«یه حبه قند» فیلم موفقی است نه فقط به این دلیل ساده که کارگردانش رضا میر کریمی است که «زیر نور ماه» و «خیلی دور ، خیلی نزدیک» را در کارنامه دارد و یکی از پدیدههای سینمای ایران در دو دههی اخیر است،بلکه به این دلیل مستحکم، پیچیده و البته کمی سلیقهای که فیلمنامهاش محتملا اگر بهترین فیلمنامه سه دهه اخیر نباشد، یکی از سه فیلمنامه برتر این سالهاست [حالا با هر سلیقهای که بخواهید با موضوع طرف شوید!].
این فیلمنامه «اتمسفر» دارد [چیزی که در این سینما کیمیاست]، تکثر شخصیت دارد [بیایید یکی مثل این حتی در سریالهای تلویزیونی ما که «زمان روایت»شان چند برابر این فیلم است نشان بدهید]، تکثر«خردهروایت» دارد [این یکی که حتی در نیمی از تولیدات «A» هالیوود هم در دسترس نیست چه برسد به سینمای ایران]، توسع «وضعیت» دارد در حد یک رمان [در هالیوود که پر است از استادکارهای این کار، اغلب با وضعیتی در حد یک قصه کوتاه روبرو هستیم]، شبکه درهمتنیده نشانههای تولید شده در متن دارد [چیزی که فقط در آثار فیلمنامهنویسان بزرگی که طرف قرارداد کلامی و نقدی سید فیلد هستند، میتوان یافت]، همهچیزش بومی خاورمیانه است و بیان این همه چیز، بومی این مملکت است [بیان سینمایی، نه فقط بیان!]، سینمایی را پیشنهاد میکند که مثل سینمای لهستان پس از جنگ دوم یا مثل سینمای ایتالیا یا مثل سینمای روسیه پس از جنگ اول جهانی، پیشنهاددهنده است، الگودهنده است.
با این اوصاف، این فیلم باید فیلم درخشانی باشد که نیست! چرا؟ چون کارگردانی بینقص میرکریمی، نتوانسته بر عظمت این متن که خود یکی از نویسندگان آن است فایق بیاید و به تعلیق آن، زمان محبوس در آن، ریتمی بیرونی ببخشد از آن جنس که «مکان» در رفاقت با او به «خیلی دور، خیلی نزدیک» بخشیده بود.
«یه حبه قند» میتوانست یک موافقت کامل و نهایی برای سینمای ایران باشد و در بازار جهانی فیلم چشمها را خیره کند. همه امکانات موجود سینمای ایران به شکل حداکثری در خدمت این فیلم و میرکریمی بود از بودجه شگفتانگیزش گرفته [که حتی برای یک فیلم تاریخی ایرانی هم شگفتانگیز مینماید چه رسد به درامی امروزی با لوکیشنی ارزان] تا بازیگرانش تا... اما سینما، معمولا آدم را غافلگیر میکند؛ گاهی به شکلی دلپذیر گاهی به شکلی تحملناپذیر!
اکنون میشود از این فیلم درسهای بسیار آموخت و حتی آن را در دانشکدههای سینمایی این مملکت آنالیز کرد و چراغی فراسوی آینده این سینما گرفت.میشود به میرکریمی توصیه کرد در فیلم بعدی خود، به ریتم بیرونی آن گونه بیندشد که «نولان» در «آغاز» به همه آموخت که میشود اندیشید و فیلمی ساخت برای همه: مخاطب عام، مخاطب خاص، منتقد و همه هم راضی، خوشنود از پرداخت پول بلیت شان!
میتوان آموخت که سینما در سال 2011 دیگر فقط اثری هنری نیست که مورد توجه و تحسین قرار گیرد بلکه تولیدی تجاری است که باید بهصرفه باشد و ریتم بیرونیاش مخاطب عام را مشتاق کند به دیدار.
از : یزدان سلحشور