اصولگرایان پیش از انتخابات مجلس هشتم سازوکاری را درست کردند که به 6+5 شهرت پیدا کرد. سازوکاری که نتوانست وحدت را برای اصولگرایان به ارمغان بیاورد. به نظر می رسد در انتخابات این دوره با اضافه شدن دونفر به هرکدام از این اعداد، ساز و کار 8+7 درست شده است. این اعداد به چه معنی است و به صورت کلی برنامههای جبهه متحد اصولگرایان برای انتخابات آینده مجلس چیست؟
از فروردین 89 که تصویب شد که جامعتین محور حرکت اصولگرایان قرار بگیرند، تا الان تلاشهایی صورت گرفته و نتیجه این تلاشها تبدیل شده به بیانیه هشت مادهای و 12 بند منشور اصولگرایی و کار به این شکل پیشرفته است. مکانیزم اجرایی این منشور اصولگرایی که سند راهبردی است 8+7 را سازمان داده است. بنابر این گروه 7 که دونفر نماینده از جامعه روحانیت و دونفر نماینده از جامعه مدرسین و سه نفر معتمد که آقای عسگراولادی ، آقای دکتر ولایتی و آقای حدادعادل هستند به اضافه آقایان کعبی، حسینی بوشهری،تقوی وابوترابی گروه 7نفره سیاستگذاری، داوری و نظارت را تشکیل دادند. این کمیته 7 نفره داوری، اختلافات احتمالی که بین مصادیق انتخابات برای نمایندگی مجلس بوجود خواهد آمد را حل خواهند کرد. گروه 8 هم گروه اجرایی هستند که از مجموع اطراف جامعه اصولگرایی هست که پیروان خط امام، ایثارگران، رهپویان و گروههای مختلف و مستقلی که هستند شکل گرفته است. بنابر این جمع این دو یعنی بخش اجرایی و داوری و نظارت فعالیت خود را شروع کردند و آیین نامه داخلی خود را نوشتهاند و برای شهرستانها و استانها هم تنظیم کار کردهاند و پیش میروند. بعد از این سخنگوی جامعه متحد اصولگرایان آقای ولایتی شدند ، آقای زاکانی رییس ستاد انتخابات شدند و آقای متکی دبیر این تشکیلات شدند .
برنامههایی که آقایون دارند به طور طبیعی طبق مواد قانونی پیش میرود. سند راهبردی آنها منشور اصولگرایی است. یعنی نمایندگانی که منطبق با این 12 بند باشند که من آن 12 بند را برای شما قرائت میکنم:
1) دفاع از ارزشهای اسلامی است. یعنی باید شخصی را انتخاب کنند که مدافع ارزشهای اسلامی است.
2) پایبندی به مبانی انقلاب اسلامی که مبانی انقلاب اسلامی عبارتند از منابع ارزشی یعنی قرآن و عترت و سیره نبوی
3) التزام عملی به ولایت فقیه و فصل الخطاب قرار دادن رهبری
4) احترام و توجه به جایگاه اجتهاد و مرجعیت و نقش روحانیت در مقابل دشمنان خارجی و داخلی
5) ساده زیستی و پرهیز از تجملگرایی و توجه ویژه به طبقات ضعیف و نیازمند جامعه
6) اعتقاد به مردمسالاری دینی
7) عدالت محوری و تاکید به پیشرفت همه جانبه کشور
8) اداره امور بر اساس موازین اسلامی
9) حسن تدبیر
10) التزام به هماهنگی و تعامل بین قوا تحت هدایت رهبری
11) دشمن شناسی و استکبارستیزی
12) تلاش برای وحدت امت اسلامی
این موارد مواردی است که می تواند در انتخاب نمایندگان موثر باشد. همچنین توجه به خطوط قرمز که اسلام و انقلاب و قانون اساسی و سیره امام و ولایت فقیه است. بر اساس اینها برنامههای جبهه متحد اصولگرایی دوتا شکل پیدا میکند. یک شکل صوری که در استانها چیزی شبیه 8+7 متناسب با شرایط استانها سامان پیدا خواهد کرد. یعنی ارشد روحانیت، ارشد سیاسی و ارشد ایثارگران در استان به اضافه دونفر از اضلاع این 8 تشکیل می شوند و این 5 نفر بین 3 تا 5 نفر افراد دیگر را انتخاب می کنند که جمعا کار اداره انتخابات را با تشکیل ستادهای انتخاباتی انجام خواهند داد. نکته بعدی اینکه اگر اختلافی در مسایل به وجود آمد به کمک کمیته 7نفره داوری حل خواهد شد.
به نظر میرسد جبهه پایداری وحدت مد نظر اصولگرایان را بر هم زده است. نظر شما چیست؟
اینجا دو بحث وجود دارد. یکی آنکه کلیه جریاناتی که مطرح هستند از جمله جبهه پایداری، افراد شناخته شدهای هستند و همراه اصولگرایی هستند. یعنی خودشان افراد معتقد و ملتزم به اصولگرایی هستند. نکته دوم اختلاف نظر و سلیقه است. راه حل این هم این است که آقایان در جلسات حضور یابند. در این جلسات مسایل مورد توجه قرار می گیرد. این مسایل نباید به رسانهها کشیده شود که تزلزلی در جامعه به وجود بیاورد و سوء استفادهای بخواهد صورت بگیرد. لذا در این جهت صحبتهای زیادی صورت گرفته و ارتباطات برقرار است و ما امیدواریم به زودی این مشکل هم با حضور آقایان حل بشود.
اصلا چه لزومی به وحدت هست؟ برخی معتقدند که با وجود جبهه پایداری احتمال اینکه در انتخابات شاهد یک رقابت سیاسی باشیم بیشتر است.
رقابت بین اصولگرایان خطرناک است. اگر این رقابت به وجود بیاید ثمرهاش بهره بردن جریان سوم یعنی جریان انحرافی یا اصلاحطلبها است. این مسئله، مسئله مهمی است. وحدت در شرایطی که سه جبهه در مقابل اصولگرایان هستند ضرورت دارد. یکی جبهه اصلاحطلبها با سابقه ای که به واسطه حضورشان در جریان فتنه دارند و اعلام کردهاند که ما نیروهای سفیدمان را میفرستیم. یکی جریان انحرافی است که اینها با تقسیم پول و مسایل دیگر در صحنه قرار میگیرند. یک جبهه هم جبهه خارجی است. یعنی استکبار جهانی با تلاش رسانهای و جنگ روانی و جنگ نرم اولین تلاششان این است که بین اصولگرایان اختلاف و انشقاق بیاندازند. بنابراین اصولگرایان در برابرشان سه جبهه وجود دارد. اگر وحدتی شکل بگیرد مجلس آینده نقش اساسی در جریان ولایتی خواهد داشت. ولی اگر رقابت و اختلاف باشد سود آن را کسان دیگر خواهند برد. این هم طبق فرمایشات آقا به مصلحت نظام نیست. لذا دعوت به وحدت یعنی یک ائتلاف بزرگ در این جهت و در مقابل جریاناتی که تلاش میکنند مخالف اصولگرایی.
اما برخی یک ارتباطی بین جریان انحرافی و جبهه پایداری ترسیم میکنند.
بعضی از چهرههایی که جبهه پایداری را تشکیل دادهاند برای این چنین جبهه ای را تشکیل داده اند تا از جریان انحرافی جدا بشوند. عملکرد آقای احمدی نژاد و دولت در راستای دیپلماسی خارجی و سیاست داخلی و مردمی انصافا قابل تقدیر است. نباید لابلای مسایل سیاسی آن عملکرد را از بین برد. اما نکته دوم اینکه کنار این جریان اصولگرایی یک جریان انحرافی در مبانی اعتقادی نگران کننده و دغدغه آمیز وجود دارد . اعضای جبهه پایداری می گویند ما اصلا جبهه را تشکیل دادیم برای برائت از جریان انحرافی. بنابراین اینها در موضوع جدا هستند، مگر اینکه در آینده اتفاقی بیافتد و ما درباره آینده نمیتوانیم نظری بدهیم.
چطور میتوان رییس جمهور را از کسانی که به اعضای جریان انحرافی معروفند، جدا دانست؟
وقتی صریح صحبت می شود که اینها پارامترهای جریان انحرافی است و این مسایل گفته می شود معنا و مفهوم دارد. نکته دوم جداسازی رییس جمهور از جریان انحرافی است. تلاش آقایان این است که این مسئله اتفاق بیافتد اما اینکه چه مسئله ای بین آقایان هست باید از خودشان سوال پرسید.
جبهه پایداری چه شروطی را برای پیوستن به 8+7 گذاشتهاند؟
در مورد جبهه پایداری دو سه تا نکته اصلی وجود دارد. نکته اصلی آنها این است که می گفتند ما یک گفتمانی را مطرح کردهایم و این گفتمان ما به اصطلاح آقای الهام «مکمل اصولگرایی» است. یعنی نمی خواهند خودشان را جدای از اصولگرایی بدانند اما انتقاداتی را در ارتباط با این مسئله دارند که کسانی که در فتنه سکوت کردند و یا به نوعی در این قضیه کنار رفتند چه دلیلی دارد که در مجموعه اصولگرایی حضور داشته باشند. این حرف اصلی آنهاست. این نکته نکته درستی است. اگر کسی در فتنه نقش داشته که مردود است و حق ندارد در جریان اصولگرایی حضور داشته باشد واگر کسانی می توانستند حرف بزنند یا عملی انجام بدهند در دفاع از ولایت و علیه فتنه و سکوت کردهاند این هم نکتهای است که هم قابل توجه است و هم قابل بررسی، منتهی عملکردها را باید نگاه کرد.
زمانی ما نسبت به 5 یا 6 نفر صحبت می کنیم و زمانی هم می گوییم کسانی که اینگونه بودهاند و اگر این کسان دامنه اش وسیع باشد یقه خیلیها را می گیرد. لذا در شرایطی که بسیار حساس است و ما در مقابل استکبار هستیم و از سوی دیگرجریان بیداری اسلامی منطقه، مسایل جهانی، وال استریت و غیره همه به نفع اسلام دارد پیش می رود، در این وضعیت ما بخواهیم خورده حسابی داشته باشیم و یا به تعبیر ما مته به خشخاش بزنیم؛ درست نیست. چون اینطوری دیگر کسی در صحنه نمی ماند و کاری پیش نمی رود. انسان است و خطا و اشتباهاتش.
بنابر این در شرایط فعلی برای وحدت اصولگرایان، گذشت و نادیده گرفتن بعضی از مسایل مهم است تا بعد بشود روی آنها کار کرد. اما آقایان معتقدند که الان باید کار را درست کرد، زیرا بعدها ممکن است مسایلی بوجود بیاید. این هم نظری است. اگر این مطلب بخواهد حل بشود با رسانه و حرف زدن کاری حل نمی شود.
نکته دیگری هم اینجا هست و آن اینکه شخصیتی مثل حضرت آیت الله مهدوی کنی و حضرت آیت الله یزدی با این سابقه و با حضور در صحنهها قبل و بعد از انقلاب و آبرو و اعتبار و حیثیت انقلابی که دارند و با فضل و علم و مسایل مختلف در صحنه آمدهاند. در طول این سی و دو سال سابقه نداشته که اینگونه عمل بشود. سوال اینجاست که چرا آیت الله مهدوی کنی و آیت الله یزدی به میدان آمدهاند؟ پاسخ این سوال را باید پیداکرد. حتما یک احساس خطری کردهاند که آمده اند وسط میدان که این مشکل را در رابطه با نیروهای حزب اللهی در سطح کشور حل کنند و محوری باشند برای احیای مطالبات مقام معظم رهبری در مسایل مربوط به انتخابات.
در کرمانشاه مقام معظم رهبری در رابطه با بعضی مسایل انتخابات صحبت کردند و معیارهایی را دادند. بنابر این باید به این توجه کرد. خوب کسی باید به میدان بیاید و الان دونفر از بزرگواران و شخصیتها و سرمایه های نظام آمدهاند. پیداست که مسئله مهمی در میان است. نمی شود گفت آیت الله مهدوی کنی و آیت الله یزدی آدمهای خوبی هستند و ما هم احترام می گذاریم "اما" ! این "اما" جای سوال دارد. اگر "اما " دارید خوب ایشان نظرشان این است و بقیه آن را هم باید قبول کرد. آنچه که از فحوای کلمات آقایان در جبهه پایداری استنباط می شود حمایت از آیت الله مهدوی کنی وآیت الله یزدی است و همین گفتمان ما را به این نتیجه می رساند که انشا الله به وحدت برسیم.
در جلساتی که نمایندگان جبهه پایداری با آیت الله مهدوی کنی برگزار کردهاند چه مسایلی مطرح شده است؟
بعد از تشکیل و اعلام موجودیت جبهه پایداری آقایان آمدند خدمت آیت الله مهدوی کنی و در حدود دو ساعت با ایشان بحث کردند. بعد هم مجموعه مطالبشان را مکتوب کردند و به آقایان ارایه دادند و بحث شد روی این مسایل. البته من فقط یک جلسه را در جریان هستم. اگر بیشتر از این بوده من اطلاعی ندارم.
شما از محتوای مذاکرات اطلاعی ندارید؟
همین بحثها و مطالبات را مطرح کردند.
نقش احتمالی جریان انحرافی در انتخابات آینده چیست؟
فعالیت های مختلف جریان انحرافی بستگی به عوامل مختلفی دارد. عامل اول، «فکر و اندیشه» است. بر اساس ساختار فکری و اندیشهای آنها، جریان انحرافی به مجلس نگاه می کند. اگر شما بخواهید این ساختار فکری و اندیشهای را بررسی کنید می توانید در مجموعه کلمات لیدر جریان انحرافی و کسانی که اطراف موضوع هستند متوجه آن بشوید. بحثهای متعددی که راجع به امام زمان ، راجع به مقدرات و راجع به مسایل دیگر مطرح می کنند، جای دغدغه و نگرانی دارد. نگرانی آقایان هم همین است. اگر نمایندگانی به این شکل به مجلس رفتند آیا در آینده برای کشور تنش و چالش ایجاد می کنند یا نه؟
نکته دوم استفاده از این جایگاه قدرتی است. الان لیدر این جریان رییس دفتر رییس جمهور است. در حالی که مقام معظم رهبری به صراحت عنوان کردند که نباید از مسایل دولتی در این رابطه استفاده کنند. مسئله آنها تعیین نماینگان است در مناطق دور و شهرستانها. طبق آن چه که نقل کردهاند آنها پروژههایی را مطرح می کنند و آن پروژه را زخمی می کنند و بقیه بودجه را صرف انتخابات می کنند.
نکته بعد هم این که شاید دنبال برنامهای باشند که بتوانند آن اندیشهها و افکار را عملی کنند و آن هم با دستیابی به کلید قدرتی مانند مجلس. لذا مجلس بسیار مهم است و در راس امور است و باید کسانی وارد آن شوند که دلسوز مسایل کشور باشند. این بحثی که ما در منشور اصولگرایی مطرح کردهایم مجموعه ضوابطی است که از مجموعه فرمایشات حضرت امام و مقام معظم رهبری گرفته شده است. حالا اگر کسی بخواهد خارج از این معیارها به مجلس برود معلوم نیست که مجلس آینده با چه مسئلهای روبرو می شود. نکته بعد اینکه کسی که از این کانال وارد مجلس میشود و وامدار این جریان باشد باید طبق مواضع آن کسی که به او از ثروت یا قدرتش وام داده عمل کند و نمی تواند خارج از آن عمل کند. زیرا که با او برخورد خواهد شد. این است که نگرانی به وجود آمده است.
بعضی فرمایش رهبر انقلاب درباره آقای مشایی را و یا دستور ایشان درباره ابقا وزیر اطلاعات را حکم ارشادی عنوان میکنند و شاهد مثال هم می آورند که خیلیها در زمان امام نظر امام درباره نخست وزیری مهندس موسوی را نظری ارشادی می دانستند.
بحث حکم ارشادی و فرق آن با حکم مولوی یک بحث فقهی است. گاهی ولی امر مسلمین دستور میدهند و حکمی را صادر می کنند وقتی که حکم صادر شد بر مراجع تقلید هم اطاعت از آن حکم واجب است. بنابراین اگر آن حکم عالیه و فرمان صادر شد بر همه آحاد مسلمین و حتی مراجع تقلید هم لازم هست که تبعیت کند و اقتدار ولایت به همین نکته است.
امام رضا(ع) میفرمایند "ان الامام زمام الدین" یعنی افسار دین در دست امام است. یعنی قدرت و اقتدار و محوریت حاکمیت دینی در احکامی است که امام صادر می کند و فرمانی است که میدهد. حالا اسمش را بگذارید مولوی. این هم تفاوت نمیکند که آن حکم کتبی باشد یا شفاهی باشد.
گاهی ولی امر توصیه میکنند و تذکر میدهند. یعنی نکتهای و مطلبی را از کسی میبینند و به او تذکر می دهند. این عنوان تذکر دارد و یا هدایت میکنند و توصیه میکنند. کما اینکه درباره آقای احمدینژاد و آقای هاشمی رفسنجانی آقا در نماز جمعه فرمودند نقطه نظرات آقای رییس جمهور به من نزدیکتر است با وجود آنکه من 55 سال است که با آقای هاشمی ارتباط دارم. خوب در آن موقع آقا نظرشان را فرمودند و منظور این نیست که نظرات دیگران را قبول ندارند.
در جریان آقای مصلحی آقا به صورت کتبی نامه نوشتند که ایشان دست نخورد. نه تنها رییس جمهور بلکه کل دستگاههای زیرمجموعه دولت باید تبعیت کنند. اینکه من دیگر نمی توانم با این شخص کار کنم دیگر گذشته است. بعضی از افراد خارج کشور و به دستگاه دولتی متصل بودند در مصاحبههایشان گفتند که ممکن است این نامه ارشادی باشد که با اینها تماس گرفته شد که اصلا مگر شما میفهمید که ارشادی و مولوی چه معنایی میدهد؟! حکم باید اجرا بشود. آقا اول به آقای رییس جمهور نامه نوشتند که به صلاح نیست آقای مصلحی جابجا بشود. آن نامه اول تذکر بود ولی آن اجرا نشد دومی را نوشتند. یعنی اول تذکر دادند حتی اگر آن را ارشادی بگیرید دومی می شود حکم مولوی و باید اجرا بشود. آقای رییس جمهور هم اجرا کردند و دیدند که بحث بحثی جدی است. این بحثها در زمان حضرت امام هم بوده است. بعضیها این مسئله نخست وزیری را مطرح کردند و جنجال کردند که در نهایت منجر شد به تغییر قانون اساسی و جریان نخست وزیری را حل کردند.
یعنی نظر آن موقع امام برای نخست وزیری مهندس موسوی را باید ارشادی به حساب بیاوریم؟
وقتی حضرت امام به مقام معظم رهبری فرمودندکه ایشان باشد مقام معظم رهبری گفتند که سمعا و طاعتا. به نظر میرسد رهبری این توصیه امام را حکم حکومتی گرفتند و بلافاصله فردای آن روز نخست وزیر را دعوت کردند و گفتند که برنامههای شما چیست.
احتمال حضور اصلاحطلبان در انتخابات آینده را چقدر میدانید؟
یک بحث کلان باید کرد و آن این است که معیارهایی که حضرت امام و مقام معظم رهبری دادهاند برای انتخابات معیارهای بخشی یا منطقهای نیست. بلکه معیارها معیارهای عام و ارزشی است. وقتی می فرمایند که نمایندهای بیاید که دلسوز باشد، علاقه مند باشد، با خدا باشد و غیره وقتی این مسایل مطرح میشود، این جامعیت دارد.
نکته دوم اینکه بالاخره در این فتنه یه عده در مقابل ولایت، ارزشها و نظام ایستادند. نمی توانیم سرنوشت نظام را در جعل قانون و قانونگذاری دست آدمهایی بدهیم که قلبشان با نبض آمریکا میزد. لذا قاطع می ایستیم. اما ممکن است عدهای فریب خوردهاند و توبه کردند و برگشتند. این عده هم دو بخش هستند. تکلیف بخشی از آنها را باید در دادگاه روشن کرد. بالاخره باید کیفر آن کاری را که کرده اند ببینند و بعد بیایند به عرصه. مسئله دوم در این توبه هم این است که مردم باید توبه آنها را بپذیرند. شما در کمیته ایکس بودی و الآن می خواهی به صحنه بیایی. مردم باید این را بپذیرند. به کسی که مشکوک به این مسئله است، نمیشود اعتماد کرد.
عدهای هم هستند که آدمهای سالمی هستند منتهی سلیقه آنها و تفکر آنها متفاوت است. کسی مانع آنها نیست. اگر همانها هم با این معیارها منطبق باشند مشکلی درباره حضورشان نیست. افراد هستند که باید خود را با این معیارها تطبیق بدهند. اگر آنها با این معیارها مطابق هستند میدان برای حضورشان باز است. اما اگر مطابق این معیارها نیستند خودشان نباید بیایند.
بعد از انتخابات 88 برخی بحث حکمیت آیت الله مهدوی کنی را مطرح کردند اما از سوی آقایان موسوی و احمدی نژاد استقبال نشد. علت چه بود؟
جریان آقایان موسوی و کروبی به عنوان سران فتنه و ستادهای این اشخاص به گونهای بود که بعضا عناصری که فراری بودند هم آمدند و در ستادهای این اشخاص فعالیت کردند. شما وقتی به ستاد آقای کروبی نگاه میکنید اشخاصی مثل آقای عباس عبدی و آقای عبدالکریم سروش که فراری بودند را در آن می بینید. عدهای در ستاد آقای موسوی و عدهای در ستاد آقای کروبی. هر دوی این آقایان هم در متن خواستههای دشمن قرار گرفتند. رییس دفترهای آنها را ببینید و افرادی مثل مهدی هاشمی (پسر آقای هاشمی رفسنجانی) که بعد از انتخابات فرار کردند و رفتند. به تعبیری هم آقای موسوی و هم آقای کروبی در مشت افراد دیگر بودند نه در مشت مردمی که طرفدار ولایت هستند.
بعد از انتخابات خیلیها رفتند و به آقای موسوی و آقای کروبی تذکر دادند اما آنها گوش ندادند. دیگر بالاتر از این که مقام معظم رهبری شخصا روسای تمام ستادها را دعوت کردند و گفتند که حرفتان را بزنید و آنها حرفشان را هم زدند و بی ادبیهایی هم کردند که خبرشان را داریم. باز بالاتر از این مقام معظم رهبری با درخواست آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان که گفتند به آنها اجازه بدهیم که اگر شواهدی دال بر تقلب در استانها دارند بیاورند، موافقت کردند. یعنی از اختیارات رهبری خود استفاده کردند و مهلت قانونی برای اعتراض را طولانی تر کردند اما باز خبری نشد. یا وقتی از ایشان خواستند و دعوت کردند و با ایشان صحبت کردند اما از در که خارج شدند رفتند در راهپیمایی میدان آزادی! همین آقای موسوی رفت روی ماشین ایستاد و بلندگو را گرفت و حرفهایش را علیه نظام و ولایت زد. حالا شما بگویید آدمی با این خصوصیات و این مسایل دیگر چگونه حرف آقای مهدوی کنی و دیگران را قبول خواهد کرد؟ علت این موضوع هم به خود این آقایان بر میگردد. خیلی تلاش شد اما کسی گوش نداد.
برخی معتقدند که آقایان موسوی و کروبی به جای حصر خانگی باید محاکمه شوند و اگر جرمشان اثبات شد، حکمشان اجرا شود نه اینکه بدون هیچ حکم قضایی در حصر به سر ببرند. نظر شما در این باره چیست؟
این یک ضابطه قانونی دارد. اینکه چرا دادگاه آنها تشکیل نمیشود باید از قوه قضاییه سوال کرد. اما بازرس میتواند بازداشت موقت کند تا اینکه اطلاعاتش تکمیل شود. در این مطلب دو مسئله هست. یکی آنکه اگر کسی بازداشت موقت شد ممکن است مدتی در عالم تنهایی خودش به نتیجه برسد که اشتباه کرده و خودش بیاید بگوید ما اشتباه کردیم و اگر قانونی هم هست بیاید در حق ما اجرا بشود. این خیلی عالی است. یعنی رساندن فرد به اینکه به آغوش مسایل اسلامی و جامعه بازگردد. این مهلت و فرصتی الهی است که به او داده شده است. نکته دوم درباره بازداشت موقت، تکمیل اطلاعات پرونده است. ایشان مدعی است که اتفاقاتی افتاده باید مدارک آن ارایه بشود و وقتی پرونده آماده شد به دادگاه برود.
این درست است که به خاطر مسایل امنیتی دادگاه برگزار نمیشود؟
من در این مورد اطلاعی ندارم.
علت حضور کمرنگ آقای هاشمی در جلسات جامعه روحانیت مبارز چیست؟ مسایل امنیتی و حفاظتی ایشان مانع از حضور پررنگشان است یا دلخوری های انتخاباتی؟
اولا دعوتنامه حضور در جلسات برای تمامی اعضا ارسال میشود. در ثانی در طول این مدت دوبار جلسات جامعه روحانیت در دفتر ایشان برگزار شده است و ایشان هم نظراتشان را مطرح کردند. البته چندسالی است که دیگر خبری نیست. ممکن است مسایل دیگری هم وجود داشته باشد که ایشان تشریف نمیآورند.
زمانی که بحث انتخاب ریاست مجلس خبرگان مطرح بود آقای هاشمی گفتند که اگر آقای مهدوی کنی نامزد شوند من دیگر نامزد نمی شونم. برخورد این آقایان با این موضوع چگونه بود و چه موضوعاتی مطرح شد که شاید رسانهای نشده باشد؟
آن چیزی که شاید بشود در این ماجرا گفت دو نوع برخورد است. برخورد علما با هم و به خصوص آیت الله مهدوی کنی در این قضیه برخوردی متواضعانه بود. این روح اسلام است. یعنی آن کرامت انسانی حفظ شده است و تواضع صورت گرفته است. آیت الله مهدوی کنی انصافا در این قضیه خیلی بزرگواری کردند. تعبیرات ایشان را ببینید که نشان دهنده تواضع بزرگ ایشان است. این یک برخورد است و این برخورد در جمع علما و بزرگان ما یک رویه پسندیده و محسنی است.
مسئله دوم برخوردهای سیاسی در این موضوع است. باز اگر برخوردهای سیاسی توام با اخلاق سیاسی باشد مشکلی ایجاد نمی شود. کما اینکه دیدید آقای هاشمی گفتند که اگر آقای مهدوی کنی بیایند من نمی آیم و همین هم اتفاق افتاد. اگر تا دیروز آیت الله مهدوی کنی به عنوان نماینده خبرگان آن پایین مینشستند و یک عضو بودند امروز آقای هاشمی نشستهاند و یک عضو هستند. این یک نگاه است. ولی وقتی بحث، بحث سیاسی کاری است؛ معمولا رسانهها و جریانات بیرونی تلاش می کنند چوب کبریتهای سیاسی کاری را در این قضایا علیه این یا آن جمع کنند. این یک برخورد سیاسی است و باید به این مطلب توجه کرد. اما خاطره ای که شاید بتوان به آن اشاره کرد همین تواضع آیت الله مهدوی کنی نسبت به مجلس خبرگان و اعضا.
آیت الله مهدوی کنی بر اساس چه ضرورتی نامزد ریاست مجلس خبرگان شدند؟
این را باید از خود ایشان بپرسید. آیت الله مهدوی کنی علاقه ندارند که جایی مطرح بشوند. اما اگر دیگران آمدند پای کار و به ایشان رای دادند ایشان نمیتوانند طبق ضابطه قانونی تسلیم رای نمایندگان نشوند.
رهبر معظم انقلاب در سفر کرمانشاه این مطلب را عنوان کردند که اگر شرایط اقتضا کند در آینده دور، نظام سیاسی کشور می تواند به نظام پارلمانی تغییر کند. به نظر شما چه ضرورتی اقتضا کرده که رهبری در این شرایط این بحث را مطرح کردند؟
ببینید مقام معظم رهبری به اقتضای جایگاه ولایت مطلقه فقیه، فوق قانون اساسی هستند و باید سیاستهای نظام را تبیین بکنند. تبیین سیاستها به عهده ایشان است اما تدوین سیاستها به عهده کسان دیگر است. یعنی خط کلی را ایشان میدهند. به عنوان مثال من در مجلس شورای اسلامی بودم ایشان در برنامه 5 ساله دوم 15 محور را درباره اقتصاد عنوان کردند. آن 15 محور در کمیسیون تلفیق تبدیل شد به 160 محور و ضابطه. آن تدوین سیاستهای 15 گانه در مجلس صورت پذیرفت. در اینجا تبیین فرمودند که سیاستها چه باشد.
آقا فرمودند بحث رهبری و ولایت مطلقه فقیه. در این بیان مسایل قانونی را از جریان مجریان و قضات و مجلس با رهبری را جدا کردند. یعنی اگر خلافی دستگاهی انجام داد، ربطی به رهبری ندارد. آن دستگاه خلاف قانون عمل کرده است و طبق قانون باید با او برخورد شود. هر تخلفی که در هر بخشی از جامعه انجام میشد، گردن رهبری میانداختند. این درست نیست. این مرزبندی قانونی و الهی را ایشان تعیین کرد.
نکته بعدی انعطاف رهبری است. ما میبینیم پیغمبر اکرم (ص) چگونه انعطاف دارند. البته روی اصول، هیچکس انعطاف ندارد. حضرت آقا هم فرمودند که در اصول هیچ انعطافی نداریم و کوتاه هم نمیآییم. ولی در مسایل جنبی اجتماعی و سیاسی که قابل انعطاف است، انعطاف دارند. به عنوان مثال پیغمبر اکرم (ص) در یک جنگی قرار گرفتند و مشورت کردند و پیغمبر اکرم به مشورت آنها عملکردند و مشکلاتی هم پیش آمد اما در این اعطاف نوعی تربیت کادر وجود دارد.
نکته بعدی مسئله تحزب را آقا مطرح کردند و فرمودند که تحزب دوگونه است. یک وقتی یک حزبی است که در جامعه کانال کشی می کند برای ارتقای مسایل سیاسی و تبیین مسایل دینی و روشن کردن مسایل اخلاقی و ... این مورد قبول است. هرچه سطح بصیرت و آگاهی مردم بالاتر برود قدرت انتخابشان نیز بالاتر می رود. آقا حزبی را که به دنبال قدرت و پول هست مانند احزابی که در اروپا و آمرییکا هستند را تایید نکردند. آنها به دنبال کارتلهای اقتصادی و سیاسی هستند و این کارتلها سرمایه آنها راتعیین می کنند و اینها از خودشان قدرتی ندارند. این حزب به درد نمیخورد.
مسئله سومی که رهبری مطرح کردند که همان مسئله نظام پارلمانی است. در دنیا پارلمانها متکی به احزاباند. یعنی آن حزبی که کرسیهای بیشتری را کسب کند قدرت را در دست دارد. مثلا الان در تونس آقای راشد الغنوشی به میدان خواهد آمد. آرایی که مردم دادند نشان داد که حزب راشد الغنوشی قوی تر از سایر احزاب است. خوب فردا راشد الغنوشی هم رییس جمهور خواهد شد. در ایران مردم انتخاب میکنند. یعنی احزاب نیستند بلکه مردم محور انتخابات هستند. شما میبینید که این جریانات سیاسی در برابر اراده مردم جان ندارند. علت آن هم این است که اصل اراده و قدرت در دست مردم است. حالا پیوند ارگانیک بین ولایت فقیه، تحزب و پارلمان را باید پیدا کرد.
دنیای استکباری بعد از فرمایشات آقا در کرمانشاه شروع کردند در اینباره بحث کردن و رسانههای اصلاحطلب در داخل کشور نوشتند " تغییر نظام". نظام تغییر نکرده است. اینها اساس را میزنند. آنهایی که در خارج بودند تلاش کردند که بگویند در ایران با این بحث پارلمانی استبداد کامل شد و همه قدرت در اختیار یک نفر . بحثهایی هم که می کنند اینهاست که نظارت استصوابی و شورای نگهبان، نظارت بر مجلس شد کنترل بر مجلس، نظارت بر دستگاهها و ... و آخر دست هم نظام پارلمانی و نمایندهای که می خواهند می آید پس استبداد کامل شد. خوب این سو استفادهای است که دشمنان میکنند. اینها خودشان دم از نظام پارلمانی و احزاب در کشورهای دیگر میزنند، چطور آنها استبداد نیست که یک اوبامایی را می آورند که هرکاری خواست بکند و یا یک سارکوزی را بیاورند که هرکاری خواست بکند؟
آنها اینها را استبداد نمی دانند حالا یک کلامی و یک هدایتی مقام معظم رهبری فرمودند که ممکن است همچین چیزی هم اتفاق بیافتد این می شود استبداد؟! اگر این استدلال از جانب استکبار جهانی قبول بشود خود آنها راس استبداد هستند و دیکتاتورهای واقعی خود آنها هستند. شما نمونه اش را در قذافی میبینید. 41 سال حکومت کرد و قانون اساسی نداشت. یک جزوه ای به نام قانون سبز درست کرد که رای شخصی خودش بود. بنابر این در این قضایا اگر قرار است استبدادی باشد خودشان مستبداند. اینجا اینطور نیست.
مقام معظم رهبری بر اساس آن دموکراسی که آنها می گویند و مردم سالاری دینی که ما می گوییم ، بر اساس این ضوابط یک راهی را باز کردند که درباره آن بحث خواهد شد. نظرات موافق و مخالف که آیا می توان این کار را کرد یا نمی توان این کار را کرد هم مطرح می شود. این یک نوع پرورش افکار هست. بنابر این ارتباط بین این سه جمله می تواند یک حرکت و صراط مستقیمی را در راستای چهارچوب اهداف انقلاب اسلامی پیش پای مردم بگذارد.
البته جواب سوال من را ندادید. سوال این بود که رهبری چه ضرورتی را دیدند که در این مقطع زمانی این موضوع را مطرح کردند ؟
من نمی دانم منظور شما از این ضرورت چیست. یعنی آقا چه مساله ای را در نظر داشتند که این موضوع را مطرح کردند؟ ما باید بایستیم و منتظر بمانیم تا در بیانات بعدی، ایشان این بحث نظام پارلمانی را چگونه تدوین می کنند. گفتن این مساله کمی زود است. اما ما مشاهده می کنیم که حرکتهایی در کشور صورت میگیرد که بعضا در مقابل ولایت موضع گیری دارد. باید به راه حلهای جدید رسید و طرح هایی را مطرح کرد. این به معنای این نیست که اساس کار که تکیه بر مردم و ضوابط قانونی و وظایف رهبری هست دست برداشته شده باشد.
به نظر شما چه راهکارهایی برای حضور حداکثری مردم در صحنه انتخابات وجود دارد؟
ما زمانی در مقابل جنگ سخت بودیم. یعنی جنگ نظامی که مردم دشمن را پشت دپوارهاشان می دیدند و تجاوز به داخل کشور را در کرمانشاه و در جنوب و اینها دیدند. لذا چون دشمن و سلاحش را دیدند مردم آمدند و برای دفاع از خاک و اعتقاداتشان جنگیدند و این جنگ سخت برای مردم مشهود وقابل لمس بود.
در شرایط کنونی ما در جریان جنگ روانی و عملیات روانی و جنگ نرم هستیم. تیر و تفنگ جنگ نرم را کسی نمی بیند. دپوی دشمن و تجاوزش به داخل کشور را کسی نمی بیند. درحالی که خطر جنگ نرم از جنگ سخت بیشتر است. یعنی اگر دپوی جنگ سخت در اهواز و کرمانشاه بود و مردم می توانستند از نزدیک ببینند امروز دپوی دشمن یعنی، دیش ماهواره ،در خانههای مردم است. مردم ایران هم با ماهواره در تماس اند. القائات آنها نسبت به مسایل داخل کشور به خصوص در دو محور که یکی ضربه زدن به ولایت و انداختن ستون خیمه اسلام و دوم براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی است،متمرکز شده است.
32 سال است که در این زمینه کار می کنند. عملیات طبس دردوره امام بود و دو فتنه دردوره آقا (فتنه 78 و بعد از 10 سال فتنه 88). دشمن این دو هدف را با توطئههای متعدد دنبال می کند. چه جنگ سخت و چه جنگ نرم. آنچه که امروز سوژه دشمن است برای اینکه به این اهداف خود برسد انتخابات است.
لذا مردم شریف ما باید چند نکته را دقت کنند. نکته اول هشیاری و بیداری و بصیرتشان است. الحمدلله مردم ما نشان دادهاند که این مسئله را دارند و ما این صحنه را در کرمانشاه و استقبالی که از رهبری شد دیدیم. نکته دوم دشمن شناسی و توطئه شناسی است. این دشمن شناسی و توطئه شناسی باید به روز باشد. نمی توانیم اگر انگلیس را به عنوان پیر استعمار 30 سال قبل شناختیم الآن هم بگوییم همان است. نه این پیر استعمار دهها طرح جدید داده است. چون اگر غافل شویم، گرفتار یکی از توطئههای آنها در جنگ نرم خواهیم شد.
نکته بعد ببینیم که دشمن چه چیزهای ما را هدف قرار داده است. مردم ما باید بدانند که سیبل تیرهای مخفی و زهر آگین استکبار جهانی در جریان جنگ نرم و عملیات نرم چیست. آنها ارزشهای دینی و اخلاقی و انسانی ما را هدف قرار داده اند. یعنی گسترش انواع فساد در جامعه. بی بند و باری ، بی حجابی و بد حجابی، ارتباط نامشرع دختر و پسر و ... . بی بی سی یک فیلم علیه آقا می سازد. مردم باید ببینند که اگر ارزشهایشان مورد هدف هست در مقابل آن بایستند. اگر قلم هایشان علیه ماست قلم هایمان را به کار بگیریم. اگر علیه ارزشهای ما فیلم می سازند ما هم فیلمهای قوی در دفاع از ارزشها بسازیم. بحث دیگر اینکه اطلاعات مستند را دریافت کنند نه اطلاعات زاید و غلط را.