سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحلیل سردار سرافراز غلامپور از عملیات خیبر وبدر

 قبل از اینکه وارد اصل بحث شوم چند نکته است که خدمت دوستان عرض می‌کنم: نکته اول این است، مطالبی که خدمت شما عزیزان عرض می‌کنم در واقع مطالبی است که برای این جلسه در نظر گرفته شده و لزوماً شاید مطرح کردن در کلاس‌های درس دانشگاه خیلی ضروری و لازم نباشد و یا حتی در حد ظرفیت این عزیزان جوان نباشد. لذا جهت اطلاع و آگاهی شما عزیزان اساتید است که نسب به موضوع اشراف داشته باشید. نکته دوم اینکه به نظر می‌آید شرایطی که ما را به تصمیم گیری برای انجام عملیات خیبر کشاند خیلی شرایط مهمی بود و مطرح کردن این شرایط و وضعیت خیلی ضروری‌تر از شرح خود عملیات خیبر است؛ چون عملیات خیبر خیلی دسترسی به آن سخت و دشوار نیست و آنقدر اسناد، مدارک و منابع هست که می‌توان شرح عملیات را به راحتی به آن دسترسی پیدا کرد. و اما عوامل و موضوعات و مسائلی که سبب شد به سمت عملیات خیبر برویم و تصمیم گیری بکنیم، به نظر من مسأله مهمی است که بیشتر سعی می‌کنم در این رابطه خدمت عزیزان توضیحاتی را عرض کنم. 

سردارغلامپور


قبل از ورود به بحث اصلی توضیحی مختصر را لازم می‌دانم راجع به مسئله مدیریت جنگ عرض کنم که در واقع برای ورود به موضوع به نظر می‌آید که این مقدمه کوتاه لازم است. در بحث مدیریت جنگ چهار مرحله داشتیم. مدیریت اول مدیریتی است که بنی صدر عهده‌دار آن بود. که حدود یک سال طول کشید و در واقع سال اول جنگ مدیریت آن به عهده بنی صدر بود که از سال 59 تا 60 طول کشید. بعد از آن یک دوره کوتاه مدیریت بعد از عدم صلاحیت بنی صدر و خارج شدن ایشان از گردونه سیاست کشور و جنگ بود که یک دوره چهار بود، که شهید فلاحی را حضرت امام(ره) به عنوان فرمانده جنگ و به عنوان جانشین خودشان در جنگ تعیین کردند. 

دوره ایشان هم چهار ماه بیشتر طول نکشید؛ چون ایشان بعد از عملیات 5 مهر و شکست حصرآبادان (یا عملیات ثامن الائمه) در حادثه سقوط هواپیمای 330 ـ که تعدادی از فرماندهان از جمله شهید جهان آرا بود ـ به شهادت رسیدند. بعد از آن یک تحولات اساسی و شاید تعیین کننده در بخش نیروهای مسلح اتفاق افتاد، بخصوص در سطح فرماندهی، و آن هم این بود که انتخاب یا انتساب آقای رضایی به عنوان فرمانده کل سپاه و انتساب شهید صیاد شیرازی به عنوان فرمانده نیروی زمینی و در واقع نقطه عطفی بود در روند مدیریتی جنگ که مرحوم صیاد و آقای محسن رضایی با تشکیل یک قرارگاه مشترک تصمیم گرفتند؛ در واقع مدیریت جنگ را از آن شکل قبلی خارج کردند و در قالب یک راهبرد و یا استراتژیک به عنوان یک برنامه مدون برای ادامه جنگ تنظیم شد و بالاخره یک ستاد مشترک هم تشکیل دادند و این ستاد هم موظف شد که یک برنامه‌ریزی کامل برای ورود به جنگ تدوین کنند. 

بحث‌های زیادی صورت گرفت و در نهایت یک سلسله عملیات‌هایی به تصویب رسید که مجموعه عملیات‌هایی که این ستاد در واقع تصویب کرد و قرار شد ادامه جنگ با این روند ادامه پیدا کند عملیات طریق القدس بود که به دنبال فتح المبین طراحی و اجرا شد. بعد هم عملیات بیت المقدس بود که با انجام این سه عملیات، کل سرزمین‌های اشغالی ما از دست دشمن خارج شد. مدیریت دوره سوم ما مدیریتی بود که به طور مشترک توسط شهید صیاد شیرازی و آقای محسن رضایی اداره می‌شد و در واقع جنگ را بدون واسطه و با هدایت و راهنمایی حضرت امام(ره) اداره کردند. تا سال 62 تقریباً اواخر سال 62 بود که بنا به دلایلی ـ که عرض خواهم کرد ـ آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، دوره چهارم مدیریت جنگ را به عهده گرفتند که تا آخر جنگ هم ایشان مسئول و فرمانده جنگ بودند. از مطرح کردن این مقدمه می‌خواستم به این نکته اشاره کنم که در دوره سوم مدیریت وقتی که عملیات بیت المقدس  در منجر به با آزادسازی خرمشهر شد شرایط هم برای ما و هم برای دشمن تا حدود زیادی تغییر کرد و وضعیتی به وجود آمد که شاید بخش عمده‌ای از شرایطی که به ما تحمیل شد در واقع نتیجه عملکرد دشمن بود چون دشمن از بعد از فتح المبین که شکست سختی هم خورد به فکر این افتاد که برای وضعیت دفاعی خودش چاره اندیشی کند. منتها رزمندگان چون با سرعت زیاد از فتح‌المبین آمده بودند سراغ بیت المقدس. 

منطقه خیبر


زمان بر دشمن اجازه نداد که افکارش خودش را در ارتباط با تغییر نگرش در واقع عملی کند. بعد از اینکه خرمشهر فتح شد چه اتفاقاتی افتاد؟ ابتدا می‌کنم اتفاقاتی که در جبهه دشمن افتاد، توضیح بدهم، بعد هم اتفاقاتی که در اردوگاه خودمان و در جبهه خودی رخ داد، که بخش زیادی از آن هم متأثر از عملکرد دشمن بود، عرض بکنم تا برسیم به بحثی که چرا به عملیات خیبر رسیدیم و بعد از آن بدر. اولین مسئله‌ای که در واقع نکته‌ای که بعد از آزادی خرمشهر به دشمن تحمیل شد و شاید دشمن پذیرفت، این بود که دشمن استراتژیک خودش را از حالت تهاجمی و حالت اسرار در توقف در سرزمین‌های اشغالی تبدیل کرد به استراتژی دفاع از سرزمین‌های خودش. چرا؟ این را عرض می‌کنم، وقتی علیات بیت‌المقدس را انجام دادیم و خرمشهر را آزاد شد، با توجه به اینکه عملیات در منطقه جنوب غرب ایران و در جنوب خوزستان اتفاق افتاده بود، دشمن قصر شیرین و سر پل زهاب را تخلیه کرد. حال چرا تمام مناطق اشغالی در غرب و جنوب غرب را تخلیه کرد؟ این چه ربطی به عملیات بیت المقدس داشت؟ در واقع دشمن با یک تغییر نگرش در استراتژی خودش و عقب نشینی تاکتیکی که صورت داد تمام نیروهایش را منتقل کرد روی نوار مرز و روی ارتفاعات. با این اقدام چند تا هدف را دنبال کرد: اولاً پذیرفت که دیگر آن اهداف و آن آمال و آرزوهایی که دنبال می‌کرد در ارتباط با اشغال خوزستان و تضعیف انقلاب و دسترسی به آرمان را کنار بگذارد و نیز پذیرفت که دیگر توان این کار را ندارد؛ به همین خاطر هم عقب نشینی کرد. نکته دوم این که دشمن ناچار بود در یک تراکم پرحجم، نیروهای خودش را در شرق بصره متمرکز بکند و جلوی رزمندگان اسلام را بگیرد؛ چون دشمن به وضوح می‌دانست گام بعدی ما در واقع ورود به شرق بصره است و رفتن به سمت بصره است لذا یک تمرکز عجیبی را آنجا داد. عرض کردم بیش از دو سوم ارتش خودش را منتقل کرد در شرق بصره و آنجا تمرکز داد. برای اینکه بتواند این شرایط را تحمل بکند یک صرفه جویی در قوا صورت داد یعنی نیروهایش را از تمام مناطق اشغالی کشور ما عقب برد و همه مناطق را خالی کرد و رفت روی نوار مرزی و روی ارتفاعات صعب‌العبور و سخت که دارای قابلیت پدافندی بسیار خوبی بودند. بنابراین یک جایی را مثلاً یک لشکر را گسترش داده بود نیروهایش را برد روی تپه، روی قله و ارتفاعاتی که می‌توانست آنجا با یک گردان هم پدافند کند. ادامه دارد.....