هر بار شعرش به طور ویژهای مورد تشویق رهبر انقلاب قرار گرفته است، چندان که سال پیش، پس از خواندن شعر «عاشقانههای یک کلمن» رهبر انقلاب فرمودند: «بدهید این شعر را خوشنویسی کنند و در بنیاد شهدا و ایثارگران آویزان کنند»؛ شعری که جعفریان بر این باور است، اگر پیشتر، مسئولان جلسه را از آن آگاه میکرد، مانع خواندن آن میشدند!
اما امسال جعفریان به چهرهای معترض در جلسه تبدیل شده و گفته است که مسئولان پیش از جلسه، با انتخاب اشعار، آنها را پاستوریزه میکنند. جعفریان روایت می کند شعری داشته که مسئولان جلسه و حوزه هنری، تنها دو بیت آن را که به جریان انحرافی باز میگشت، شنیده بودند و بدون شنیدن مابقی آن گفتند صلاح نیست این شعر خوانده شود و...
وی این گونه ادامه می دهد که؛ «پس از جلسه مرا صدا کردند و رفتم نزد آقا. آقا پرسیدند: چه شده آقای جعفریان؟ گفتم: حضرت آقا، ما سالهای پیش شعرهایی که حتی در روزنامهها نتوانستیم منتشر کنیم، اینجا توانستیم بخوانیم. آقا فرمودند: همین طور است و من گفتم: خب امسال دوستان جای شما تصمیم گرفتند، چه چیز صلاح است و چه چیز نه. شعرها را گزینش کردند. این خوب نیست. ما که شهره به شاعر انقلابیم و به قول مرتضی سرهنگی در سیراب شیردان نظام بزرگ شدیم، اگر صلاح ندانیم که میداند؟»
جعفریان میگوید: «اینجا آقا مرا در آغوش گرفتند و سرم را بوسیدند که هم خودم و هم اطرافیان به شدت متأثر شدیم. آقا دست بر سر و شانههایم کشیدند و گفتند: شما صبور باش آقای جعفریان. من در جریان انتخاب و شکل برگزاری جلسه نبودم. چند بار گفتند: صبور باش.»
به هر تقدیر، آن شعر را که در روزنامه خراسان نیز منتشر شده،به شما تقدیم می کنیم.
رأی و بیعت
مدتی این مثنوی تأخیر شد
آهوی ما گرگ شد، خنزیر شد
شد رها سگ، باز و بسته ماند سنگ
ای برادر باز هم جنگ است، جنگ
سالکان بی خرد! بیپیرها!
ساحران! رمالها! جنگیرها!
مکتب ایران چو دکان شماست
نفستان ولله ایران شماست
عشق ایران کاش در سر داشتید
کاش آن را نیز باور داشتید
وای از آن روزی که با بانگ جلی
سایه بردارد ز سرهاتان ولی
پس زند خاک از کدورتهایتان
صورتکها را ز صورتهایتان
بانگ بردارد ز اعماق وجود
فاش گوید آنچه را بود و نبود
تشتتان چون از سر بام اوفتاد
کلههاتان چون که خالی شد ز باد
هان! گمان کردید ما واماندهایم؟!
ما کنار دام بر جا ماندهایم
منتظر با تیغها و داسها
پیشتر آیید ای خناسها
هر طرف کردیم دامی را رها
پیشتر آیید ای بدکاره ها
تیغ کج آریم و گردانیم صاف
هر که ره گیرد به سوی انحراف
چون هلاهل مغز بادام شما
مانده فرزین گرچه در دام شما
ای دلیل داعیان دین ما
تاج سر، ای مرد، ای فرزین ما!
این سخن را بشنو از اهل تمیز
رأی و بیعت فرقها دارد عزیز
نیک میدانیم از برهان و نقل
این که بیعت عشق باشد رأی عقل
گرچه عقل ما ملاک خوبی است
یادمان باشد که پایش چوبی است
عقل آخر هم بماند در نود
عشق اما ختم کار و هست صد
هر چه رمل آرید و سحر و جفر و راز
عشق اسطرلاب اسرار است باز
چون رجز خوانند مردان نود؟
چون؟ که جاری در رگان ماست صد؟
***
ماه سنگی سرد و بی مقدار بود
گرمی خورشید بر حسنش فزود
رو بگرداند چو خورشیدی ز ماه
در محاق افتد قمر، گردد تباه
جملگی دانند، حتی خار و خس!
آبروی ماه از شمس است و بس