آنان که با حاجی در جبهههای سالهای دفاع مقدس همراهی و همزادی داشتهاند، ازشنیدن خبر درگذشت وی آتش به جانشان میزند. هشت سال حضور صبورانه و فکورانه در جبههها و تقدیم در فرزند و داماد خود به خیل عظیم شهیدان، افتخاری بود که مدال آن بر سینه دردمند این پیر جبههها و منادی شعار: «ماشاءالله حزبالله» میدرخشد.
شکلات، گلابپاش، چفیه، سربلند و اسلحه با ماشین همیشه مجهز به بلندگو و پخش صدای حاج صادق آهنگران و نواهای عملیات، تنها یادگارانی بوده که در سه دهه گذشته هرگز از او جدا نشدند.
در صف اول تمام راهپیماییها و تظاهرات دفاع از انقلاب اسلامی، صفوف نمازجمعه حضور بود که معنی میبخشید. توفیق حضور و انس در کنار او در سالهای دفاع مقدس و عرصه حضور در مراسم و مناسبتها، عکس یادگاری است که با او انداختهایم تا در قیامت شفیع ما باشد.
حدودا سه ماه پیش چون همیشه بزرگی کرد به سراغم آمد. از زمان عملیات بیتالمقدس که با او آشنا شدم. در عملیات مسلمابن عقیل. مقدماتی والفجر تا پایان جنگ در سفر حج خونین سال 1366 خاطراتی که با او داشتم هر از چند گاهی با ایشان به گفتوگو مینشستم که انشاءالله در آیندهای نزدیک بازگو خواهم کرد و در این مجال به خاطرهای کوتاه بسنده میکنم.
وقتی بعد از اینکه مورد اصابت شلیک غیرمستقیم افسر عراقی که قصد اسارتم را داشت قرار گرفتم مرحله دوم عملیات بیتالمقدس در شلمچه بود و خونریزی شدید تقریبا 24 ساعت مرا به بیهوشی برده بود. تا اینکه در زمان خروج از بیمارستان صحرایی برای لحظاتی به هوش آمدم.
صدای دلنشین قرآن روح را نوازش میداد. کسی فریاد میزد و برای مجروحان از کربلا آمده درخواست صلوات میکرد. نوای صلوات در عمق وجودم پیچید، لبان درشتی بوسهای گرم بر پیشانیم نشاند. چشمها باران اشک شده، نه اسیر بودم و نه مأیوس امید میروید.
صدای گرم و امیدوار کننده پیرمرد محاسن سفیدی آمد که پیشانیم را بوسیده بود؛ انشاءالله زودتر عقب میرسی و خوب میشوی و بر میگردی جبهه سپس شعار داد:
«ماشاءالله حزبالله».
آنچه از این پیر جبههها دیدهایم؛ صداقت، شجاعت، مردی و پایداری در دفاع از انقلاب اسلامی، آرمان شهیدان، امام راحل و ولایت فقیه و مقام معظم رهبری بوده است. به روح پرفتوحش درود میفرستیم و یادش را همراه با دوستان شهیدمان همیشه همراه خواهیم داشت.