فلاکس چای (راوی : خانم اقدس بابایی)
همیشه پدرم آرزو داشت، عباس پزشک و ترجیحاً دکتر داروساز شود. شاید این بدان علّت بود که خودش کمک داروساز بود و چنین می پنداشت که اگر عباس پزشکی بخواند، در آینده خواهد توانست با دریافت جواز داروخانه، در کنار هم کار کنند، از این رو در تعطیلات تابستان یکی از سالها که عباس در دبیرستان درس می خواندند او را به داروخانه ای معرفی می کند و از مسئول داروخانه می خواهد تا مهارتهای نسخه خوانی را به او بیاموزد. خاطرم هست که عباس هیچ علاقه ای به کار در داروخانه نداشت؛ ولی مثل همیشه به خاطر احترام به خواسته پدر پذیرفت و تمام تابستان آن سال را در داروخانه مشغول به کار برد.
جنگ خندق
مرد یهودی: پس از آن چه شد؟
امام علیه السلام: پس از آن، قریش و دیگر قبایل عرب گرد هم آمدند و با یکدیگر پیمان بستند که این بار باز نگردند تا آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را- با همه افراد خاندان عبدالمطلب که در خدمتش رکاب می زنند- بکُشند. دوباره به راه افتادند. اما این بار با شدّت و قدرت بیشتر، تا مدینه نزدیک ما پیش آمدند، در حالی که اطمینان داشتند به هدف خویش خواهند رسید. جبرئیل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از موضوع آگاه کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به همراه مهاجران و انصار بر گرد شهر خندقی بزرگ کندند. سپاهیان دشمن پیش آمدند. اطراف خندق اردو زدند و ما را محاصره کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، آنان را به سوی خدا فراخواندند و به خویشاوندی خود سوگندشان دادند، امّا آنان تسلیم نشدند و بیش از پیش سرکشی کردند. قهرمان عرب در آن روز عَمرو بن عبدود بود که خود را نیرومند و ما را ناتوان می دید. رعد آسا می غرّید و برق آسا می جهید. مانند شتر مست فریاد می کشید، مبارز می طلبید و رجز می خواند. یک بار با نیز? خود اعلام خطر می کرد و بار دیگر با شمشیرش. هیچ کس جرأت نداشت تن به مبارزه با او بدهد. هیچ کس توان آن را نداشت که با او روبرو شود. اینجا بود که امتحان دیگر من آغاز گردید.
مرد یهودی: چگونه؟
امام علیه السلام: رسول گرامی خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا برای مبارزه با او طلبیدند و با دست مبارک خویش عمامه به سرم بستند. آنگاه با همین شمشیر- که اکنون می بینید- مرا به میدان مبارزه با عمرو فرستادند . . .
عجب شمشیری! لرزه بر تن ها می افکند! . . . ذوالفقاری که می گویند، این است؟! آخر این شمشیر، قهرمانان و پهلوانان نامدار عرب را به خاک و خون نشانده و گردن گردنکشان را خُرد کرده است! امّا می دانم که تنها بازوی پر قدرت اوست که به این شمشیر، چنین ارزشی بخشیده است . . . یک نفر از میان جمعیت برمی خیزد. گویا سخنی دارد و می خواهد آن را به گوش همه برساند: سرورم، به یاد دارم وقتی رهسپار میدان شُدید، مدینه یکپارچه در شور و التهاب بود. زنان بر شما اشک می ریختند و شیون می کردند. مردان مبهوت و پریشان حال بودند. گرد و غبار، فضای میدان را پر کرده بود. چشم ها در انتظار بودند و قلب ها در تب و تاب. تنها صدای چکاچک شمشیرها بود که گوشها را می خراشید. ناگاه بانگ تکبیر شما لرزه بر اندام همه افکند و تمام آرزوهای دشمن را در هم فروریخت . . . سخنان این مرد، دل ها را به هیجان می آورد و ولوله ای در مسجد می نشاند . . . مالک اشتر برمی خیزد و همه را به سکوت و آرامش دعوت می کند و . . .
امام علیه السلام: آری، ای برادر یهود، خداوند، عمرو را به دست من کُشت و در پیِ این مبارزه و پیروزی، قریش و عرب را شکست داد. با آنکه هم? آنها یقین داشتند هیچ پهلوانی با عمرو برابری نتواند کرد.
مرد یهودی: آیا در این نبرد هم جراحتی برداشتید؟
امام علیه السلام: آری، نگاه کن، فرق سرم را . . . ببین! هنوز اثرش باقی است. این جای ضربت شمشیر عمرو است که بر سرم فرود آورد! آیا چنین نیست که می گویم؟ شما بگویید، ای یاران.
مردم: البته که چنین است . . . خداوند عذاب عمرو را چندین برابر کند که چنین لطمه ای بر شما وارد ساخت . . . ای سرور و مولای ما، به خدا سوگند یاد داریم آن هنگام که پیروزمندانه و افتخارآمیز از میدان مبارزه برمی گشتید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آن ضربتی که علی علیه السلام امروز بر دشمن وارد ساخت، از تمام عبادات جنّ و انس برتر و بالاتر است . . .
چرا با وجود اینکه پیامبر اسلام، منافق بودن ابوبکر و عمر را می دانستند، آنها را بتدریج رسوا نکردند و به مردم اطلاع ندادند؟ در حالی که مردم سخنان پیامبر را قبول می نمودند.
در پاسخ این سؤال ذکر چند نکته لازم است:
مادرش هم که وضو گرفته بود وارد اتاق شد.صادق
به او سلام کرد ورفت تا صورتش رابشوید.بعداز
خورن صبحانه صادق به پدرش گفت:می خواهم
برای تمرین درس ریاضی به خانه ی سعید بروم.
دریک روز هزار رنگ پاییزی وقتی زنگ تفریح به صدا درآمددانش آموزان
هلهله کنان ازکلاس بیرون آمدند.درحیاط هرکس مشغول کاری شد.
عدّه ای بازی می کردندوعدّه ای باهم درس می خواندند.سعیدوصادق
درگوشه ای ازحیاط ایستاده بودندوازگرمای آفتاب پاییزی لذت می بردند.
رفوزه (مرحوم حاج اسماعیل بابایی ؛ پدرشهید)
بعد از ظهر یکی از روزهای پاییزی، که تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس میگذشت، او را به محل کارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق کارم به عباس گفتم:
ـ پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس.
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا کردن و نوشتن شماره به اتاق کارم آوردم. روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است. پرسیدم:
ـ عباس! مداد خودت کجاست؟
گفت:ـ در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم:
ـ پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط کارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشقهایت را با آن بنویسی ، ممکن است در آخر سال رفوزه شوی.
او چیزی نگفت. چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند.
جنگ احد
امام علیه السلام: ای برادر یهود، پس از آن مردم مکّه همة قبایل عرب و قریش را که به فرمانشان بودند، بر ما شوراندند تا خون مشرکان قریش را - که در نبردِ بدر کشته شده بودند - از ما باز ستانند. این بود که تا آخرین نفرخود، برای هجوم بر ما تجهیز شدند. جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمد و آن حضرت را از اقدام انتقام جویان? آنان آگاه کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم با افراد نظامی خود درّ? اُحُد را سنگر ساختند. اما سرانجام مشرکان پیش آمدند و یک باره از پشت بر ما تاختند. عده ای از مسلمانان کشته شدند و آنان که زنده ماندند، با شکست مواجه گردیدند. امام علیه السلام حادث? ناگوار و غم انگیزی را یادآوری کردند . . . راستی اگر آن عدّه ای که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای حفاظت از درّ? احد در تنگه گماشته بودند، مکان خودشان را تا آخرین لحظه ترک نمی کردند، هرگز چنین شکستی برای ما پیش نمی آمد. چه امتحان سخت و بزرگی بود! جای بسی تأسف است که ما مسلمانان در این امتحان مردود و سرافکنده شدیم !… امام علیه السلام: در آن میان، تنها من با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ماندم. مهاجران و انصار، همه به خانه های خود در مدینه بازگشتند و گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش همگی کشته شده اند.
مرد یهودی: پس این هم چهارمین امتحان شما بود که سربلند و پیروز از آن بیرون آمدید.
امام علیه السلام: آری، سپس خدای بزرگ جلوی پیشرفت مشرکان را گرفت و من که در پیشاپیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم، هفتاد و چند زخم برداشتم. ببین!
حضرت ردای مبارک خویش را کنار می زنند و در حالی که دست بر جای زخمها می کشند، می فرمایند: نگاه کن . . . جای برخی از آن زخمهاست. البته آن روز خدمتی از من سر زد که خداوند، پاداش آن را می دهد . . . ان شاء الله حال شما مردم بگویید: آیا چنین نیست که بیان کردم؟
مردم: آری، آری ای امیرمؤمنان، جز حقیقت نفرمودید . . . این تنها شما بودید که یک بار دیگر در سخت ترین موقعیّت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تنها نگذاشتید و جان خود را سپر بلای ایشان کردید. چقدر جالب و شگفت آور است! تاکنون نشنیده بودم که امیرمؤمنان علیه السلام این چنین سخن برانند. خاطرات تلخ و شیرین گذشته یکی پس از دیگری برایم زنده می شوند. اما وقتی امام علیه السلام لب به سخن می گشایند، نسیم کلامشان حتی آن حوادث تلخ را نیز از یادها می برد . . .
بهره برداری ازسایت میثاق غدیر
با توجه به فاجعه شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) چرا امیر المومنین نام سه تن از پسران خود بعد از حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ابوبکر، عمر و عثمان نامید؟
در مورد عمر فرزند علی(علیه السّلام) که همنام عمر بن خطاب بود: این نامگذاری توسّط خود عمر بن خطاب انجام شد. چنانچه در مورد افراد دیگری هم این واقعه صورت گرفته بود. و این در زمانی بود که عمر بن خطاب حتّی نام افرادی را که همنام پیامبران بودند، تغییر می داد. مخالفت با دخالت های عمر در تغییر نام افراد نیز به مصلحت نبود؛ چراکه هر گونه مخالفتی از سوی عمر با تندی و خشونت پاسخ داده می شد و ارزش و ثمر مثبتی هم برای اسلام نداشت. درمورد ابوبکر فرزند علی(علیه السّلام) که همنام خلیفه اول ابوبکر، عبدالله بن عثمان بود، باید بدانید که اولاً: ابوبکر کنیه است و اسم نیست. ثانیاً: در میان عرب مرسوم است که هر اسمی ، کنیه خاصی دارد. مثلا اسم علی با کنیه ی ابوالحسن همراه است. این همراهی گاهی وابسته به نام فرزند بزرگتر است وگاهی مربوط به دخالت های دیگران است و گاهی هم تابع شهرت و عرف جامعه است. از آنجاکه ظاهراً اسم اصلی فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام، عبدالله همنام خلیفه اول بود، مطابق همان رسم، او کنیه ی ابوبکر به خود گرفت و حضرت علی(علیه السّلام) هم بخاطر احترام و علاقه شدید اطرافیان نسبت به خلفای قبلی و شرایط روزگار خود، ضرورتی ندیدند تا با این کنیه گذاری که از سوی دیگران انجام شده بود، مخالفت کنند و آن را تغییر دهند.در مورد عثمان بن علی(علیه السّلام) که همنام عثمان بن عفان بود: نامگذاری این فرزند به نام عثمان به گفته خود حضرت علی(علیه السّلام) بخاطر عثمان بن مظعون بوده است. برای توضیحات بیشتر می توانید به کتاب «معمای نام» نوشته «علی لباف» از انتشارات منیر، مراجعه کنید. بهره برداری ازسایت میثاق
رییس جمهور در آستانه برگزاری دور دیگری از مذاکرات هستهای ایران با گروه 1+5 در استانبول ترکیه، اظهار امیدواری کرد گروه 1+5 با تمکین به قانون و پذیرش حقوق اساسی ایران، راه گفتوگو و توسعه همکاریها را برگزیند.
دکتر محمود احمدی نژاد، شب گذشته در گفتوگوی زنده تلویزیونی با شبکه استانی یزد برگزاری مذاکرات استانبول را مثبت، سازنده و گامی به جلو ارزیابی کرد و گفت: نشانه هایی از راهکار تعامل با ایران از سوی گروه 1+5 مشاهده می شود و امیدواریم غربی ها بتوانند با خود و افکار عمومی ملت های خود کنار بیایند و قطعنامهها و بداخلاقی ها علیه ملت ایران را جبران کنند.
سعید جلیلی، مذاکرهکننده ارشد ایران و کاترین اشتون، رییس سیاست خارجه اتحادیه اروپا و هماهنگکننده مذاکرات ایران و 1+5، امشب در ضیافت شام داود اوغلوـ وزیر خارجه ترکیه ـ شرکت میکنند.
انتظار میرود ایران و نماینده کشورهای 1+5 مذاکرات غیررسمی را در فضای صمیمی ضیافت شام وزیر امور خارجه ترکیه از امشب (پنجشنبه) آغاز کنند. هیات مذاکرهکننده ایران با 1+5 بعد از ظهر امروز (پنجشنبه) وارد استانبول شد. همچنین ضیافت شام وزیر امور خارجه ترکیه در محل برگزاری مذاکرات (قصر چراغان) خواهد بود.
بر اساس گزارشات واصله، هنوز از حضور هیاتهای گروه 1+5 در ضیافت شام سه جانبه امشب اطلاعی در دست نیست.
در مذاکرات استانبول که جمعه و شنبه (1 و 2 بهمن) برگزار میشود، علاوه بر سعید جلیلی، مذاکره کننده ارشد ایران با 1+5، علی باقری، معاون سیاست خارجی و امنیت بینالملل دبیر شورای عالی امنیت ملی، ابوالفضل ظهرهوند، معاون رسانهیی دبیر شورای عالی امنیت ملی، علی آهنی، معاون اروپای وزارت امور خارجه کشورمان، و حمید عسگری، مشاور حقوقی سازمان انرژی اتمی، حضور داشتند.
همچنین گروه 1+5 متشکل از معاونان وزیران خارجه کشورهای 1+5 و کاترین اشتون، هماهنگ کننده مذاکرات ایران با 1+5 روز پنجشنبه وارد استانبول شدند. آخرین دور مذاکرات 1+5 و ایران 15 و 16 آذرماه در ژنو برگزار شد. در این مذاکرات طرفین توافق کردند، گفتوگوی بعدی در استانبول و حول همکاری درباره نقاط مشترک باشد.