهایشان جهت یافته و متراکم شود.
اجمالاً در اصطلاح منطقی، این گزاره که وحدتْ ارزش مطلوبی برای انسان است، از مشهورات است مانند: حُسن صدق، حُسن عدالت، قبح کذب. حُسن اتحاد و وحدت هم گزارهای از سنخ مشهورات است و به قول ابنسینا همانگونه که سایر گزارههای مشهور میتوانند قیدی خفی داشته باشند، این گزاره نیز میتواند دارای قیدی خفی باشد، و آن اینکه وحدتی مطلوب است که در راه حق باشد.
حق؛ محور وحدت
در اینجا سه نکته مطرح است. نکته اول این است که بعضی تصور نکنند که هرجا عنوان وحدت بود، دیگر نمیشود حرفی برضد آن زد و همه باید تسلیم شوند، بلکه باید دید وحدت برای چیست.
نکته دوم اینکه وحدت باید محوری داشته باشد. محال است دو چیز در عین اینکه دو تا هستند، یکی شوند! وقتی دو نفر با هم وحدت دارند یعنی نیروهایشان را با هم همسو میکنند و در یکجهت به کار میگیرند، باید محوری واحد داشته باشند. معمولاً در فعالیتهای اجتماعی صدها و هزاران نفر با دهها انگیزه و گرایش مختلف حضور دارند. افراد و گروههای متعدد هنگامی میتوانند نوعی وحدت معقول و مطلوب داشته باشند که این وحدت، محوری داشته باشد. یعنی تا وقتی که این فعالیتها ارتباطی با آن محور دارد، میشود یک عمل واحد. حال، اگر جهت تغییر کرد، یک فعالیت به راست رفت و یکی به چپ، چون از محور دور شدهاند، دیگر وحدتی در میان نخواهد بود.
بنابراین، برای هر وحدت مطلوب و مقدس، باید محور مشخصی باشد که با آن کنترل شود. در واقع، فعالیتهایی که در پرتو وحدت انجام میگیرد، باید با آن محور به عنوان ملاک سنجیده شود. به این ترتیب، هر اندازه فعالیتها به آن محور نزدیک شود، آن وحدت مؤثر نهادینه شده است و هرگاه سمتوسوی فعالیتها تغییر کرد، دیگر وحدتی نخواهد بود.
نکته سوم اینکه حقی که میتواند محور وحدت باشد، مراتبی دارد؛ همچنانکه دلبستگی به آن حق و شناخت آن نیز مراتبی دارد. گفتیم که محور وحدت، آن حقی است که شناخت، گرایش و رفتار براساس آن شکل گرفته است، اما آیا سطح شناخت همه مردم با هم برابر است؟ شناخت انسانها گاه در حد تباین و تضاد با یکدیگر اختلاف دارد، و گاه از جهت شدت وضعف، متفاوت است.
مراتب وحدت
بیشک، آنجا که اختلاف در شناختها در حد تباین و تضاد باشد و همدیگر را نفی کنند، وحدتی حاصل نخواهد نشد. وحدت آنجا ممکن است که شناختها با هم قرابت داشته و همسو باشند. حتی در همینجا نیز مراتب شناخت متفاوت است، ظن، علم، یقین، ایمان و هدایت هم مراتب مختلف دارند.
قرآن میفرماید: وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى؛ وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى؛ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا. ایمان همه یکسان نیست. معرفتها هم در یک حد نیست. دلبستگیها و عشقها نیز به یک اندازه نیست. میشود آن را بین صفر و بینهایت درجهبندی کرد؛ البته بینهایت عشق برای خداست، همچنانکه بینهایت علم نیز از آنِ اوست.
ما باید برای شناخت حقیقت تلاش کنیم و یقین و دلبستگی خود را به حق بیشتر کنیم. همه ما "خوبی" را دوست داریم، اما آیا برای تحقق آن، همه به یک اندازه فداکاری میکنیم؟ در روایات برای ایمان هفت یا ده سهم برشمردهاند. بالطبع آنکه یک سهم از ایمان دارد، نباید فکر کند که همه باید در حد او باشند و آنکه هفت سهم ایمان را دارد نیز نباید ایمان خود را بر کسانی که صاحب یک سهماند تحمیل کند. بنابراین، با توجه به اینکه مبادی رفتارهای ما، یعنی شناختها و گرایشها دارای مراتبی هستند، طبعاً نزدیکی و همسویی رفتارها با هم نیز مراتب دارند.
برای مثال، همه ما به طور طبیعی و فطری، انسانها و به طور کلی جامعه انسانی را دوست میداریم و اگر افرادی بر ضد جامعه انسانی حرکت کنند، نسبت به آنها دشمنی پیدا میکنیم. ما واقعاً همه کفار عالم را دوست داریم و میخواهیم ایمان بیاورند، هدایت شوند و به سعادت برسند؛ البته کسانی که نسبت به حق دشمنی دارند، حسابشان جداست. ما حتی منکران خداوند و آنها را که مادی محضاند و معرفتی نسبت به ماورای طبیعت ندارند، دوست داریم و میخواهیم هدایتشان کنیم، چون در دایره انسان قرار میگیرند، اما آنهایی که خدا را قبول دارند، در یک دایره تنگتری هستند و طبعاً آنها را بیشتر دوست میداریم.
در میان خداباوران نیز محبت ما نسبت به کسانی که به ادیان و انبیای الهی هم معتقدند، بیشتر است و نسبت به دسته پیشین در دایره تنگتری قرار میگیرند. در واقع، محبت ما نسبت به کسانی که انبیا را قبول دارند، بیشتر از آنهایی است که فقط خدا را قبول دارند.
در این میان، علاقمندی و ارتباط ما نسبت به کسانی که اسلام را قبول دارند، بیشتر و در نتیجه وحدتمان با آنان نیز مستحکمتر است. همچنین، وحدت، علاقمندی و ارتباط ما در میان مسلمانها با شیعیان بیشتر است. اگرچه در دایره شیعیان، گناهکاران هم هستند، ولی ما آنها را هم دوست داریم و برایشان استغفار میکنیم. اکنون، در بین دایره شیعیان، میتوانیم دایره کوچکتری ترسیم کنیم و آنها کسانی هستند که اهل کمالات هستند. آیا محبت ما به شیعهای که خدایناکرده آشکارا معصیت میکند نسبت به آنکه تجاهر به فسق نمیکند، یکسان است؟! مسلماً اینگونه نیست. یعنی ما به عنوان یک مسلمان معتقد به خدا، با کسانی که بهترین شناخت و بیشترین دلبستگی را نسبت به حقایق دینی و ارزشهای اسلامی و انقلابی دارند و بهترین فداکاریها را در راه تحقق اهداف و ارزشهای اسلامی انجام دادهاند، بهتر میتوانیم همکاری کنیم.
مرزهای وحدت
به همین ترتیب، میتوانیم دایرههای کوچکتری ترسیم کنیم. وحدت و همیاری ما با کسانی که در دوایر کوچکتر قرار میگیرند پررنگتر خواهد بود. این وحدت به معنای عدول از وحدت با سایر مؤمنین در دوایر دیگر نیست، بلکه در یک دایره وسیعتر در صحنههایی دیگر وحدت و ارتباط کمرنگتری وجود دارد. نمیتوانیم آن همکاری و وحدتی را که با شیعیان داریم، با سنیها داشته باشیم. ما با همه اهل تسنن وحدت خواهیم داشت، اما در مقابل کفار. یعنی اگر میان شیعیان و اهل تسنن تضاد و تزاحمی در مصالح پیش آید، قطعاً ما شیعه را مقدم میداریم. این مسأله کاملاً عقلایی است.
برای مثال، ما از عمق دلمان به جناب سید حسن نصرالله حفظهالله با آنکه با او هیچ ارتباطی نداریم، عشق میورزیم. چون ایشان هم شناخت کافی نسبت به حقایق اسلام و تشیع دارد، هم در راه دین بهترین فداکاریها را کرده و هم بهترین تدبیرها را برای حفظ اسلام و ارزشهای اسلامی در کشورش به کار بسته و همچنین بهترین افتخارات را برای جامعه شیعه امروز به ارمغان آورده است. آیا ایشان با طلبهای مثل بنده قابل مقایسه است؟
بنابراین، هرچه شناختها و دلبستگیها و ارادهای که منشأ رفتارها میشود، نسبت به فرد یا مجموعهای عمیقتر و شدیدتر باشد، میتواند وحدت مؤثرتر و قویتری را به وجود بیاورد. مطالبی که بیان شد مدلی شبیه دوایر متحدالمرکز را پیش روی ما قرار میدهد.
بنابراین، اگرچه ما به همه کسانی که به این کشور اسلامی دلبستگی دارند (غیر از آنهایی که عناد داشته باشند و دنبال براندازی نظام باشند)، علاقه و با آنها ارتباط داریم و خیرشان را میخواهیم، اما ارتباط و اتحاد ما با همه یکسان نیست، بلکه این اتحاد و ارتباط با عدهای در این حد است که تنشی ایجاد نشود، و خصومت و بدگوییای نباشد.
به نظر میرسد تأکیداتی که حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری حفظهالله نسبت به وحدت ما با فرقهها، طوایف و اقوام مختلف داشته و دارند، بیشتر ناظر به همین امر است که رفتارها به تخاصم نینجامد. یعنی، همین که انسان روابط دوستانهاش را حفظ کند تا سبب بدبینی نسبت به تشیع، نظام اسلامی و مسئولان کشور نشود، یک نوع وحدت است؛
البته با بعضی از برادران اهل تسنن میتوان وحدتی به مراتبْ قویتر از این برقرار کرد. بنده با مرحوم ماموستا شیخالاسلام بسیار مانوس بودم، به طوری که رابطه بنده با ایشان در مجلس خبرگان از بسیاری از همقطاران و دوستانمان بیشتر بود. ایشان نیز اظهار علاقه شدیدی میکرد. حتی میگفت به دوستان بگو: این معشوق من است! ایشان سنّی بود، اما آنچنان به اهلبیت(علیهمالسلام)، تشیع، امام(ره) و مقام معظم رهبری عشق داشت که شاید بسیاری از شیعیان چنین عشقی را نداشتند. پس لازم است عواملی را که زمینه وحدت را بیشتر میکند، تقویت کنیم، ولی به طور عموم هرچه جهات اشتراک بیشتر باشد، زمینه وحدت نیز بیشتر است.
مراتب وحدت در اصولگرایی
امروز هم وقتی صحبت از مسائل سیاسی و اشتراک در فعالیتهای سیاسی است، برای گروهی که "اصولگرا" نامیده میشوند دایره خاصی ترسیم میکنیم و نسبت به آنها ارادت ویژهای داریم؛ البته آنها که واقعاً اصولگرا باشند، نه اینکه از این نام سوءاستفاده کنند؛ چون استفاده ابزاری از نام، نوعی نفاق است.
ما به همه کسانی که واقعاً به اصول و ارزشهای اسلامی و انقلاب پایبند باشند علاقه داریم و هر خدمتی هم بتوانیم برایشان انجام خواهیم داد، اما این به این معنا نیست که همه آنها یکسانند. ما بعضی از اصولگراها را بیشتر دوست داریم و با آنها ارتباط و همکاری بیشتری داریم، زیرا کسانی را میشناسیم که دلبستگی و شناختشان نسبت به اسلام و ارزشهای اسلامی و انقلابی بیش از سایر اصولگرایان است. اینجاست که به طور طبیعی علاقه ما به آنها بیشتر خواهد بود و وظیفه ما حکم میکند که برای اینکه بتوانیم از آنان بهرهمند شویم، با آنان ارتباط و همکاری بیشتری داشته باشیم.
پس، وجود گروهی درون جامعه اصولگرایان به نام "جبهه پایداری" به معنای انشقاق، انشعاب، تباین، تعارض و تضاد نیست، بلکه مشخص شدن گروهی است که برحسب تشخیصِ آن کسانی که در دایره اصولگرایی مشارکت دارند، تعلقاتشان به ارزشهای اسلامی، پایبندیشان به احکام اسلامی و فداکاریشان در راه تحقق اهداف اسلامی بیش از دیگران است، و این امر نباید جای هیچگونه توهم خطا و انحراف باشد.
در واقع، این اعلام موجودیت، بیان واقعیتی بوده که عملاً وجود داشته است و فقط در حال حاضر در ذیل یکعنوان قرار گرفته است؛ وگرنه به طور طبیعی حمایت و ارتباط ما نسبت به کسانی بیشتر است که با آنها اشتراک بیشتری داشته باشیم. حال، وقتی معتقدیم شناخت عدهای از اسلام و پایبندیشان به ارزشهای اسلام و انقلاب بیشتر است، علاقه و همکاری ما با آنان نیز بیشتر خواهد شد.
این امر، نه به معنای نفی دیگران است و نه به معنای تضاد و تباین با دیگران، و نه به معنای باز کردن یک دکان دیگر! چراکه تجربه سیساله انقلاب حکایت از این دارد که هر دکانی که باز کردیم، از سوی مردم غیر از فحش، تهمت و افترا چیز دیگری عایدی نداشته است؛ البته بحمدالله از سوی خداوند و اولیای پاکش عواید بسیاری نصیبمان شده است. در اینباره نیز ممکن است بگویند: انشقاق و اختلاف کردند، وحدت را به هم زدند و ممکن است هزاران فحش هم نثار ما شود، اما والله علیم بذات الصدور؛ خدا به عمق دلها و خلوص نیتها آگاه است. امیدواریم که نیتهای ما خالص برای خدا باشد و خدا بر اخلاص ما بیفزاید.
پروردگارا! تو را به مقام انبیا و اولیا و به مقام شهدا و صالحین و به مقام امام عزیزمان قسم میدهیم که بر علو درجات او روز به روز و ساعت به ساعت بیفزا.
سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار.
به ما شناخت واقعیتر و صحیحتر، نیت پاکتر، اراده راسختر در جهت پیروی و حمایت از حق مرحمت بفرما.
همه دوستانی را که در راه اعلای کلمه حق و تقویت نظام اسلامی قدم برمیدارند، یاری بفرما.
بین ما و آنها کمال محبت و صمیمیت برقرار بفرما.
دلهای ما را از هرگونه ناپاکی، کینه، دشمنی و بدبینی نسبت به دوستان و مؤمنان و کسانی که قصد خیر دارند، مبرا بفرما.
عاقبت امر همه ما ختم به خیر بفرما.