اول اردیبهشت 1379. مصلی تهران. دیدار رهبر انقلاب با جوانان. رهبر که انگار از شرایط کشور بسیار ناراضی است، مثل همیشه جوانان را بهترین گوش شنوای سخنان خود میبیند و شروع به انتقاد از مسائل جاری کشور میکند. نوبت به سیستم رسانهای (مطبوعاتی) کشور میرسد: «البته من آن روز در نمازجمعه گفتم قلباً از بعضی از پدیدههایی که در کشور هست، رنج میبرم. من نمیخواهم آنچه را که برایم رنج آور است، با افکار عمومی مطرح کنم؛ اما این نکته که آن روز گفتم داستان غمانگیزی است.
حقیقتاً همین طور است .بنده دو سال قبل از این در یکی از خطبههای نمازجمعه گفتم که دستگاههای استکباری دنیا -و در رأس همه امریکا- از تبلیغات برای ساقط کردن و ایجاد اغتشاش در کشورها استفاده میکنند. بعد به آن مراکز تبلیغاتی خطاب کردم و گفتم: ولی بدانید این توطئه که شما بخواهید به وسیله رادیوهایتان در ایران اسلامی، همان برنامههایی را که در اروپای شرقی و در بعضی از کشورهای دیگر به وجود آوردید، به وجود بیاورید، این نشدنی است؛ این خیال خامی است. متأسفانه امروز میبینم همان دشمنی که بهوسیله تبلیغات خود، همتش این بود که افکار عمومی یک کشور را به سمتی متوجه کند، به جای رادیوها آمده در داخل کشور ما پایگاه زده است! بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاههای دشمنند؛ همان کاری را میکنند که رادیو و تلویزیونهای بی. بی. سی و امریکا و رژیم صهیونیستی میخواهند بکنند! من نه با آزادی مطبوعات مخالفم، نه با تنوع مطبوعات. اگر به جای 20 عنوان روزنامه، 200 عنوان روزنامه در این کشور در بیاید، بنده خوشحالتر هم خواهم بود و از اینکه روزنامههای کشور زیاد شوند، هیچ احساس بدی ندارم. اگر مطبوعات، آن طوری که در قانون اساسی هست، مایه روشنگری باشند؛ مصالح کشور را رعایت کنند، به نفع مردم قلم بزنند، به نفع دین قلم بزنند، هرچه بیشتر باشند، بهتر است. اما امروز مطبوعاتی پیدا میشوند که همه همتشان، تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در مردم و خوانندگانشان نسبت نظام است! 10 عنوان، 15 عنوان روزنامه، گویا از یک مرکز هدایت می شوند؛ با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف. قضایای کوچک را بزرگ میکنند و تیترهایی میزنند که هرکس این تیترها را میبیند، خیال میکند که همه چیز در کشور از دست رفته است! اینها امید را در جوانان میمیرانند؛ روح اعتماد به مسؤولان را در آحاد مردم کشور تضعیف میکنند و نهادهای اصلی کشور را مورد اهانت و توهین قرار میدهند! من نمیدانم مدل اینها کجاست و کیست!؟ مطبوعات غربی هم این طور نیستند! این یک نوع شارلاتانیزم مطبوعاتی است که امروز بعضی از مطبوعات در پیش گرفتهاند!» یک دهه بعد حالا بیش یک دهه از آن سخنرانی و آن انتقادات میگذرد. در این یک دهه چهرهی واقعی کسانی که رهبر فرزانه انقلاب آن روز خطرشان را گوشزد کرده بودند، کاملا روشن شده. تعداد زیادی از فعالین همان نشریاتی که رهبری از روش کار آنها به عنوان "شارلاتانیزم مطبوعاتی" یاد کردند در جدیترین فتنهی بعد از انقلاب نقشی فعال و تاثیرگذار ایفا کردند. تعداد بسیار زیادی از آنها فراری شدهاند و در انگلیس و امریکا ساکن هستند و به عنوان مفسر و تحلیلگر و گزارشگر در بیبیسی و صدای امریکا فعال هستند. پس احتمالا دیگر نباید آن مشکل قدیمی در سیستم مطبوعاتی کشور وجود داشته باشد. چنین افرادی آنقدر تابلو و مشخص هستند که مدیران فرهنگی از فعالیت مجددشان در دستگاه رسانهای کشور جلوگیری کنند و امروز با نشریات سالمی طرف باشیم. یک نمونه مسعود بهنود از روشنفکران قدیمی است. از پدرهای معنوی بسیاری از روزنامهنگاران فعلی جریان اصلاحطلب. از سال 1381 به لندن مهاجرت کرده و تا امروز در آنجا زندگی میکند. جزو کارشناسان و تحلیلگران بی بی سی فارسی است و در فتنه سال 88 نقش فعالی در آن شبکه و بسیاری از نشریات و سایتهای داخلی و خارجی داشت. با نکات سیاه دیگر زندگیاش هم کاری ندارم مثلا اینکه وی تنها روزنامهنگاری بود که در دوران پهلوی با حمایت موساد به سرزمینهای اشغالی سفر کرده و دورههایی را در آنجا گذرانده، و یا اینکه اعتماد رژیم پهلوی به وی آنقدر بوده که بنا به نوشته فرج سرکوهی (از عناصر ضد انقلاب) وی تنها گوینده رادیویی بود که حق داشت بدون نوشته و بازبینی برنامه راه شب رادیو را اجرا کند. برای اثبات اینکه او امروز یکی از ضدانقلابهای تابلودار است همین فعالیت امروز او در بیبیسی کفایت میکند. منطقا انتظارمان از دستگاههای فرهنگی کشور این است که چنین فردی اجازهی فعالیت آزادانه در رسانههای کشور را نداشته باشد. نیازی به توضیح هم نیست که این مخالف آزادی بیان نیست، در هیچ کجای دنیا اجازه نمیدهند کسانی که اصول اساسی کشور را قبول ندارند، در رسانهها فعالیت کنند. اما وبلاگ همین مسعود بهنود را که نگاه کنید، میبینید ابتدای اکثر مقالاتش نوشته "این مطلبم امروز در نشریه "مهرنامه" (یا تجربه) منتشر شده". و جالب آنکه در یک تناقض آشکار وبلاگ فیلتر است، اما نشریات "مهرنامه" و "تجربه" و امثال اینها با استفاده از پول بیتالمال به عنوان یارانهی کاغذ در جمهوری اسلامی چاپ میشوند و در کیوسکهای مطبوعاتی به فروش میرسند. البته این فقط بخشی از این تناقض بزرگ است. قسمت جالبتر ماجرا این است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی بعد از فتنه 88، ماههاست انرژی و سرمایهی زیادی را صرف این کرده که همین عوامل فتنه، بهویژه دستاندکاران بیبیسی را به مردم بشناساند و با ساخت تعداد زیادی مستند کم و بیش در این امر موفق بوده، اما یک سر که به کتابفروشیهای انقلاب بزنید، متوجه خواهید شد که کتابهای مسعود بهنود با مجوز ارشاد، توسط انتشاراتیهای رسمی کشور هنوز بهصورت عمده و با تبلیغات فراوان واراد بازار کتاب میشوند و به راحتی قابل تهیه هستند. مسئلهی اصلی در اینجا دو معضل عمده بهوضوح قابل مشاهده است. یکی معضل بزرگی به نام "معضل مدیران فرهنگی" که یا واقعاً خودشان مخالف نظام هستند و به همان دلیل اینگونه رفتار میکنند، و یا اینکه با وجود نیت خیرشان تجربه و سواد این کار را ندارند، که در هر دو صورت نبودشان کمضررتر از بودنشان است. مدیرانی مثل معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد در مسئلهی واضحی مثل حضور ضدانقلاب در نشریات کشور دقیقاً چه واکنشی از خود نشان دادهاند؟ آیا قائل به این هستند که امثال بهنود ضدانقلاب هستند یا خیر؟ اصلاً امثال بهنود را میشناسند؟ معضل دوم هم که به نظر حتی از مشکل اول جدیتر هم هست، مسئلهی ناهماهنگی بین بخشهای مختلف دستگاه فرهنگی کشور است. بخشهای گوناگون فرهنگی در کشور به مثابه جزیرههایی از هم دورافتاده عمل میکنند که ظاهراً هیچ ربطی به هم ندارند. در همین نمونهی مطرح شده دقت کنید. مدیر بخشی که وظیفه فیلتر کردن سایتهای مشکلدار را برعهده دارد، به درستی تشخیص داده که مثلاً وبلاگ مسعود بهنود باید فیلتر شود، اما همان مطالب فیلتر شده بهصورت رسمی در نشریات کشور به چاپ میرسد، سپس صدا و سیما با بودجهی هنگفت سعی در شناساندن چهرهی واقعی همین افراد شاغل در نشریات کشور به مردم دارد، و از همه بدتر اینکه وزارت محترم ارشاد به راحتی مجوز انتشار کتابهای همین افراد را صادر میکند. جالب است نه. کلام آخر این مطلب را به مثابه یک عکس در نظر بگیرید، یک تصویر از نمای بالا از گوشهی کوچکی از سیستم عریض و طویل فرهنگی کشور، برای بهدست آوردن مختصات بهتری از آنچه در حال وقوع است. مسعود بهنود صرفاً یک نمونه است که اتفاقاً این روزها حال و روز خوبی هم ندارد و تا سطح یک روزنامهنگار و وبلاگنویس معمولی پایین آمده. متاسفانه امروز نمونههای مهمتر و جدیتر از بهنود بسیار در سیستم رسانهای کشور وجود دارد. بیش از یک دهه قبل، رهبر انقلاب از وجود چنین افرادی در سیستم مطبوعاتی خبر دادند. آن زمان از دولت مستقر انتظار برخورد نبود، چرا که خود مسبب و حامی چنان اوضاعی بود، طیف انقلابی و حزباللهی هم شاید به اندازهی امروز از رسانه و قواعد و شرایط آن آگاهی نداشتند. اما با اینکه در این یک دهه دولت و همچنین حزباللهیها عوض شدند، اوضاع تغییری که نکرده که هیچ، بدتر هم شده. آن زمان بسیاری هنوز چهرهی واقعی فعالین آن روز نشریات زنجیرهای را نشناخته بودند، اما امروز و بعد از پشت سر گذاشتن فتنه چه بهانهای برای برخورد نکردن با آنها وجود دارد؟ آن روز رهبری فرمودند: «من بارها به مسؤولان دولتی تذکر دادهام و بهطور جدی از آنها خواستهام که جلوِ این وضعیت را بگیرند. این اسمش محدود کردن مطبوعات نیست. این اسمش جلوگیری از انتقال آزاد اطّلاعات نیست - انتقال سالم اطّلاعات مورد تأیید ماست .این معنایش جلوگیری از نفوذ دشمن است. جلوگیری از به ثمر رسیدن توطئه تبلیغاتی دشمن است. من وجود این جریان تبلیغاتی و مطبوعاتی را به حال کشور، به حال جوانان، به حال آینده، به حال انقلاب و به حال ایمان مردم مضر میدانم این جریان، دائم درصدد قداست شکنی از مسائل اساسی اسلامی است. مباحث اسلامی را زیر سؤال میبرند؛ انقلاب را زیر سؤال میبرند؛ نه با بیان منطقی، با روشهای بسیار غلط که جز در مطبوعات ناسالم در دورههایی که بوده، انسان نمیتواند نظیر و شبیهش را پیدا کند! من به نظرم رسید بعد از آن که با مسؤولان در میان گذاشتم و به رئیس جمهور گفتم، این را به عنوان یک درد دل و شکوه - مثل پدری که با فرزندانش مطلبی را در میان میگذارد - با شما در میان بگذارم.» دلیل یک دهه روی زمین ماندن حرف رهبری چیست؟ حماقت مدیران؟ کارشکنی مدیران؟ یا تعلل خود ما؟ امیرابیلی گروه فرهنگی رجانیوز