السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
این روزها همه جا بوی فاطمه گرفته اما به راستی چه کسی از مزار مادر بی نشان سراغی دارد؟
خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها)
ستایش خداى را بر آنچه ارزانى داشت. و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهاى فراگیر که از چشمه لطفش جوشید. و عطاهاى فراوان که بخشید. و نثار احسان که پیاپى پاشید. نعمتهایى که از شمار افزون است. و پاداش آن از توان بیرون. و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فزونى نعمت نمود. و ستایش را سبب فراوانى پاداش فرمود. و به درخواست پیاپى بر عطاى خود بیفزود. گواهى می دهم که خداى جهان یکى است. و جز او خدائى نیست. ترجمان این گواهى دوستى بی آلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهاى با بینش. و راهنماى رسیدن بدان، چراغ دانش. خدایى که دیدگان او را دیدن نتوانند، و گمانها چگونگى او را ندانند. همه چیز را از هیچ پدید آورد. و بى نمونهاى انشا کرد. نه به آفرینش آنها نیازى داشت. و نه از آن خلقتسودى برداشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد. و آفریدگان را بندهوار بنوازد. و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد. و نافرمانان را به کیفر بیم داد. تا بندگان را از عقوبت برهاند، و به بهشت کشاند.
گواهى می دهم که پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند برگزید. و پیش از پیمبرى تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که می سزید.
و این هنگامى بود که آفریدگان از دیده نهان بودند. و در پس پرده بیم نگران. و در پهنه بیابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود. و بر دگرگونی هاى روزگار محیط بینا. و به سرنوشت هر چیز آشنا. محمد (ص) را بر انگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پیغمبر که درود خدا بر او باد دید: هر فرقهاى دینى گزیده. و هر گروه در روشنائى شعلهاى خزیده. و هر دستهاى به بتى نماز برده. و همگان یاد خدائى را که می شناسند از خاطر سترده اند .
پس خداى بزرگ، تاریکی ها را به نور محمد روشن ساخت. و دلها را از تیرگى کفر بپرداخت. و پردههائى که بر دیدهها افتاده بود به یکسو انداخت. سپس از روى گزینش و مهربانى جوار خویش را بدو ارزانى داشت. و رنج این جهان که خوش نمیداشت، از دل او برداشت. و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت. و چتر دولتش را در همسایگى خود افراشت. و طغراى مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت.
درود خدا و برکات او بر محمد (ص) پیمبر رحمت، امین وحى و رسالت و گزیده از آفریدگان .
سپس به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:
شما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام، و حاملان دین و احکام، و امانتداران حق و رسانندگان آن به خلقید.
حقى را از خدا عهده دارید. و عهدى را که با او بسته اید بدرفتار. ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت. و تاویل کتاب الله را به عهده ما گذاشت. حجتهاى آن آشکار است، و آنچه درباره ماست پدیدار. و برهان آن روشن. و از تاریکى گمان به کنار. و آواى آن در گوش مایه آرام و قرار. و پیروی اش راهگشاى روضه رحمت پروردگار. و شنونده آن در دو جهان رستگار.
دلیلهاى روشن الهى را در پرتو آیتهاى آن توان دید. و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید. حرام هاى خدا را بیان دارنده است. و حلالهاى او را رخصت دهنده. و مستحبات را نماینده. و شریعت را راه گشاینده. و این همه را با رساترین تعبیر گوینده. و با روشنترین بیان رساننده. سپس ایمان را واجب فرمود. و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود .
و با نماز خودپرستى را از شما دور نمود. روزه را نشان دهنده دوستى بى آمیغ ساخت. و زکات را مایه افزایش روزى بى دریغ. و حج را آزماینده درجات دین. و عدالت را نمودار مرتبه یقین. و پیروى ما را مایه وفاق. و امامت ما را مانع افتراق. و دوستى ما را عزت مسلمانى. و بازداشتن نفس را موجب نجات، و قصاص را سبب بقاء زندگانى. وفاء به نذر را موجب آمرزش کرد. و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کم فروشى و کاهش. فرمود میخوارگى نکنند تا تن و جان از پلیدى پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدى را منع کرد تا راه عفت پویند. و شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق یکتاپرستى جویند«پس چنانکه باید، ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان ممیرید! »آنچه فرموده است به جا آرید و خود را از آنچه نهى کرده بازدارید که«تنها دانایان از خدا میترسند» .
سپس فرمودند: مردم. چنانکه در آغاز سخن گفتم: من فاطمهام و پدرم محمد (ص) است«همانا پیمبرى از میان شما به سوى شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار.»
اگر او را بشناسید میبینید او پدر من است، نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموى من است نه مردان شما. او رسالتخود را به گوش مردم رساند. و آنان را از عذاب الهى ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست. و شوکت بت و بتپرستان را درهم شکست .
تا جمع کافران از هم گسیخت. صبح ایمان دمید. و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشواى دین در مقام شد. و شیاطین سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر کنار مغاکى از آتش بودید خوار. و در دیده همگان بیمقدار. لقمه هر خورنده. و شکار هر درنده. و لگد کوب هر رونده. نوشیدنی تان آب گندیده و ناگوار. خوردنی تان پوست جانور و مردار. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار. تا آنکه خدا با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاک مذلت برداشت. و سرتان را به اوج رفعت افراشت.
پس از آنهمه رنجها که دید و سختى که کشید. رزم آوران ماجراجو، و سرکشان درنده خو. و جهودان دین به دنیا فروش، و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر وى تاختند. و با او نرد مخالفت باختند . هر گاه آتش کینه افروختند، آنرا خاموش ساخت. و گاهى که گمراهى سر برداشت، یا مشرکى دهان به ژاژ انباشت، برادرش على را در کام آنان انداخت. على (ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت. و کار آنان با دم شمشیر بساخت.
او این رنج را براى خدا میکشید. و در آن خشنودى پروردگار و رضاى پیغمبر را میدید. و مهترى اولیاى حق را میخرید. اما در آن روزها، شما در زندگانى راحت آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید .
چون خداى تعالى همسایگى پیمبران را براى رسول خویش گزید، دو روئى آشکار شد، و کالاى دین بى خریدار. هر گمراهى دعوی دار و هر گمنامى سالار. و هر یاوه گوئى در کوى و برزن در پى گرمى بازار. شیطان از کمینگاه خود سر بر آورد و شما را به خود دعوت کرد. و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پى او دویدید و در دام فریبش خزیدید. و به آواز او رقصیدید.
هنوز دو روزى از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، گردید. و آنچه از آنتان نبود بردید. و بدعتى بزرگ پدید آوردید .
به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد، و خونى نریزد، اما در آتش فتنه فتادید. و آنچه کشتید به باد دادید. که دوزخ جاى کافرانست. و منزلگاه بدکاران. شما کجا؟ و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ میگوئید! و راهى جز راه حق میپویید! و گرنه این کتاب خداست میان شما! نشانههایش بى کم و کاست هویدا. و امر و نهى آن روشن و آشکارا. آیا داورى جز قرآن میگیرید؟ یا ستمکارانه گفته شیطان را میپذیرید؟ «کسیکه جز اسلام دینى پذیرد، روى رضاى پروردگار نبیند. و در آن جهان با زیانکاران نشیند» .
چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش رام و کار نخستین تمام گردد. نوائى دیگر ساز و سخنى جز آنچه در دل دارید آغاز کردید! میپندارید ما میراثى نداریم. در تحمل این ستم نیز بردباریم. و بر سختى این جراحت پایداریم.
مگر به روش جاهلیت میگرایید؟ و راه گمراهى میپیمایید؟ «براى مردم با ایمان چه داورى بهتر از خداى جهان»؟
اى مهاجران! این حکم خداست که میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟ پسر ابو قحافه! خدا گفته تو از پدر ارث برى و میراث مرا از من ببرى؟ این چه بدعتى است در دین میگذارید! مگر از داور روز رستاخیز خبر ندارید.
اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده (26)ترا ارزانى! وعدهگاه، روز رستاخیز! خواهان محمد (ص) و داور خداى عزیز! آنروز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده برقرار خواهد شد! به زودى خواهید دید که هر خبرى را جایگاهى است و هر مظلومى را پناهى.
پس به روضه پدر نگریست و فرمودند: رفتى و پس از تو فتنه برپا شد کینهاى نهفته آشکار شد این باغ خزان گرفت و بى برگشت و این جمع به هم فتاد و تنها شد .
اى گروه مؤمنین! اى یاوران دین! اى پشتیبانان اسلام! چرا حق مرا نمیگیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمى را که به من میرود میپذیرید؟ مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذیرفتید. و بى درنگ در غفلتخفتید. پیش خود میگوئید محمد (ص) مرد، آرى مرد و جان به خدا سپرد! مصیبتى است بزرگ و اندوهى است سترگ. شکافى است که هر دم گشاید. و هرگز به هم نیاید. فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاند و گزیدگان خدا را به سوک نشاند. شاخ امید بیبر و کوهها زیر و زبر شد. حرمتها تباه و حریمها بیپناه ماند. اما نه چنانست که شما این تقدیر الهى را ندانید و از آن بیخبر مانید. قرآن در دسترس ماست شب و روز میخوانید. چرا و چگونه معنى آنرا نمیدانید؟ که پیمبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند .
محمد جز پیغمبرى نبود. پیغمبرانى پیش از او آمدند و رفتند. اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشته خود باز میگردید؟ کسی که چنین کند خدا را زیانى نمیرساند. و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
آه! پسران قیله پیش چشم شما میراث پدرم ببرند! و حرمتم را ننگرند! و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نانیوشان؟ حالیکه سربازان دارید با ساز و برگ فراوان و اثاث و خانههاى آبادان.
امروز شما گزیدگان خدا، پشتیبان دین، و یاوران پیغمبر و مؤمنین، و حامیان اهل بیت طاهرینید! شمائید که با بتپرستان عرب در افتادید! و برابر لشکرهاى گران ایستادید! چند که از ما فرمانبردار، و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند، و مسلمانان را ارجمند، و مشرکان را تار و مار، و نظم را برقرار، و آتش جنگ را خاموش، و کافران را حلقه بندگى در گوش کردید. اکنون پس از آنهمه زبان آورى دم فرو بستید، و پس از پیش روى واپس نشستید آنهم برابر مردمى که پیمان خود را گسستند. و حکم خدا را کار نبستند. «از اینان بیم مدارید، تا هستید. از خدا بترسید اگر حق پرستید! »اما جز این نیست که به تن آسانى خو کردهاید. و به سایه امن و خوشى رخت بردهاید. از دین خستهاید و از جهاد در راه خدا نشستهاید و آنچه را شنیده کار نبسته بدانید که:
گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم. اما میدانم خوارید و در چنگال زبونى گرفتار. چه کنم که دلم خونست؟ و بازداشتن زبان شکایت، از طاقت برون! و نیز میگویم براى اتمام حجت بر شما مردم دون! بگیرید! این لقمه گلوگیر به شما ارزانى، و ننگ و حق شکنى و حقیقت پوشى بر شما جاودانى باد. اما شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته خدا بیازارد! آتشى که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه میکنید خدا میبیند. و ستمکار به زودى داند که در کجا نشیند. من پایان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا میترسانم. به انتظار بنشینید تا میوه درختى را که کشتید بچینید و کیفر کارى را که کردید ببینید .