مشاهدات تکان دهنده یک شاهد عینی از حماسه هویزه
 

تصویر بزرگ
 

به گزارش فرهنگ نیوز به نقل ازمشرق، تعداد شهود زنده ای که حادثه 16 دی ماه 59 را در هویزه روایت کنند زیاد نیست.آن چه خواهید خواند مشاهدات یکی از این شاهدان است که خود از نیروهای سپاه هویزه بود و در حلقه محاصره تانک های بعثی مجروح شد اما به طرز معجزه آسایی توانست از محاصره خارج شود و زنده بماند. مشاهدات او حقیقتا تکان دهنده و بی نظیر است و خواندن آن ها را به همه علاقمندان توصیه می کنیم:

 … ما محاصره شده بودیم، هیچ راه فراری نداشتیم و هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم. یکی از بچه ها آر.پی.جی. داشت، ولی گلوله آن را نداشت. بچه ها با ژ-3 و کلاش به تانک ها تیراندازی می کردند و مانع از آن می شدند که کسی سرش را از تانک در بیاورد. همگی ناامید بودیم حتی یک درصد هم امکان نجات به خودمان نمی دیدیم.
بچه ها هنوز داشتند از امتداد جاده که جلو رفته بودند بر می گشتند، عده ای دولا دولا و بیشتر سینه خیز داشتند می آمدند. هیچ کس نمی دانست چکار بکند، هیچ کاری هم نمی توانستند بکنند، همگی مرگ را چند قدمی خود می دیدند. کشته شدن برای من مهم نبود، ولی این طور قتل عام شدن بدون این که بتوانیم هیچ ضربه ای به آنها بزنیم و حتی یکی از آنها را بکشیم، خودمان کشته شویم، خیلی سخت و دردناک بود. در پناه جاده که خوابیده بودم دست در جیب های خود کرده و …
هرچه کارت و ورقه از سپاه پاسداران داشتم درآوردم و پاره پاره کردم و مقداری خاک روی آن ریختم.همه آماده بودیم که تانک های عراقی از آن طرف جاده بیایند این طرف یا تسلیم می شدیم یا همه را به رگبار می بستند؛ هیچ گونه جان پناهی دیگر نداشتیم. در همان حال دیدم که دیده بان ارتش هم حدود دو سه متری من نشسته و هی دارد فحش می دهد و می گوید چرا به من نگفتند و عقب نشینی کردند، من که بی سیم داشتم چرا من را این طور گیر انداختند.
رگبار تانک ها قطع نمی شد، بچه ها یکی یکی داشتند تیر می خوردند، هر کدام یک جایی مان را گرفته بودیم و خودمان را در پناه جاده جلو می کشیدیم. خون از بدن بچه ها سرازیر بود ولی هنوز کسی از بچه ها شهید نشده بود. یکی از برادران به نام « خیرالله موسوی» که از تهران آمده بود، در یک متری جلوی من بود و داشت به تانک ها تیراندازی می کرد، ناگهان یک تیر آمد و خورد به کلاهش و من که پشت سرش نشسته بودم، دیدم که عقب کلاه سوراخ شد و گلوله در رفت، او کلاهش را برداشت و خون همین طور از سر و صورتش به روی لباس هایش می ریخت و هی می گفت: بچه ها من تیر خوردم؛ دو سه بار تکرار کرد. تیر به پیشانیش خورده و از عقب سرش درآمده بود. حدود یک دقیقه ای پهلوی او بودم، هنوز داشت حرف می زد، ولی زبانش گیر می کرد و می گفت: بچه ها مرا هم با خود ببرید، نگذارید این جا بمانم.
هنوز در پناه جاده خوابیده بودیم و بچه ها سینه خیز جلو می آمدند، در این حین مسعود انصاری هم داشت خودش را جلو می کشید. از او سراغ حسین و محسن و جمال را گرفتم و او گفت آنها را به رگبار بستند و هر سه شهید شدند.
علی حاتمی، که از دانشجویان پیرو خط امام بود و رفته بود برای حسین و محسن و جمال غذا ببرد، داشت می آمد. نمی دانم او فهمیده بود که محاصره شده ایم و چه موقعیت داریم یا هنوز از اوضاع خبر نداشت. علی در امتداد جاده جلو می آمد، همین که به بچه ها رسید و دید همه بچه ها خوابیده اند و تانک عراقی آن طرف جاده است، بلافاصله راهش را کج کرد و به طرف سمت چپ جاده (مخالف هویزه) به راه افتاد و به طور مایل به طرف کرخه کور، سمت جلالیه می رفت. او نمی دانست که از این سمت به کجا سر در می آورد، در حقیقت، هیچ کس نمی دانست و لیکن به علت این که سمت دیگر جاده، تانک های عراقی وجود داشت و نیز در دو کیلومتری روبه روی ما هم، در امتداد جوفیر بقیه تانک های عراقی داشتند پیش می آمدند، به ناچار، علی در این سمت آغاز کرد به رفتن. من هم که کنار جاده افتاده و تیر خورده بودم، بارها از خدا خواستم که نجاتمان بدهد.
هیچ راه چاره ای به نظر نمی آمد، مرگ ما حتمی بود. به بچه ها گفتم: «لااقل برخیزید خودمان را تسلیم کنیم » .ولی آنها هیچ کدام جوابی ندادند.
ساعت حدود 5 الی 5/5 عصر بود و هوا داشت رو به تاریکی می رفت، شاید نیم ساعت به اذان مغرب مانده بود. دلم می خواست در یک لحظه هوا تاریک می شد تا از دست عراقی ها فرار کنیم، ولی غیرممکن بود. بچه ها همگی از راه رسیده و در پشت جاده خوابیده بودند و نمی دانستند چکار بکنند؛ تا جایی که علی حاتمی (از دانشجویان خط امام) از راه رسید. تمام این جریان ها از لحظه ای که تیر خوردم و آمدم و دیدم تانک های عراقی سر راه ما هستند تا لحظه ای که علی حاتمی رسید و به طرف چپ راه افتاد که برود، در مدت شاید پنج الی شش دقیقه روی داده بود.
در هر صورت، علی به راه افتاد. نزدیک ترین تانکی را که گفتم حدود سی متر از ما فاصله داشت، آن طرف دو تانک دیگر ایستاده بود، در نتیجه، فاصله اولین تانک تا جای ما، حدود هفتاد الی هشتاد متر بود. علی که راه افتاد، من هی داد زدم: بخواب می زنند.
وضع طوری بود که اگر از پشت جاده بر می خواستیم هیچ گونه پناهگاهی دیگر وجود نداشت که مانع از تیرخوردن بشود. سه چهار نفر دیگر برخاستند و دنبال او به راه افتادند؛ هفت، هشت متر که رفتند، چند نفر دیگر برخاستند و راه افتادند. همه از روی ناامیدی بلند می شدند و راه می افتادند. وضع طوری بود که در یک ثانیه چندین صدای گلوله می آمد. بچه ها کم کم همه رفتند و فقط ما دوازده نفر هم چنان سینه جاده افتاده بودیم و هی می گفتیم که ما را هم ببرید، یکی بیاد مرا هم بگیره و ببره، ولی هیچ کس گوش نمی داد.
خیرالله موسوی که حدود دو دقیقه قبل تیر به سرش خورده، هنوز زنده بود.
همه رفته بودند و آخرین نفری که رفت محمد فاضل، یکی دیگر از دانشجویان خط امام بود. او داشت با دو نفر دیگر می رفت. حدود سی متر رفته بود و دیگر کسی از سینه جاده برنخواست.
هرکس یک جایش را گرفته بود و از درد می نالید، من که تیر به کتفم خورده بود می توانستم راه بروم ولی جرئت نداشتم از سینه جاده بلند شوم. بالاخره اسلحه ژ-3 را برداشتم و روی دوش طرف راست گذاشته، به راه افتادم؛ همین که راه افتادم صدای بچه های کنار سینه جاده دو مرتبه بلند شد: برادر کمکمان کن ما را هم با خودت ببر. این کلمات را به هر کس راه می افتاد می گفتیم و حالا نوبت من شده بود که به من بگویند: برادر! کمک کن. من با آن وضعی که داشتم هیچ گونه کمکی نمی توانستم به هیچکس بکنم. درثانی، هیچ کس امید نداشت که لااقل پنج متر برود و تیر نخورد، لذا هیچ کس زخمی ها را بر نمی داشت که مبادا کسی زیر رگبار بیشتر معطل شود؛ ثالثاً، زخمی را بردارد و کجا ببرد؟ کسی جایی را بلد نبود، نیروی خودی هم به چشم نمی خورد که بخواهد در آن مهلکه مجروح را بردارد. آنجا شاید اگر برادر تنی انسان روی زمین می افتاد، برادرش او را می گذاشت و لااقل جان خود را نجات می داد. حال پیش خود حساب می کنم که حسین علم الهدی و محسن غدیریان و جمال که در پشت آن تپه ماندند و ما را روانه کردند که ما نمانیم، آنها چه کسانی بودند و ما چه افرادی هستیم.
داشتیم در راه می رفتیم که رگبارهای دشمن هم چنان کار می کرد. صدای رگبارها که نزدیک می شد، خود را روی زمین می انداختیم و همین که بر می خاستیم دوباره برویم، دو سه نفر دیگر، بلند نمی شدند، تیر خورده بودند. از آنها می گذشتیم و آنها هم طبق معمول تقاضای کمک می کردند ولی هیچ کس نمی ایستاد و من آخرین نفر بودم که از این زخمی ها رد می شدم. هر لحظه انتظار می کشیدیم که گلوله ای بخوریم. مرتب گلوله های خمسه خمسه به ما می زدند. گلوله های خمسه خمسه، هر ثانیه یکی می افتاد. همین که یک سری می ریختند، دوباره پنجاه متر بالاتر را می زدند و همین طور دشت را به رگبار کشیده بودند.
به طرف راست جاده هم رگبارها می آمدند. صدای رگبارها که نزدیک می شد و صدای خمسه خمسه که می آمد همه خودمان را روی زمین می انداختیم، رگبار که تمام می شد و گلوله توپ در اطراف به زمین می خورد، صبر می کردیم تا ترکش های آنها رد شوند سپس بر می خاستیم و به راه رفتن ادامه می دادیم. یادم هست که 100 الی 150 متر راه رفته بودیم، یکی از برادران که 25 سال داشت، در حدود بیست متری جلوتر از من می رفت، ناگهان صدای فرود آمدن خمسه خمسه که شتابان هوا را می شکافت، در منطقه پیچید، من به سرعت خوابیدم او هم خوابید، دو سه نفر هم جلوتر از او می رفتند، گلوله وسط ما افتاد، ولی به او نزدیک تر بود، لحظه ای صبر کردیم و برخواستیم راه افتادیم؛ در راه دیدیم که او دارد می غلطد، با خود فکر کردم که حتماً می خواهد به جای سینه خیز با غلطیدن خود را از رگبار دشمن نجات دهد، ولی دوباره با خود گفتم مگر چقدر می تواند بغلطد و بلند نشود، به او که رسیدم صورتش خون آلود و از بدنش خون می آمد؛ در خون خود غلط می خورد. او هم می گفت برادر کمک کن. در این حال از خدا می خواستم که بتوانم به او کمک کنم ولی امکان نداشت.
افرادی که مجروح شده بودند و توان حرکت نداشتند، مجبور بودند همان جا بمانند. آنها افزون بر تقاضای کمک به طور لفظی، با نگاهشان هم خواستار کمک بودند. وقتی ما را می دیدند که داریم به آنها می رسیم امیدوار می شدند، اما وقتی بدون امکان انجام کمکی از آنها رد می شدیم، نگاه نومیدانه شان ما را همراهی می کرد. خیلی از برادران مجروح می توانستند زنده بمانند، چون مثلاً تیر به پایشان خورده بود و مردنی نبودند.
ما هم چنان جلو می رفتیم. بچه ها همه از من جلوتر بودند و من هم مرتب داد می زدم که بلکه یکی از آنها بایستد تا با هم برویم. من به علت این که تیر خورده بودم و شانه ام به شدت درد می کرد و نمی توانستم تند راه بروم از همه عقب تر بودم؛ شاید فاصله نزدیک ترین افراد به من متجاوز از صدمتر بود.
من از وقتی که در محاصره افتادم و تیر خوردم، لبانم خشک شده و احساس می کردم که مثل آتش داغ شده ام، بدنم خیس عرق شده بود، خیلی سعی می کردم که آب دهانم را فرو بدهم، ولی آب وجود نداشت، انگار یک هفته بود که آب نخورده بودم، در قمقمه هم آبی نبود. در حالی بودم که احساس می کردم اسلحه و فانوسقه متجاوز از پنجاه کیلو بر من فشار وارد می آورد؛ چندبار تصمیم گرفتم اسلحه را بیندازم که راحت راه بروم، ولی با خودم می گفتم مال بیت المال است و مدیون می شوم. هوا رو به تاریکی (اذان مغرب) بود، نه آبادی دیده می شد و نه درختی بچه ها هم که همه جلوتر از من رفته بودند. با خود فکر می کردم که ممکن است شب در بیابان گرگی، سگی یا حیوانی درنده به من حمله کند و یااین که در تاریکی شب، طرف جبهه عراق بروم، لااقل خشابهایم باشد و بتوانم مقداری مقاومت کنم.
خلاصه دوباره راه افتادم. تا الان حدود 150 متر آمده بودم. از آن جایی که در پشت جاده موضع گرفته بودیم و برخواستیم راه افتادیم باید حدود چهارصد متر می رفتیم تا به خاکریز و سنگرهایی می رسیدیم. ما اگر می توانستیم به این سنگرها برسیم لااقل از رگبار مسلسل های دشمن در امان بودیم. هرچه به سنگرها نزدیک تر می شدم بیشتر امیدوار می شدم و از خدا می خواستم که این آخرین لحظات تیر نخورم. بالاخره به سنگرها رسیدم و از خاکریز بالا رفتم سپس آن طرف خاکریز قرار گرفتم. هنوز باورم نمی شد که چطور من جان سالم به در بردم.
بچه ها صد متری از من جلوتر بودند و هوا هم رو به تاریکی می رفت، می ترسیدم که در تاریکی بچه ها را گم کنم خیلی داد زدم بالاخره یکی از بچه ها به نام مسعود انصاری ایستاد و من به او رسیدم. چفیه ای داشت به دستم پیچید و با هم رفتیم. از علی حاتمی سراغ گرفتم، گفت: علی از ما جدا شد و با محمد فاضل و چند نفر دیگر از طرف دیگر رفتند و گفتند از این طرف که ما می رویم به نیروهای ارتش می رسیم. ولی من در اصفهان بودم که خبر پیدا کردم علی شهید شده است.
بعداً دوباره که به سوسنگرد برگشتم و از مسعود سراغ علی حاتمی را گرفتم، گفت: علی همان موقع تیر خورد، هنوز به سنگرها نرسیده بودیم که یک تیر به سرش خورد و افتاد. هم چنین محمد فاضل که تیر به شکمش خورد.
در هر صورت، آن شب حدود یک ساعت راه رفتیم تا به کرخه کور رسیدیم. ارتش پس از عقب نشینی، آن جا مستقر شده بود. هرچه سراغ گرفتیم نه یک آمبولانسی وجود داشت نه یک خودرو نه یک جیپ که زخمی ها را ببرند. هرچه بیشتر جلو رفتیم هیچ خودرویی وجود نداشت. از روی پلی که عراقی ها روی کرخه کور زده بودند گذشتیم، کنار آن پل، جاده ای بود که یکی گفت جاده جلالیه است، ولی از هرکس دیگر که می پرسیدیم می گفت نمی دانم. بالاخره مسعود به من گفت: « نمی شود که تو تا صبح این جا بمانی و خون از بدنت برود، اگر می توانی راه بیایی بیا تا برویم بالاخره به یک جایی می رسیم » .راه افتادیم. حدود یک ساعت رفتیم، طرف چپ ما جبهه های عراق بود که همه اش روشن بود، هنوز منور خاموش نشده، منور دیگری می انداختند. از این جهت خیالمان راحت بود که به طرف جبهه های عراق نمی رویم، ولی می ترسیدیم که به گروه کمین عراق در این بیابان برخورد کنیم؛ زیرا، آنها دوربین مادون قرمز داشتند.
در همین حین، صدایی شنیدم، چندنفر فارسی حرف می زدند. آنها هم گروه دیگری بودند که به فرماندهی کریم، پیش رفته و محاصره شده بودند، تا این که بعد از دادن چندین شهید توانسته بودند فرار کنند و دو نفر زخمی را – که می توانستند راه بروند – نیز با خودشان بیاورند. یکی از آنها از بچه های اصفهان بود.
شب آنها را نزدیک کرخه کور دیدیم، چند نفر از بچه های اصفهان هم با آن گروه بودند، همدیگر را از صدا شناختیم و ما نزد آنها رفتیم. می گفتند که به وسیله بی سیم تماس گرفته ایم و گویا توپخانه همدان این نزدیکی ها مستقر است. حدود ده دقیقه دیگر راه رفتیم، گویا بچه ها منطقه را می شناختند، از طرف راست جاده وارد دشت خاکی شدیم، پس از طی مسافتی حدود صد متر به محل استقرار توپخانه همدان رسیدیم. ساعت حدود هشت شب بود…

منبع : سایت فرهنگ انقلاب اسلامی


منافقین روند تکاملی خود را در پیوند با غرب تعریف کردند و اکنون نیز با همن سیره و اندیشه در جریان فتنه روبه رو هستیم.

جریان موسوم به فرقه سبز در ایام انتخابات سال گذشته ایران مجموعه رفتاری را از خود بروز داد که شباهت بسیار زیادی با عملکرد گروهک منافقین در طول تاریخ انقلاب بویژه سالهای آغازین دهه 60 داشت . به طوریکه بسیاری ا زکسانی که آن دوران را حس کرده بودند فرقه سبز به سرکردگی موسوی را شق دیگری ازمجاهدین خلق دانستند که با الگوبرداری از رفتارهای این گروهک درصدد رسیدن به خواسته های شوم خود بودند خواسته هایی که اگر منافقین 30 سال در خارج از کشور و با خرابکاری و حرکات تروریستی در داخل پیگیری می کردند امروز موسوی و ایادی اش یکشبه می خواستند به این خواسته های نامشروع برسند. در زیر مروری بر برخی ا زشباهت های رفتاری فرقه سبز و فرقه رجویه داریم.
 ?-احساس مالکیت انقلاب
 
سازمان منافقین به دلیل اینکه خود را شعله ای در ظلمت نظام پادشاهی می دانستند و سابقه مبارزاتی برای خود قائل بودند و اصالت را به کار سازمانی و معیارهای آن می دادند  پس از پیروزی انقلاب اسلامی که با هیچ یک از برآوردها زمانبندی ها و برنامه ریزی های آنان تطابق نداشت خود را طلیعه دار و پیشاهنگ و جلودار معرفی می کردند و با آوردن عکس رهبران اولیه خود در تظاهرات مردمی از موضع مالک و صاحب ( و نه شریک و همراه مردم) احساس برتری و امتیاز داشتند و رفتار می کردند.
به این دلیل  رهبری انفلاب اسلامی ( امام خمینی (ره) ) را از روی ناچاری و مماشات تحمل می کردند تا حقانیت و برتری خود را اثبات کنند.
این حس مالکیت موجب خود محوری و نادیده گرفتن حقایق و واقعیت هایی بود که بر انقلاب اسلامی حاکم بود. امام(ره) مردم و پیوند آنان با یکدیگر را که سازنده انقلاب و نظام اسلامی بود بدون برتری و سلطه خود بی معنی میدانستند.
این شاخص را در جریان فتنه پس از انتخابات نیز به وضوح شاهد هستیم و فراکسیون ائتلاف جریان های تشکیل دهنده جریان فتنه از این جایگاه به انقلاب و جمهوری اسلامی می نگرندو نظام را بدون خود معادل صفر و هیچ میدانند. معنا دادن به انقلاب و نظام را بدون خود پوچ معرفی میکنندو حتی امام و رهبری را در سایه خود تفسیر می کنند.
همانگونه که برای منافقین این حس مالکیت مفسده ساز بود در جریان فتنه نیز شاهد مفاسد متعدد ساختاری  ِ الیت سازی های باندی ِ رانت های اقتصادی بی پایان و حقانیت باز تعریف از انقلاب و اسلام و ترسیم آینده ای متفاوت از شعار های اصلی اسلامی و استقلال کشور هستیم.


 ?- مظلوم نمایی

یکی از شیو ه ها و تاکتیک های فریبکارانه برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی  مظلوم نمایی بود که توسط سازمان منافقین به کار گرفته می شد. این روش اولا به منظور مطرح کردن حقانیت خود و ثانیا به چالش کشیدن جایگاه حضرت امام خمینی(ره) و زیر سوال بردن ساختار نظام استفاده می شد.
منافقین برای این منظور با ارسال نامه به امام(ره)  خود را مدعی العموم و طرف اصلی رهبری و مطالبه کننده حقوق مردم نشان میدادند. با این عنوان که اطلاعات به امام (ره) از مسیرهای کانالیزه صورت می پذیرد در متانت شناخت حضرت امام(ره)ایجاد تشکیک می کردند. جالب اینکه در یکی از مکاتبات به حضرت امام(ره) نوشتند که چون ما را جاسوس می دانند اجازه حضور در جبهه را به ما نمی دهند.
این در حالی بود که هنوز موضوع جاسوسی و ارتباط منافقین با کشورهای بیگانه ( اتحاد جماهیر شوروی) برملا نشده بود و شاید برای پیش دستی به طرح این مساله می پرداختند.
نگاه منافقین به جنگ تحمیلی این بود که جنگ ماهیت ارتجاعی دارد و کسانی که در ایران مساله جنگ را اداره می کنند نیرو های  ارتجاعی هستند و اگر ما ( منافقین) وارد شویم با تکیه بر تجربه  فضا و ماهیت جنگ را عوض کرده و انقلابی می کنیم.
البته نوع دیگر این تفسیر در مورد جنگ را گروه انشعابی از منافقین ( لطف الله میثمی) تحت عنوان "سه تکبیر تا قدس "مطرح می کردند تا هم برای خودشان اصالت قائل شده و هم رهبری جنگ که در دست امام (ره) بود را زیر سوال ببرند.
همین ویژگی در جریان فتنه نیز به عنوان تاکتیک به کار رفت تا هم برای خود حقانیت در نتیجه انتخابات ایجاد کنند و هم ساختار نظام را زیر سوال برده و هم اینکه فقدان حضور خود در قدرت را نشانه بی تدبیری و عدم عقلانیت نظام نشان دهند و همه مشکلات را به عهده رقیب نشان دهند.
جالب است که در جریان فتنه اعلام می کند  " به ما برانداز می گویند "  و چنانچه  به واقعیت عملکرد منافقین در ارتباطات جاسوسی در جنگ و ارتباط با شوروی و سپس امریکا و غرب توجه داشته باشیم  ِ  احتمالا باید ماهیت جریان فتنه را  " براندازی " تلقی کنیم. هر چند دلایل بسیاری مبنی بر تمایل براندازی در اصل  ماهیت و شکل نظام از سوی این جریان و حامیان خارجی آنها عنوان شده است.
 3-ارتباط با بیگانه و دشمن
 تماس با بیگانه و تامین منافع دشمن در همه جهان مورد مزمت است و کلام نورانی امام خمینی(ره) نیز این مسیر را روشن کرده و چنین معتقد است که حتی اگر دشمن از ما تعریف کرد ، باید بدانیم ، اشکالی وجود دارد.
 منافقین از ابتدا خود را داخلی و مردمی معرفی می کردند ولی دستور امام (ره) مبنی برتشکیل بسیج  ملی ، " جنبش ملی مجاهدین " که نوعی میلیشیا بود را درست کردند. البته گاهی از روی قدرت نمایی ، به امام (ره) پیشنهاد می کردند که ما حاضریم ، میلیشیای خود را تحت فرمان شما قرار دهیم، اگر.......
از انجا که منافقین با اصل اتقلاب ، نحوه شکل گیری و محتوای آن مشکل داشتند برای تضعیف و براندازی آن برنامه ریزی کرده ، ارتباط پنهان با شوروی (از طریق سعادتی و سیکو) ، کسترش سازمان و تشکیلات در سراسر ایران، اجرای خط آشوب در داخل و شکاف در بین مسئولان را با هدف افزایش تعارضات عملی کردند تا نظام قادر به کنترل نبوده  و در فضای متشنج و پر آشوب ، یا نظام را ساقط کنند و تسلیم منافقین شود یا ان تضعیف کنند. از انجا که شوروی نیز مانند آمریکا بر نابودی انقلاب تمایل داشت، ارتباط منافقین با روس ها  نمیتواند از چارچوب های مشترک ببین شوروی و امریکا  حارج باشد. با این حال منافقین به موازات ارتباط با شوروی از طریق کاظم رجوی در اروپا و امریکا  سر پل های حمایتی و ارتباطی ایجاد کردند و به همین دلیل در جریان فرار رجوی به جای مسکو به پاریس رفته و با لیبرالیسم پیوند خوردند.
یعنی اینکه منافقین روند تکاملی خود را در پیوند با غرب تعریف کردند و اکنون نیز با همن سیره و اندیشه در جریان فتنه  روبه رو هستیم.
برای کسب تایید و حمایت غرب  جریان فتنه تلاش دارد تا در تمامی پرونده های اساسی ایران مانند موضوع هسته ای ، حقوق بشر ، رژیم صهیونیستی و .... با غرب همسو نشان دهد و با آنها همپوشانی کند، غرب نیز از موضع حقوق بشر از جریان فتنه حمایت کند. جالب اینکه کلد واژه های جریان فتنه و غرب در مورد فشار به ایران یکسان است. افراطی گری ، امتیاز دادن به روس ها در سطح ترکمنچای ، نا کار آمدی حکومت، مشکل نظام در ولایت فقیه است، برخی از این کلید واژه های مشابه است.
  4-فصل مشترک ، هدف مشترک و سرنوشت مشترک
همانگونه که منافقین برای ایجاد جبهه ضد انقلاب و بهره مندی از پتانسیل همه جریان های کوچک دست به تشکیل شورای ملی مقاومت با هدف سرنگونی نظام زده و ارتش آزادیبخش !!! ملی درست کردند. جریان فتنه نیز طیف های گوناگون سلطنت طلب ها ، پژاک ، منافق ، کومله و دموکرات ، ملی- مذهبی ، لیبرال و .... را زیر یک چتر قرار داده و بنا به گزارش های منتشر شده در هلند ، نماینده رضا ربع پهلوی از طریق سفر به ایران و دیدار با سران فتنه  تاکتیک جبهه سازی علیه نظام را دنیال می کنند
خانم حقیقت جو نیز این پدیده را ناشی از هدف مشترک دانست که کاملا درست است و ضمن فصل مشترک و هدف مشترک ، سرنوشت مشترکی نیز دارند چرا که با قدرت مردم از صحنه خارج شدند.
 5- پوستین مذهبی و قرائت نو از اسلام
منافقین که با تکیه بر آیات قرآنی خود را مسلمان و مجاهد نشان می دادند و با تفسیر قران و نهج البلاغه- که برپایه برداشت های شخصی استوار بود- حرکت می کردند. به نقطه التقاط فکری رسیدند و جوهره اصلی را نشان دادند.
امروز نیز با عناوینی مانند نگاه و قرائت جدید و نو از اسلام و امام(ره) و...... برای سرپوش گذاشتن به " تجدید نظر طلبی مذهبی "  و " فرار از مفاهیم پایه و اصولی" به ترویج نوع جدیدی از " اسلام ماسونی"  و همسو با مطلوبیت های امپریالیسم و صهیونیسم می پردازند.
 
?-روش های کاری

نکته مهم در رفتار شناسی منافقین و جریان فتنه روش های کاری آنهاست که بسیار با یکدیگر تطابق دارد.
کارهای نفوذی (بیوت علما ، مجلس ، ارگان ها، ساختار های نظام) تکیه بر نارسایی ها و مشکلات مردم یا تکیه بر تصویر سازی های کاذب و دروغین ، ساختار شکنی، مخالفت با اصل و ماهیت نظام و ارکان آن به شکل پلکانی و تدریجی ، مخالفت با ولایت فقیه و.... مقام معظم رهبری ، ماکیاولیسم فکری و رفتاری و توجیه استفاده از هر وسیله ، نهیلیسم و لائیسم با پوسته نوگرایی دینی و سیاسی ، آشوب سازی و هرج و مرج ، ایجاد اختلاف و شکاف در بین ارکان و جریان های اصلی نظام ، بزرگ کردن برخی چهره ها برای کسب وجاهت یا پنهان شدن در پشت نام آنان ( مرحوم طالقانی) ، شایعه پراکنی و قلب حقایق و دروغگویی، از روش های منافقین و جریان فتنه است.
فساد مالی ، جنسی، روش های دیکتاتور مآبانه و فاشیستی و ضد دینی، بخشی از جهش های ایدئولوژیکی، الیت سازی های فکری و رانت های اقتصادی و ماکیاولی در هر دو جریان است.
آنچه از سازمان منافقین در شرایط فعلی یک جریان مزدور بیگانه و دشمن مردم ساخته ، در شاخص های شش گانه و پیش گفته ، قابل جست و جوست که در جریان فتنه و ترکیب نامتجانس اجزای آن با وسعت بیشتری شاهد هستیم.
تنها تفاوت منافقین و جریان فتنه در این است که عبور از منافقین یک موج تاکتیکی برای پالایش فکری انقلاب بود ولی جریان فتنه یک جهش راهبردی و نقطه عطف در مسیر تکامل و تطور انقلاب و نظام اسلامی است.
 
منبع:ندای انقلاب




مگر آقا رسول الله نمیدانست این ملعونین عهد شکنی میکنند!؟ پس چرا ولایت حضرت علی(علیه السلام) را بیشتر تثبیت نکرد تا دیگر اینها نتوانند عهد شکنی کنند؟!

  • اولاً: منظوراز تثبیت بیشتر، باید روشن شود؛ چرا که هر مقدار تعریف شود بالاتر از آن هم وجود دارد.

  • ثانیاً: عهد بستن و شکستن آن در حوزه اعمال اختیاری است. تثبیت کردن به هر اندازه ای هم که باشد، نباید از آدمی سلب اختیار کند، تا امتحانات الهی لغو و بیهوده نگردد؛ تا مؤمن از کافر جدا شود؛ تا ثواب و عقاب معنا یابد تا . . .

  • ثالثاً: وظیفه پیامبر تنها ابلاغ است  آن هم ابلاغ مبین. یعنی ابلاغی آشکار و روشنگرانه که جای هیچ گونه شکّ و شبهه و عذری نماند و حجّت بر همگان تمام گردد. (= و ما علی الرّسول الاّ البلاغ المبین - آیه 54 نور، آیه 18 عنکبوت) و طبق شواهد مسلّم تاریخی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)این وظیفه خطیر را به نحو اتمّ و اکمل انجام داده اند و اگر انجام نمی دادند رسالتشان به انجام نمی رسید (= آیه 67 مائده ) حتّی از همان روز نخست دعوت علنی (= یوم الانذار) ولایت و وصایت امیرمؤمنان(علیه السلام) را اعلان  کردند و تداوم نبوت را با آن امر تثبیت نمودند. ازآن روز به بعد هر فرصت مناسبی هم می یافتند بدان امر توصیه می کردند و تذکّرمی دادند. تا جایی که همان ملعونین  می گفتند: «چقدر پسر عمویش را مطرح می کند!»، یا آنکه می پرسیدند: «آیا این معرّفی از جانب خدا بوده یا از سوی خودت؟» و سرانجام در روز غدیر بر آن امر، بیعت رسمی (با دست و زبان) گرفتند تا جای هیچ گونه عذری باقی نماند.

 آیا تأکید از این هم بیشتر؟!


چرا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) به صورت کتبی نوشته هایی به امام علی (علیه السلام) ندادند تا بعد ازایشان به امامت برسند؟

دوران پیامبر گرامی اسلام دوران عجیبی بود و منافقان بسیار. در پاسخ به سؤال شما باید بگوییم:

1-      اعلان رسمی کم تر از نوشته نیست. آن هم اعلانی که در آن(غدیر) بیش از 120000 نفر حضور داشته و آن را مکتوب کنند.

2-      در صورت مکتوب شدن، از بین بردن آن برای مخالفین کاری نداشت.

 همانطور که   در ماجرای فدک نیز ابوبکر سند رسمی ای که حضرت زهرا(سلام الله علیها) از پیامبر داشتند را پاره کرد و فدک را غصب کرد

حدود یک قرن منع حدیث بود و تمامی احادیث مکتوب سوزانده شد

   در هنگامی که قرآن ها برای تهیه بهترین نسخه جمع آوری شدند، قرآنی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به امر پیامبر جمع آوری کرده بودند را نپذیرفتند.

3-      کتاب های تاریخی(سنی و شیعه) امامت حضرت علی(علیه السلام) را تأیید کرده اند و این خود یک سند است.

4-      با این حال پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) در زمان شهادت خود، هنگامی که در بستر بیماری بودند فرمودند: «قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم تا بعد از من اختلاف نکنید.» اما عمر گفت: «او تب دارد و هزیان می گوید.» و مانع آوردن کاغذ شد.

5-      در آخر باید بگوییم که ماجرای غدیر آنقدر واضح بود که نیاز به اثبات آن نیست و در آن زمان مردمان نه به خاطر تردید در این امر، بلکه به خاطر کینه و حسادتی که نسبت به حضرت داشتند و یا ترس از حکومت وقت از زیر آن سر باز زدند.

6-      با این حال بجهت اینکه نشان داده شود که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از طرف خداوند است، لوحی آسمانی از جانب خداوند برای پیامبر آمد که در آن، ولایت امیرالمؤمنین و یازده امام دیگر پس از ایشان به صراحت بیان شده بود. «جابر» این لوح را در زمانی که به دست حضرت زهرا(سلام الله علیها) رسیده بود، مشاهده کرد و از روی آن نسخه برداری کرد که متن آن هم اکنون موجود می باشد. خود لوح نیز در دست حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) می باشد. این حدیث، به نام حدیث لوح مشهور بوده و در کتاب اصول کافی موجود می باشد. 

 

 

به نقل از سایت غدیر میثاق


در سالهای ابتدایی جنگ، مناطق جنوبی نزد و ایران و عراق در اولویت قرار داشت و از این رو بیشتر عملیات های بزرگ ایران نیز در این منطقه پایه ریزی و اجرا می شد ، از طرفی استقرار نیروهای ضد انقلاب و کوموله ها در مناطق غربی و شمال غربی باعث شده بود تا نیروهای بعثی با خیالی آسوده به این مناطق نظر داشته باشند.

به گزارش خبرنگار سرویس پایداری «فردا» ،با این همه ارتش و سپاه نیز با اعزام فرماندهان بزرگی نظیر شهید مصطفی چمران ، شهید حاج ابراهیم همت و حاج محمد متوسلیان به منطقه نشان می دادند که نسبت به مناطق فوق بی تفاوت نیستند و انجام چند عملیات توانست موقعیت رزمندگان اسلام را در این نواحی تقویت کند.

عملیات محمد رسول الله در تاریخ 12 دی ماه سال 60 در مناطق عملیاتی مریوان، نوسود و پاوه و در ارتفاعات مرزی معروف به «تخت اورامانات» و با هدف پاکسازی و انسداد مسیر های ورودی عناصر ضدانقلاب، و ارتقای امنیت شهرهای مرزی در منطقه اورامانات به اجرا درآمد.

از دیگر اهداف این عملیات پیشروی در خاک دشمن بعثی و تصرف چندین ارتفاع و روستای منطقه و تصرف شهر طویله عراق بوده است که با فرماندهی شهید حاج ابراهیم همت و حاج احمد متوسلیان در دو محور جداگانه همراه شد .

در عملیات محمد رسول الله ، رزمندگان می‌بایست از دو محور مریوان به فرماندهی حاج احمد متوسلیان و پاوه به فرماندهی شهید همت وارد عمل شده و با آزادسازی بخشی از ارتفاعات منطقه ، در محدوده بین نوسود و مریوان ، و نیز انهدام دشمن، شهر طویله عراق و چند روستا را به تصرف درآورند.

همچنین محور مریوان به فرماندهی حاج احمد متوسلیان، ماموریت داشت تا ضمن آزادسازی ارتفاعات شنگادور، توالی (پنج قله)، دره تاریک، جانبازان و ملقه پشقله، شهر طویله را تصرف و تامین کند.

حاج محمد ابراهیم همت نیز مأموریت داشت تا در محور پاوه پاکسازی شهر نوسود، ارتفاعات کل هرات، سرنی، شوشمی و تعدادی از روستاهای منطقه از وجود دشمن (عناصر ضدانقلاب و نیروهای عراقی) را انجام داده و با ورود به شهر طویله در خاک دشمن پیشروی کند

به این ترتیب رزمندگان اسلام پس از اقامه نماز مغرب و عشا به طرف اهداف تعیین شده حرکت کردند و پس از چندین ساعت کوهپیمایی، عملیات در بامداد روز بعد با رمز مبارک "لااله‌الا‌الله، محمد رسول الله" آغاز شد.



در محور پاوه، نیروهایی که از معبر "وزلی" وارد عمل شده بودند در حین عبور از کنار شهر نوسود - جهت عزیمت به ارتفاع سرنی با عناصر ضدانقلاب درگیر شدند و در نتیجه تعدادی از ضدانقلابیون کشته و تعدادی نیز اسیر شدند. در ادامه، اگرچه این نیروها به رغم هوشیاری دشمن توانستند هدف خود را تامین کنند، لیکن فشارهای دشمن موجب شد ارتفاع مذکور چندین بار دست به دست شود.

نیروهای محور ملقه پشقله و جانبازان نیز موفق شدند هدف خود را به سرعت تصرف کنند و وارد شهر طویله عراق شوند.

در این میان، عدم سقوط ارتفاع "کل هرات" و حضور دشمن روی آن موجب شد تا به رغم موفقیت نیروهای خودی در طرفین این قله مشکلات جدی در تامین و تدارک نیروهای خودی ایجاد شود.

از نتایج این عملیات می توان به انهدام کامل پایگاههای دشمن در اطراف طویله و تصرف و تأمین شهرک طویله ، کشته و زخمی شدن بیش از 1000 نفر از دشمن به همراه اسارت بیش از 150 نفر از نیروهای عراقی و انهدام 10 عراده توپ و 50 دستگاه انواع خودرو به اضافه 4 دستگاه تانک و نفربر عراقی اشاره کرد .
 
به نقل از فردا نیوز

اخیرا فایل صوتی سخنرانی سردار مشفق از مسئولین امنیتی کشور در فضای مجازی منتشر شده است. این سخنرانی در پاییز سال ???? در مشهد مقدس و در جمع تعدادی از روحانیون و نخبگان ایراد شده است. در این سخنرانی به نقش برخی سران فتنه همچون موسوی خویینی ها ، مهدی هاشمی رفسنجانی ، بهزاد نبوی ، مصطفی تاج زاده و اشارات مبسوط ، شفاف و صریحی شده است .

این مقام ارشد امنیتی همچنین به تحرکات مشکوک سید حسن مصطفوی و برخی افراد دیگر همچون محسن رضایی ، قالیباف ، علی لاریجانی و ... اشارات آشکاری می نماید . مشفق در قسمت دیگری از سخنانش نسبت به مساله ی اسفندیار رحیم مشایی نیز نکاتی را مطرح می کند . این مقام ارشد اطلاعاتی به صراحت اعلام می نماید که این مطالب را خدمت مقام معظم رهبری برده است و حضرت آقا دستور داده اند که باید مردم را نسبت به آنها آگاه نمایید .

مطالعه متن کامل این سخنرانی را با توجه به ارائه اطلاعات و کدهایی جالب از پشت صحنه فتنه به همه مخاطبین عزیز توصیه می کنم.

حلقه های پشت پرده

{...} مجمع روحانیون مبارز ، حزب مشارکت ، حزب کارگزان سازندگی ، حزب همبستگی ، حزب مردمسالاری ، احزابی هستند که از بین ??- ?? حزب جریان اصلاحات ، پنهانی و بدون آنکه احزاب دیگر خبر داشته باشند در آن ? سال ، دولت خاتمی را اینها اداره می کردند . آن چیزی که در عرصه های مختلف سیاسی - اجتماعی - فرهنگی - سیاست خارجی - مذهبی و ... و آن هجمه هایی که در دولت خاتمی برعلیه انقلاب و دین مشاهده کردید محصول آن تفکراتی بود که در این گروه جی ? تصمیمگیری می شد .

بنده به عنوان ? مسئول امنیتی کشور عرض می کنم تمام آن اتفاقاتی که خاتمی می گفت هر ? روز ? بحرانی امنیتی برای من درست کردند از درون همین جلسات خودشان طراحی می شد و به اجرا در می آمد . موضوع آقای سعید اسلامی ، ترور حجاریان و اتفاقات دیگری ، که در ان دوران در کشور ایجاد می شد ، محصول همین جلسات بود .

در جلسات جی ? برای شوراها طراحی شد که در دولت اصولگرا بتوانند شوراها را سکویی برای انتخابات مجلس و سپس انتخابات ریاست جمهوری بسازنند . در انتخابات شوراها علیرغم تمام تلاشی که انجام دادند دچار ? شکست اساسی شدند . در سراسر کشور تلاش شدیدی انجام دادند اما نتوانستند کرسیهای قابل توجهی را در اختیار بگیرند . در اینجا بود که اتاق فکر جریان اصلاحات احساس شکست کرد اما تمام هم و غمش را برای این گذاشت که بتواند در انتخابات مجلس به پیروزی برسد . در آن انتخابات لیستی به نام یاران خاتمی دادند و از اسم میرحسین استفاده کردند .

ماجرای سایت نوسازی

همچنین در آستانه ی انتخابات مجلس نیز اتفاقی در کشور افتاد و در جریان کارهای تبلیغاتی نامزدها ، ? سایت تحت عنوان نوسازی با مدیریت یکی از بچه ها حزب اللهیها مطلبی نوشت با این مضمون که آقای سید حسن لپ گلیه ، بی ام سواره و مطالبی از این دست برعلیه سید حسن . این آقای نوبختی که مسئول این سایت بود تو زیرزمین منزلش و به اتفاق یک ? تا از جوونای هم سن و سال خودش ، که دیپلم هم به زور گرفتن ، نه دوران انقلاب ، امام (ره) و نه دفاع مقدس رو درک کردند ، تحت تاثیر جوسازی ، این اقدام رو انجام دادند . راجع به این موضوع آقای توسلی در مجمع تشخیص مصلحت سخنرانی کرد ، اشک ریخت ، سکته کرد و فوت نمود . این اتفاق ? پیراهن عثمان اساسی برای اطلاح طلبان به وجود آمد رسانه های دشمن ، چه از خارج و چه از داخل ، دست به دست هم دادند و ? فضای سنگین روانی را در جامعه دامن زدند که ملت چه نشسته اید که به بیت امام (ره) هجمه شد ، به آرمانهای امام (ره) اهانت شد و ... و تمام این بار روی دوش اصولگراها گذاشتند .

ما مجبور شدیم آقای نوبختی را بازداشت کنیم و در بازجوییهایی ، که خود من انجام دادم ، به ایشان گفتم که شما با توجه به سن و سالت و سطح سوادت و با توجه به اینکه هیچکدام از شرایط حساس کشور رو درک نکردی ، چه جوری به این جمع بندی رسیدی که ? چنین اقداماتی را انجام بدهی ؟ ایشان جمع بندی اش این بود که ما به این نتیجه رسیدیم که سید حسن خیز برداشته است برای رهبری آینده ، از همین الآن خواستیم بزنیمش که دیگه برای بعد هوا و هوسی نکنه .

خوب به چه استدلالی تو به این نتیجه رسیدی ؟! بعد از بررسیها مشخص شد که این بچه ساده ، از چند ماه قبلش طی چند نوبت رفته خدمت تاج زاده ، و تاج زاده حرکتهای روانی سنگینی رو ایشون انجام داده و خوراک ذهنی رو تاج زاده برای این بنده خدا فراهم کرده و این ، برگفته از همون ذهنیت و تحلیل ضعیف این موضوع رو میاره روی سایت خودش قرار می ده . یعنی باز هم این اقدام از درون جریان اصلاحات شکل می گیره .

تاج زاده استاد جنگ روانی است و در حوزه ی جنگ روانی در مجموعه ی اصلاح طلبها ، تنها کسی که می تونه اقدامات روانی رو به صورت دقیق انجام بده ، چه سینه به سینه و چه به صورت عمومی در سطح جامعه ، همین تاج زاده است . این اقدامات ایشون باعث ? همچنین اقدام کثیفی شد که اصلاح طلبا بتونن با به دست گرفتن این پیراهن عثمان سوار افکار عمومی جامعه بشن تا بتونن برای انتخابات مجلس به پیروزی برسند .

نظام هم ??? برای اینها فرصت به وجود آورده بود ، در سراسر کشور ??? نفر از اونها از فیلترهای نظارتی عبور کرده بودند و می توانستند در یک رقابت منطقی به مجلس راه پیدا کنند . علیرغم تمام اقداماتی ، که انجام دادند و من فقط به یکی ? مورد از آنها اشاره کردم ، یک اقلیت ضعیف رو تو مجلس شکل دادند .

این اتاق فکر دچار شکست شد و بین احزاب اصلاح طلب درگیری ایجاد شد و هرکدام شکست رو بر گردن دیگری می انداختند . کار به جایی رسید که اصلاح طلبها گفتند این گروه جی ? دیگر صلاحیت پرچمداری اصلاحات رو نداره و باید فکر اساسی برای اون بکنیم و الا در انتخابات ریاست جمهوری قافیه رو خواهیم باخت .

مرد خاکستری اصلاحات:

در جلسات اساسی آنها ، آخرین جمع بندیشان به اینجا رسید که ما نیاز به  پدر معنوی داریم . اصلاحات نیاز به  پدر معنوی دارد . پس از بررسیها به این نتیجه رسیدند که موسوی خویینی ها مصداق خوبی برای این گزینه می باشد .

لذا مرکز تصمیمگیری اصلاحات برای انتخابات ریاست جمهوری دهم از گروهی جی ? به مجمع روحانیون منتقل شد . مجمع روحانیون مرکز راهبردسازی ، تولید فکر و اتخاذ استراتژیهای مهم اصلاحات شد و بقیه احزاب و جریانهای سیاسی باید تحت لوای موسوی خویینی ها به فعالیت خودشون ادامه می دادند .

خوب ، موسوی خویینی ها چه شخصیتی است ؟ در آن موقع خیلی از دوستان از این انتقال خوشحال شدند و می گفتند که الحمدالله مرکز فکر اصلاح طلبها به دست مجمع روحانیون افتاد ؛ چون مشارکتی ها و کارگزاران و ... آدمای رادیکال و تندی بودند اما مجمع روحانیون آدمای انقلابی هستند که با امام (ره) بودند و تو اینجا دیگر ما شاهد آن اقدامات ضدانقلابی و ضدامامی و رادیکالی نخواهیم بود .

همان موقع اولین هشدارها را خدمت برخی از دوستان و برخی از مسئولان اعلام کردیم که از این به بعد کشور درگیر یکسری اقدامات امنیتی خواهد شد ؛ به دلیل عقبه ای که ما از موسوی خویینی ها سراغ داشتیم .

موسوی خویینی ها در جریان انقلاب ، از ابتدا تاکنون ، تمام اقداماتش مشکوک می باشد . ایشان ، براساس اسناد و مدارکی که ما در اختیار داریم ، بی شک مرتبط با سرویسهای جاسوسی بیگانه می باشد . نقش موسوی خویینی ها در تسخیر لانه ی جاسوسی حایز اهمیت و بررسی می باشد .

وقتی به موسوی خویینی ها در جریان تسخیر لانه ی جاسوسی می گویند که چرا اینکار را کردید و آیا برای این اقدام با امام (ره) هماهنگ کردید ؟ موسوی خویینی ها پاسخ می دهد : خیر ؛ ما براساس بررسیهایی که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که اگر با امام (ره) در میان بگذاریم ، ایشان براساس معذوریتهایی که دارد ، با این اقدام مخالفت خواهد کرد !

خیلی جالبه ، با علم به اینکه می دانند اگر به امام (ره) بگویند امام (ره) اجازه ی انجام آن را نمی دهند این کار را مرتکب می شوند و این تسخیر انجام می گیرد .

جالب اینجاست که امروز در دانشگاههای امنیتی آمریکا و غرب ، برای دانشجویان اینگونه تفسیر می کنند ، که یکی از شگردهای ما برای دولتهایی که برعلیه ما بر سر کار می آیند و برای اینکه مجددا دولتهای وابسته به خود را در آن کشور مستقر نماییم این است که به عوامل خود در آن کشور دستور می دهیم که به سفارتهای ما در آن کشور حمله بکنند و آن را تسخیر کنند ، ما سپس به بهانه ی اینکه سفارتخانه بخشی از خاک کشور ماست و اکنون مورد تجاوز قرار گرفته ، به آن کشور لشکرکشی می کنیم و با این کار ، آن نظام مورد نظر خود را در آن کشور مستقر خواهیم کرد .

این واقعه ی طبس و کودتای نوژه و ... در این سیر قرار می گیرند و نقش موسوی خویینی ها در ماجرا بسیار مساله است .

موسوی خویینی ها بدون هماهنگی با امام (ره) این کار انجام می دهد آن هم در شرایطی که کشور هنوز نظام به صورت کامل مستقر نشده ، نیروهای نظامی شکل رسمی به خود نگرفته و درگیر مسایل تسویه هستند و نیروهای مردمی دچار درگیریهای داخلی هستند . امام (ره) با مدیریت خودشان این ماجرا را جمع و جور کردند و اجازه ندادند دشمن به اهداف خودش برسد و بلافاصله اعلام کردند که انقلاب دوم شکل گرفته است و این حادثه را به سرعت در اختیار خودشان گرفتند .

جالب اینجاست که آرمین ، چند روز پیش گفت اگر امام (ره) در این ماجرا دخالت نمی کرد ما موضوع سفارت رو بهتر از این می توانستیم جمع بکنیم !؟! بهتر از این چه جوری می خواستید جمع کنید ؟!

ما که از پشت پرده خبر داریم و می دانیم که طراحی دشمن بود و در این ماجرا واسطه ها چه کردند . موسوی خویینی ها نزد یکی از مسئولان ، که بردیده های کاغذهای کشف در لانه ی جاسوسی را به هم می چسبانده ، می رود و می گوید :  سندی راجع به شهید بهشتی می توانید پیدا کنید که ایشان با آمریکا ارتباط داشته ؟ آن مسئول می گوید : نه . بعد موسوی خویینی ها می گوید : آیا می توانید یک سند راجع به ارتباط بهشتی با آمریکا درست کنید و براش بسازید !!!

آقایان ! نقش موسوی خویینی ها بسیار عجیب و غریبه . بگذارید کلامی از شهید بهشتی نقل کنم . ایشان می فرماید : موسوی خویینی ها افکار چپگرایانه دارد . منبرهای ایشان گروه فرقان را پروش می داد و پای منبر ایشان کسانی مثل اکبر گودرزی ( رییس گروه فرقان ) و محمد کشانی ( عامل ترور شهید مفتح ) می نشستند .

یکی از متهمین در زندان ( فتنه ?? ) می گوید : آن روز مطرح بود اگر انقلاب شود اکبر گودرزی و محمد کشانی ، بهشتی و باهنر و مفتح و مطهری را خواهند کشت ! چون موسوی خویینی ها این افراد در سخنرانی خود پرورش داده بود .

این نگاه موسوی خویینی ها به این شکل سوار موضوع ?? آبان می شود . حالا بماند که چه اسراری را اینها از لانه ی جاسوسی بیرون بردند و بارها ایشان مورد سوال واقع شد و پاسخ نداد و امروز هم مرتب در حال فرار می باشد و پاسخ نمی دهد که آن اسناد چه شد و کجا رفت و به چه دلیل بیرون رفت ؟!؟

آن روز حادثه ای امنیتی در کشور رخ داد . حالا اگر جلوتر بیاییم در ماجرای ?? تیر ?? می بینیم که باز نقش موسوی خویینی ها را می بینیم و آن حادثه از روزنامه ی سلام ایشان رخ داد و باز هم ? اتفاق امینتی دیگر برای کشور ایجاد شد که همان روز نوعی براندازی در کشور به راه افتاد در دولت خاتمی و به پشتوانه ی دستگاههای رسمی کشور .

ابطحی در اعترافات خود می گوید : حادثه ی ?? تیر سال ?? محصول طراحیهای تاج زاده بود . که اون اتاق فکر ، ایشان بسیار موثر و اثرگذار بود .

جالب اینجاست وقتی جمعیت روز ?? تیر به سمت بیت مقام معظم  رهبری راه افتادند ، وقتی سردار صفوی اعلام می کند که خیابان جمهوری به پایین خط قرمز ماست و اگر پاشون رو پایین بذارند دستور تیر می دهیم ، تاج زاده شخصا سوار موتور می شه و می آد جمعیت رو از خیابان جمهوری و نزدیک بیت رهبری جمع می کند و به سمت دیگری هدایت می کند تا مدریتشون از بین نرود و بتوانند این اقدام رو به سر منزل مقصود و به مراد مد نظرشون برسانند و در شرایط سخت در نطفه خفه نشود !


این فکر جریانی است که موسوی خویینی ها استارت اولیه اش رو زد .

این حادثه ای ، که در انتخابات ریاست جمهوری دهم پیش آمد ، باز هم نقش موسوی خویینی ها برجسته می باشد . تا زمانی که فکر در اتاق جی ? بود اینها آمال و آرزوشون این بود که به قدرت برگردند اما نه اینکه تکلیفشون رو با نظام روشن بکنند . اگر هم دوست داشتند ولی جرات بروزش رو نداشتند اما از زمانی که فکر منتقل شد به مجمع روحانیون ، در اولین جلسه موسوی خویینی ها گفت : برگشتن به قدرت شرط اول ماست . ما برگشت به قدرت رو باید سکویی بکنیم برای به زیر کشاندن نظام ! باید تکلیفمون رو برای اولین و آخرین بار با نظام روشن بکنیم !؟!ما این دفعه مانند دوره ی قبل نیست که بگذاریم آخر ? ال دولت خاتمی ، مجلس را به تحصن بکشانیم ، این بار از همان روز اول پاشنه ها رو می کشیم و تکلیفمون رو با نظام روشن می کنیم !؟!

ببینید پدر معنوی جریان اصلاحات چه نگاهی رو به افکار تزریق می کنه . از ? سال قبل از انتخابات این فکر مسموم در جریان اصلاحات پمپاژ شد .

موسوی خویینی ها در جلسات راهبردی می گوید : تجربیات ما و اصلاح طلبان زیاد شده است و ما باید بیاییم و توان بگذاریم و به هر قیمتی که شده ، ... را از تخت پایین بکشیم به معنی اینکه ایشان بفهمد که اینگونه نیست که این مملکت باشد و ایشان هم باشند و بخواهند مملکت را به هر سمتی که می خواهند بکشند !!! خاتمی و یارانش کلی تجربه کسب کرده اند .

اقدامات موسوی خویینی ها کاملا رادیکالی ، برعلیه نظام و برای به زیرکشاندن نظام می باشد .

استراتژی تقابل با رهبری

از این قبیل مباحث از وی زیاد داریم .

محمد هاشمی ( برادر آقای هاشمی ) می گوید : در این انتخابات باید رهبری را به هن و هن بیندازیم !!!

من فقط مستندات را ارایه می دهم و کدها را می گویم و اصلا نیاز به تحلیل ندارد . این واقعه ای که در کشور اتفاق افتاد این فتنه ای ، که مقام معظم رهبری اسم آن را فتنه ی عمیق گذاشتند و فرمودند ناشی از بی بصیرتی نخبه های عالی کشور بود و اگر نخبه های کشور بصیرت داشتند و آگاه بودند اما اسسیر این فتنه نمی شدیم ، باید در استانهای کشور همه از این نظام ، که ثمره ی صدها هزار شهید است ، دفاع بکنند ...

... بهزاد نبوی می گوید که سعی کنید احمدی نژاد را کاندید رهبری معرفی کنید که اگر شکست خورد ، رهبری شکست خورده است . ما یک بار این کار را در خرداد ?? انجام دادیم ، ضربه ی سنگینی بود و به سختی از جا بلند شد ( منظورشون آقاست ) . الآن باید ضربه ی نهایی را به رهبری بزنیم !

این حرف در اتاق جلسات مجمع روحانیون ، که راهبردهای اطلاح طلبان را طراحی می کند ، زده شده است . از این دست حرفها زیاد داریم مثل اینکه : صندلی را باید از زیر پای رهبری کشید !! فرش را باید از زیر پای رهبری کشید !!بهزاد نبوی جای دیگری می گوید : از لجبازی هاشمی با احمدی نژاد باید نهایت استفاده را ببریم . از بحث شورای فقاهت هاشمی باید حمایت کنیم و رهبری را منزوی کنیم !!

برادرا ! ما ادبیات اینها را خوب می فهمیم . بحث به زیر کشیدن نظام یا بازگشت به قدرت اینها فقط به زیر کشاندن مقام معظم رهبری است . منظور این آقایان این است که باید تکلیف رهبری برای اولین و آخرین در نظام مشخص کنیم .

جلسات محفلی دیگر

این مطالبی که من اینجا می گویم یک هزارم آن مستنداتی است که الآن ما در اختیار داریم و این سخنان ، با انتقال گروه جی ? به مجمع روحانیون بیان شده است . این دست سخنان و طراحیهای پیچیده متاسفانه در این جمع فراوان دیده و شنیده شده است .

جلسات دیگری تحت عنوان جلسات دوشنبه به مدت ? سال برگزار می شد که در این جلسات ابطحی ، لاری ، تاج زاده ، امین زاده ، محمد صدر ، رضا خاتمی ، سعید شریعتی ، دهاقانی ، عرب سرخی ، نعیمی پور ، خانیکی ، میردامادی ، حسین بابایی حضور داشتند . این افراد را شما می شناسید . اینها در جریان اصلاحات بسیار تاثیرگذار هستند . هرکدامشان حرکت دهنده هستند و در حوزه های مختلف اثرگذار هستند . ? سال اینها برای برگشت به قدرت و برای ریاست جمهوری دهم جلسه می گذارند . ? سال اینها دوشنبه ها دور هم می نشینند و طراحی می کنند که هیچکدام از ماها و شماها برای برنامه های فرهنگی - مذهبی ? سال وقت نمی گذاریم .

در این ? سال چه اقداماتی در کشور انجام شد ؟ در حوزه های مختلف تخریب دولت ، رهبری ، صداوسیما ، نیروهای مسلح ، شورای نگهبان و ... در این جلسات طراحی شد . برای آنکه بتوانند زمینه را در آستانه ی انتخابات در جامعه بکنند تا بتوانند ?? میلیون رای بیاورند . برای آنکه بتوانند اقدامات خیابانی خودشان را شکل بدهند . این اتفاقات یک شبه و دو شبه و یک ماهه و دو ماهه محقق نمی شود ؛ محصول اتفاقاتی که در این جلسات تصمیم گرفته شد و این تصمیمات یکی پس از دیگری طی چند سال در کشور اجرا شد و ذهن مردم را به این سمت برد که آماده باشند تا پشت سر اون چیزی که اونا مدنظرشون هست صف آرایی بکنند . در این رابطه اعترافات بسیاری را در دست داریم که من از اونها عبور می کنم .

بنیاد باران

جلسات بعدی مربوط به بنیاد باران هست که متعلق به خاتمیه و این جلسات به صورت منظم ? ساله که برگزار می شود . خاتمی زمانی که از ریاست جمهوری کنار رفت بنیاد باران را تاسیس کرد و در این بنیاد ???? نفر از اساتید دانشگاه ، وزرا و معاون وزرا ، مدیرکلها ، استاندارها ، فرماندارها ، بخشدارهایی که با ایشون ارتباط داشتند و همسو هستند ، خاتمی را ساپورت می کردند و در کمیته های مختلف کارهای مطالعاتی انجام می دادند و محصول این کارهای مطالعاتی در اختیار خاتمی قرار می گرفت . برای اینکه خاتمی اکتیو باقی بماند برای برگشت به قدرت ! برای اینکه خاتمی را پشتیبانی بکنند تا در عرصه ی بین المللی و در جامعه ی بین الملل به ? جایگاه قابل توجه دست پیدا بکند .

ابطحی می گوید : تمام زحمات خاتمی طی این ? سال برای این ? نکته بود : ?- به کشورهای آمریکایی و اروپایی و عربی ثابت بکند که رییس جمهور قدرتمند آینده ی ایران خاتمی است . ?- در داخل نیز این آمادگی براش باقی بماند تا اگر خواست به قدرت بازگردد از این جلسات و کمیته ها بهره ی لازم را ببرد .

در این جلسات عمده ی تصمیماتشون برای این بود که زمینه را فراهم بکنند برای اصلاحات و بازگشت خاتمی . این زمینه ها تصمیماتش گرفته می شد و در کشور یکی پس از دیگری به ظهور می رسید .این چیزی که شما در حوزه های روانی در کشور می دید و از کاهی کوهی ساخته می شد اینها چیزهایی است که عموما تصمیماتش در این جلسات گرفته می شد که از اینها می گذریم .

صبحانه های مهدی هاشمی!

جلسات بعدی مربوط به جلسات مهدی هاشمی ( پسر آقای هاشمی ) می باشد که این جلسات نیز به مدت ? سال برگزار شد تحت عنوان جلسات صبحانه !

این مسایل پنهانی که من برایتان بازگو می کنم به علت آن است که مقام معظم رهبری فرمودند آگاه کنید ، بصیرت بدهید . شاید خیلی از سوالات دوستان این باشد که چرا با بعضی از سران برخورد نمی شود . ما  کیفر خواستی برای اینها تهیه کردیم ، آقا فرمودند نیاز به کیفر خواست نیست ، شما بروید آگاه سازی کنید ، بصیرت بدهید ، طبقه ی نخبگان کشور متوجه ابعاد پنهان این فتنه بشوند و سپس سینه به سینه پخش شود ، بگذارید مردم برای اینها کیفرخواست درست کنند .

جلسات صبحانه ی مهدی هاشمی ? سال پنجشنبه ها در منازل امین زاده ، بهزاد نبوی ، مرعشی ، موسوی لاری ، عطریانفرد ، تاج زاده و بعضا محمد خاتمی برگزار می شد .می آیند صبحانه می خورند و تا ظهر می نشینند نحوه ی برگشت به قدرت و نظام را بررسی می کنند . خوب ، ? سال وقتی اینها دور هم بنشینند چی از داخلش درمی آید ؟ حتما باید طراحیهایی آنجا صورت گرفته باشد ، حتما باید اقداماتی اجرایی برای رسیدن به اهدافشان از این جلسات بیرون بیاید . فقط برای این نیست که دور هم بنشینند و صبحانه ای بخورند .

این جلسات مهدی هاشمی در ماجرای فتنه یکی از موثرترین جلسات بوده است و آن چیزی که کف خیابانها و کشور را دچار تشنج کرد محصول این جلسه بود که تحت لوای مهدی هاشمی برگزار می شد .به بهزاد نبوی گفتیم : شما به عنوان یک آدم با سابقه ، که به شما چریک پیر می گویند ، چگونه می رفتید در جلسه ای شرکت می کردید که یک آدم لمپن فاسد آن را اداره می کرد ؟!ابعاد وجودی مهدی هاشمی را همه می دانند که چه تیپ آدمی است ؛ از پدرش گرفته تا بقیه همه می دانند . از ارتباطش با سرویسهای جاسوسی بیگانه ، که شکی در آن نیست ، تا فسادش ، که ساحت این جلسه محترم است و من وارد آن نمی شوم .

بهزاد نبوی در پاسخ سرش را تکان داد و گفت : بله ، متاسفانه من ? سال تحت تاثیر جلسات این آقا بودم !

ازاذل و اوباش و مهدی هاشمی!

امروز متهم در اختیار ما هست ، از سرکرده های اراذل و اوباش تهران ، که تیم مهدی هاشمی اینها رو از ? ماه، ? ماه قبل از انتخابات دعوت کردند ، آموزش دادند و توجیه کردند برای اینکه از اینها بتوانند در روز مدنظرشان بهره ببرند !متهمی در اختیار ما هست که شبی ??? هزار تومان می گرفته به اتفاق رفقاش شرق تهران ، فلکه تهرانپارس ، نارمک و هفت حوض رو به آتیش بکشونن !متهمی در اختیار ما هست که شبی ? میلیون تومان می گرفته ، از اراذل و اوباش غرب تهران ، که میدان کاج و امثال آنجا را هر شب با اعوان و انصارش به آتش بکشاند !متهمی در اختیار ما هست که مسئولیتش جمع آوری سیاهی لشکر برای تهیه کننده های فیلمهای سینمایی است . آدم شناخته شده ای هم هست . این آدم را آوردند توجیهش کردند شبی ? میلیون می گرفته تا سیاهی لشکر رو توجیه کنه شبا تو خیابون اتوبوس آتیش بزنن ، بانک آتیش بزنن ، به نیروهای انتظامی حمله بکنن ، توهین به مقام معظم رهبری بکنن ، به پایگاههای بسیج حمله بکنن !!! این آدم الآن تو اوین در خدمت ماست .

این سرکرده های اراذل و اوباش از مهدی هاشمی نزدیک به ??? میلیون تومان پول گرفته اند !!جالب اینجاست اینها می گن وقتی ما می رفتیم پول بگیرم ، پول روز میز مهدی هاشمی دسته دسته چیده شده بود و مهدی هاشمی دسته دسته به ما پول می داد !!!این اطلاعاتی که من دارم به شما می گم بی جهت نیست ؛ ما اینها را خدمت مقام معظم رهبری ارایه دادیم . ما برای آقا تحلیلگر نیستیم و بدون سند هم نمی توانیم حرف بزنیم . ما فقط باید مستندات ارایه بدهیم . همه ی این مستندات خدمت مقام معظم رهبری رفته است .

نرم افزار تقلب

... مهدی هاشمی رفسنجانی نرم افزاری وارد کشور کرده بود و گفته بود که این نرم افزار را در مجلس خبرگان به کار گرفتیم و موثر شد . همین مقدار به شما بگم که در انتخابات ریاست جمهوری ، نرم افزاری که ایشان وارد کشور کرده بود وصل می شد به ? اس ام اس سنتری که از طریق دیشهای ماهواره ای در قشم و کیش ارتباط برقرار می کرد و با سیستم مخابراتی کشور ارتباط چندانی نداشت . برای هر کدام از ناظرین انتخاباتی خودشون یه موبایل و یه خط ایرانسل گذاشته بودند که در سراسر کشور و سر صندوقهای رای ، ساعت به ساعت اطلاعات صندوقها را از طریق همین اس ام اس سنتر ، منتقل بکنند به این اتاق جنگی که مهدی هاشمی رفسنجانی راه انداخته بود .

در تهران ? اتاق درست کرده بودند که تو هر کدام از اتاقها حدود ?? دختر و پسر پای کامپیوتر نشسته بودند . قرار بود در اتاق اصلی مهدی هاشمی و میرحسین موسوی حضور پیدا کنند و از آنجا انتخابات را کنترل و هدایت بکنند . نماینده ی کاندیدا بر سر صندوق وقتی شماره اس ام اس سنتر رو می گرفت ، بعد از وصل ، اگر شماره ی ? رو می زد حجم جمعیت رو نشون می داد که زیاد است یا کم ! ? را اگر می زد یعنی اصولگرایان بیشتر رای دارند یا اصلاح طلبان . هر کدام از این عددها در این اس ام اس سنتر تعریفی جداگانه داشت . اینها ساعت به ساعت تمام انتخابات را در سراسر کشور می خواستند رصد بکنند .

چرا اینکار را کردند ؟ می گفتند ما مثل دفعه ی قبل سادگی نمی کنیم که بذاریم انتخابات تمام بشود و بعد بیایم شکایت بکنیم و بگوییم که مثلا تقلب شده ! ما ساعت به ساعت از این طریق شکایت روی شکایت روی میز مسئولان اجرایی کشور می گذاریم و جالب اینجاست که رسانه های خودشون ، حتی از خارجیها ، را در این اتاق جنگ بسیج کرده بودند تا اطلاعات را در اختیار آنان بگذارند و آنها منتشر کنند تا یک عملیات روانی بر روی افکار عمومی انجام دهند که آی مردم چه نشسته اید که الآن مثلا ساعت ?? صبحه ، در فلان حوزه و فلان صندوق داره تقلب میشه ! می خواستند افکار عمومی را به هم بریزند .

جالب اینجاست که می گفتند می خواستیم در هر حوزه ای که رای رقیب ما بالاتر از ما بود ، نیرو اعزام کنیم و تقلبی انجام بدهیم تا آن صندوق باطل اعلام بشود ! خیلی برنامه مفصل بود .? تا مثل این اتاق جنگ درست کرده بودند که اگر دستگاههای امنیتی اتاق اولی یا دومی را پیدا کردند به اتاق دیگری بروند . براشون خیلی مهمه .این آقایان با مستنداتی که خودشون تهیه کرده بودند و در نظرسنجیها به این نکته رسیده بودند که قطعا شکست می خورند منتها بهانه تراشی جزء برنامه های اینها بود که در روند انتخابات خلال ایجاد کنند که به لطف امام زمان (عج) شب انتخابات ، بین ساعت ? تا ?? شب هر ? جا شناسایی شد و هر ? جا را مختل کردیم و نگذاشتیم در انتخابات به شکل دلخواهشان اختلال ایجاد بکنند . یادتان هست که فریادشان درآمد که اس ام اسها چرا قطع شده ! و ...

اگر این نرم افزار مهدی هاشمی و برنامه شان تحت کنترل قرار نمی گرفت آنها همان ساعات اول انتخابات را زمینگیر می کردند و اجازه نمی دادند انتخابات به سرانجام برسد . آنها مطلع بودند که شکست خواهند خورد و می خواستند هزینه ی این شکست را به گردن نظام بیندازند . نمی خواستند این هزینه بر گردن اطلاح طلبان باشد و نشان داده شود که آنها از بی عرضگیشان نتوانستند در جامعه برای خودشان پایگاهی درست کنند .

حلقه میرحسین

میرحسین موسوی ?? ساله جلساتی دارد و ? حلقه ها و کمیته های مطالعاتی دارد که بعضی از اساتید دانشگاهها نیز با آنها همسو هستند .

 

بهزادیان نژاد ، دو پسر شهید بهشتی و فاتح در این جلسات حضور دارند . ?? سال این جلسات برقرار بود ، البته نه برای انتخابات ، که محصول این ?? سال شده جزوه ی میرحسین موسوی با عنوان زیست مسلمانی . این جزوه راهبرد میرحسین موسوی است برای اداره ی  ? جامعه و ? حکومت ! در حوزه های مختلف مسایل سیاسی ، دینی ، اقتصاد و فرهنگ و ...

جزوه زیست مسلمانی

در جزوه زیست مسلمانی آنچه که به ذهن میرحسین موسوی تراوش پیدا کرده مخالفت با حکومت دینی است . او می گوید حکومت دینی معنا و مفهومی ندارد ! ما باید حکومت دینداران را داشته باشیم نه حکومت دینی !؟! که این دقیقا فکر جریان چپ و فکر ملی مذهبی هاست که در این رابطه کتابها نوشته اند .

چرا حکومت دینداران ، حکومت دینی نه ؟! پس ذهن این آقایان این است که ما باید براساس نظام لیبرال دموکراسی و یا نظامات شرقی و آن نظامهای متداول غرب و شرق ، که تجربه شده است ، آنها را باید وارد این کشور کنیم و چند نفر آدم دیندار بگذاریم تا آنها را اجرا بکند !!! ما نباید احکام شریعت ، احکام قرآن ، احکام روایات و سیره ی نبوی و اهل بیت (ع) را ملاک قرار بدهیم !؟!

این ذهن و فکر میرحسین موسوی است .

فوکویاما راجع به نظام لیبرال دموکراسی می گوید : این نظام پایان تاریخ است . اگر هر کشوری غیر از این نظام را برگزیند واپسگراست . بشر اگر می خواهد به صلاح برسد و یک حکومت اگر می خواهد جامعه ی خود را به بهترین شکل و بهترین وجه مدیریت بکند ، باید نظامی مثل لیبرال دموکراسی را سرلوحه ی کار خودش قرار بدهد !

نظام لیبرال دموکراسی و آن اصلاحاتی که از آن دم می زنند و اینها می خواستند وارد کشور ما بکنند ، محصولش استحاله ی انقلاب بود . می خواستند یک انقلاب ماتیک مالیده شده در نظر مردم و جامعه ی بین الملل قرار بدهند .

میرحسین موسوی ? سال قبل از انتخابات جزوه اش به پایان رسیده و به این نتیجه رسیده است که محصول این جزوه را باید جایی ارایه دهد و نیاز به تریبون دارد . این را هم ما غافل بودیم هم اصلاح طلبان . اونا فکر می کردند کمافی السابق میرحسین را می آورند و از اسمش استفاده می کنند و بعد هم مثل یک دستمال کنارش می اندازند .

دغدغه خاتمی

خاتمی با نگرانی به میرحسین موسوی خویینی ها می گوید : کروبی و میرحسین آمده اند و این تعدد کاندیداها باعث شکست من می شود و باید برای این موضوع فکری کرد .موسوی خویینی ها در جواب خاتمی می گوید : میرحسین را هر دفعه می آوریم و از اسمش استفاده می کنیم و بعد مثل یک دستمال کنارش می اندازیم .

بهزاد نبوی به خاتمی می گوید : به کروبی هم ? ، ? تا وزارتخانه می دهیم و می فرستمیش کنار !! میرحسین را هم همیشه ما می آوریم و خودمان هم کنارش می بریم . شما نگران چه هستید ؟! اگر کروبی کنار نکشید مدیریتش در دوران بنیاد شهید را بررسی می کنیم  فساد اقتصادی برایش پیدا می کنیم و آن را مطرح کرده و بزرگ می کنیم تا بکشد کنار ! اگر هم چیزی پیدا نکردیم خودمان برایش فساد مالی می سازیم و می گوییم که اگر کنار نکشی این فساد را مطرح می کنیم !؟!

در رابطه با میرحسین هم نقشه ی اصلی را بهزاد نبوی کشید که گفت : به میرحسین می گوییم اگر کنار نکشی عکس بی حجاب خانمت در قبل از انتخابات را منتشر می کنیم !!!این موضوع بعدا به اسم اصولگرایان مطرح شد اما ما مستنداتش را داریم که اولین بار این موضوع توسط بهزاد نبوی در جلسات خودشان مطرح شد .جالب اینجاست ما هر ? مورد را خدمت کروبی و میرحسین بردیم که برایتان چنین تدارکی دیده اند . میرحسین هم یک مصاحبه بر علیه بهزاد کرد و دعوایی هم بینشان راه افتاد اما بعد مشکلشان حل شد .

این نگاه ، نگاه سیستم لیبرال دموکراسی است که برای برگشت به قدرت باید از هر شیوه ای استفاده کرد . از روشهای کاملا غیراخلاقی . در کشورهای لیبرال دموکراسی دنیا نمونه های فراوانش را می بینید که شخصی که به حکومت می رسد فاقد هرگونه خصوصیات اخلاقی و معنوی و فردی است . طرف فاسدالاخلاق است می آید رییس اجرایی یک کشور آمریکایی و غرب می شود . به علت اینکه آن نظامات سیاسی پشت صحنه هستند که اینها را هدایت می کنند . اینها همان الگو را می خواهند وارد کشور ما بکنند . اصلاحاتی را می خواهند وارد کشور ما بکنند که از درون نظام لیبرال دموکراسی درآمده و دروغ هم می گویند . ای کاش اصلاحات اینها هم همان چیزی بود که لیبرال دموکراسی می گوید ؛ لیبرال دموکراسی می گوید اصلاحات برای تغییر روبناهاست جهت جلوگیری از فروپاشی ساختارها . برای اینکه ساختارهای ? حکومت فرونپاشد ما باید مرتب روبناها را اصلاح کنیم و بشر را به صلاح برسانیم و در جامعه خوب اداره اش کنیم . جالب اینجاست که تعریف اسلام هم از اصلاحات همین است منتها قیدش اینجاست که اسلام می گوید برای اینکه بتوانیم بشر را در دنیا و آخرت به صلاح برسانیم .

شرقی ها و نظام مارکسیستی مطلقا اعتقادی به اصلاحات ندارند . آنها می گویند اصلاحات واپسگرایی است و اگر کسی بخواهد اصلاحات انجام دهد دچار تحجر شده است .خوب ، آقایان دوم خردادی ! شما کدام اصلاحات را وارد کشور کرده اید ؟! اگر اصلاحات لیبرال دموکراسی را هم وارد کشور کرده باشید ما می پذیریم اما شما آن را هم وارد نکرده اید . اصلاحات شما ساختارهای نظام و انقلاب را هدف قرار داده است . ما یادمان نرفته است که اینها به دین ، قرآن ، امام و رهبری حمله کردند ، به ولایت فقیه حمله کردند ، امام را به موزه های تاریخ سپردند .با یک بررسی فنی متوجه می شوید آن اصلاحاتی که آمریکا و دنیای غرب در اختیار این دوم خردادیها گذاشته آن اصلاحات جعلی است نه اصلاحات واقعی . خود اصلاحات چون ارزشمند برایش جعلی درست کرده اند . با این اصلاحات آمریکایی به جای آنکه روبناها را تغییر دهند به ساختارها حمله کردند و در این انتخابات هم تمام اهداف آنها و گام برداشتنهایشان برای حمله به ساختارهای نظام ، از جمله مقام معظم رهبری ، بود .

ورود میرحسین

میرحسین با این شرایط و نگاه به این نتیجه رسید که برای مطرح کردن جزوه اش نیاز به تریبون دارد تا به عرصه ی رقابت بیاید و مطالبش را مطرح کند . بنابراین وارد عرصه شد و این حضور برای خاتمی دغدغه به وجود آورد که : باید چه بکنیم ؟!

در ? ، ? جلسه ی اول به جمع بندی نرسیدند . میرحسین به خاتمی گفت : تو خودت را به من سنجاق نکن . اصلاحات کار خودش را انجام دهد . من برای ارایه ی مطالبم نیاز به تریبون دارم و خیلی هم بنای آمدن در انتخابات را ندارم .در جلسات سوم و چهارم میرحسین متوجه می شود که خاتمی برای آمدن کاملا متزلزل است . از این تزلزل بهره ی کافی را می برد و با چند استدلال توجیه می شود که در عرصه ی انتخابات باقی بماند .استدلالهای موسوی چه بود ؟ می گوید اگر خاتمی بیاید اصولگراها با هم متحد می شوند و اصلاحات شکست می خورد . این حرف را خود خاتمی هم می زد . اما اگر من بیایم بین اصولگراها شکاف ایجاد می شود و من از سبد اصولگرایان رای دارم که خاتمی ندارد .

موسوی می گوید : اگر من بیایم خاتمی قطعا کنار خواهد رفت .استدلال سوم موسوی این است که : اگر من بیایم جریان اصلاحات ، چه بخواهد چه نخواهد ، پشت من قرار می گیرد و باید به من رای بدهند .این استدلالها میرحسین را به این جمع بندی رساند که به صورت جدی وارد عرصه ی انتخابات شود و با این ورود ، خاتمی از عرصه خارج شد .

برادران ! پروسه ی ورود خاتمی به انتخابات بسیار پیچیده است . همین قدر بگویم که تلاش ? ساله ی خاتمی بود که به انتخابات بیاید اما باید سنگش را با اصلاح طلبان وابچیند .

خاتمی می گوید : من از پس رهبری و اصولگرایان برمی آیم اما نمی دانم مشکلم را با شماها ، اصلاح طلبان ، چگونه باید حل بکنم . شماها یکی تان می گوید از قرآن رد شو ، دیگری می گوید از قانون اساسی رد شو ، آن یکی می گوید در مقابل رهبری بایست ؛ من جرات و توان این کارها را ندارم . من نگرانیم برای برگشتن به انتخابات اینه که باید شماها تکیلفم را مشخص کنم .

جریان اصلاحات به محض اینکه متوجه می شود خاتمی در آمدن متزلزل است شروع می کند به تهدیدکردن خاتمی ؛ که آقای خاتمی ! تو آدم خودت نیستی ! تو را ما به اینجا رسانده ایم . تو اگر امروز در دنیا جایگاهی داری به خاطر پشتیبانی اصلاحات از تو است و اگر پشت تو را خالی کنیم در دنیا کسی به تو توجهی نمی کند . آقای خاتمی ! اگر تو کنار بکشی ما پشت سر میرحسین نمی رویم و اگر هر کاندید دیگر ما در این انتخابات شکست بخورد تو باید پاسخ شکست ما را بدهی . امروز اصلاحات به فداکاری و از خود گذشتگی نیاز دارد .

مجید انصاری می گوید : آقای خاتمی ! اگر امروز نمی خواهی برای اصلاحات فداکاری کنی پس کی می خواهی ؟ امروز جامعه نیازمند وجود توست .در جلسه ای ، که خاتمی نبود ، موسوی خویینی ها گفت باید خاتمی را گوشه ی رینگ ببریم  آنقدر با بوکس بهش بزنیم که هزینه ی نه گفتن بیشتر از آمدن بشه و جرات نکنه نه بگه ! و همینکار را کردند .

خاتمی گفت این همه کاری که دارید روی من انجام می دهید را روی اصولگراها انجام دهید . شماها همه تون متمرکز بر من شده اید . من می دانم که اگر بیایم ، با این تفکرات شماها ، چه شکست بخورم و چه پیروز بشوم ، نابود شده ام !وقتی خاتمی کاندیداتوری خودش را اعلام کرد بهش گفتند ما تو رو به بوشهر و شیراز می بریم ؛ اونجا ?? هزار نفر جمیعت جمع می شود که وقتی رفت کلا ? هزار نفر بیشتر جمع نشدند .همان موقع بنیانهای فکری خاتمی فروریخت . اون فهمید که نظرسنجیهایی که بهش داده بودند که چه نشسته ای که ملت ایران منتظر است تو بیایی ، همه دروغی بیش نیست !

هاشمی به خاتمی پیغام داده بود : اگر بیایی رای تو ?? میلیون بیشتر از احمدی نژاده !!خاتمی بعد از اون استقبال ضعیف مردم گفت : نه اون نظرسنجیهای شما را قبول دارم نه تحلیل هاشمی را . شما همه دارید اشتباه می کنید و به من دروغ می گویید و من را نابود می کنید .وقتی میرحسین آمد خاتمی فرصتی پیدا کرد که از صحنه بیرون برود . میرحسین با ژست مستقل آمد . او می خواست از سبد اصولگراها رای جمع بکند پس نباید خودش را اصلاح طلب معرفی بکنه !

میرحسین به جنوب شهر و مسجدی در نازی آباد می رود و حرفهای عدالت طلبانه و انقلابی در حمایت از آرمانهای امام می زند . اینجا بود که اصلاحات دچار یاس و ناامیدی کامل شدند و به مدت ? هفته در کمای اساسی فرو رفتند و فحش و ناسزا پشت موسوی می گفتند .موسوی خویینی ها ، وقتی موسوی آمد ، گفت : خاک عزا بر سر ما ، میرحسین شد کاندید ما ! ما چه گناهی ازمون سر زده است که میرحسین باید دور میزی برود که ما می خواهیم برایش تصمیم بگیریم ! ما زمان امام هم مدیریت موسوی را قبول نداشتیم ! میرحسین مثل بهمنی بر سر ما خراب شد و ما به زور توانستیم سر خود را از زیر بهمن بیرون بکشیم ! کی گفته میرحسین نخست وزیر امامه و جنگ را اداره کرده ؟ اون مگه می تونسته جنگ رو اداره کنه ؟!

موسوی و جام زهر!!

این حرفها در جلسات خود اصلاحات مطرح شده است و حرف ? فرمانده ی سپاه نیست . این حرف پدر معنوی اصلاحات بود .

موسوی خویینی ها می گوید : میرحسین اگر عرضه داشت و زمان امام پای جنگ بود آن موقع که عملیات فتح المبین و بیت المقدس انجام شد و جمهوری اسلامی در اوج پیروزی بود ، در نظام ? دیپلماسی قوی راه می انداخت و ? قطعنامه ای پذیرفته می شد تا جنگ را خاتمه بدهد ! جام زهر را چه کسی دست امام داد ؟ همین میرحسین موسوی ! ما الآن باید چه خاکی بر سرمان بریزیم که باید برویم از این آدم دفاع کنیم ؟! اگر امکانات کشور را در اختیار جنگ می گذاشت و به پشتیبانی جنگ می برد اگر اعتقادی به دفاع مقدس داشت که امام جنگ را اینجوری تمام نمی کرد که بگه من جام زهر را سر کشیدم !

خیلی عجیبه . برای ما این حرفها خیلی ویژه بود که در درون خودشان نگاهشان به همدیگر چگونه است .? نواری از آقا داریم که ایشان در گلف اهواز هستند و همه ی فرماندهان جنگ دور ایشان هستند و همه دارند به ایشان تشر می زنند ، آن موقع آقا رییس جمهور بودند ، که چرا امکانات را در اختیار جنگ نمی گذارید ؟ جنگ نیاز به مهمات و تجهیزات و خودرو و نیرو دارد .برادرا ! اواخر جنگ به قدری پیچیده و سخت شده بود که برای فرماندهان و رزمنده ها واقعا کمرشکن بود . در ? ، سال آخر جنگ چه فشار طاقت فرسایی بر گرده ی بچه ها و رزمنده ها وارد شد . کمر بچه ها در جنگ خورد شد .

تمام این فریادها را در آن جلسه به آقا ، که رییس جمهور بودند ، می زنند . چرا خود شما در جنگ نیستید ؟ چون آقا چند ماهی در جنگ غیبت داشتند . آقا می فرمایند : من که همیشه در جنگ بوده ام آن مدتی که نبودم هم امام حضور بنده در برخی از استانهای جنگی حرام کرده بود . این اواخر جنگ موشکباران شدید بود و امام نگران حال آقا شده بودند .آقا می فرماید : من خیلی تلاش کردم به جنگ برگردم اما امام قبول نمی کردند . آقایان سید احمد و موسوی اردبیلی را واسطه قرار دادم ، آنها رضایت امام را جلب کردند که من برگشتم به میان شماها .وقتی مقام معظم رهبری به جبهه می رفتند امام دستور می دادند ? گوسفند قربانی کنند تا ایشان به سلامت برگردند .

آقا در پاسخ به اعتراضات فرمانده ها راجع به کمبود تجهیزات در جنگ می فرماید : من چه بکنم وقتی به آقای میرحسین به عنوان نخست وزیر دستور کتبی داده ام که صنایع کشور ، از جمله ایران خودرو ، در خدمت جنگ و پشتیبانی از جنگ قرار بگیرد اما این نامه ی من روی میز ایشان مانده و هیچ اقدامی نکرده و در ایران خودرو پیکان با ارز ? دلار تولید می کنه زیر پای مدیران دولتی گذاشته ! من چه بکنم ؟بعد آقا ? ، ? تا از دستوراتش به نخست وزیر را اسم می آورد که من دستور دادم و او عمل نکرد . این مستند انقلاب است که ما صدای آقا را داریم .

حالا ما همین حرفها را از موسوی خویینی ها در جلسه ی اتاق فکر اصلاحات می شنویم . البته بعدش هم محسن رضایی همین حرفها را زد و او هم گفت که میرحسین جام زهر را دست امام داد . آنها اصلاح میرحسین را قبول ندارند .موسوی بجنوردی می گوید : میرحسین فاسق است و با آمدنش فعل حرام انجام داده است !مجید انصاری می گوید : وقتی میرحسین آمد پیروزی ???? ما تبدیل به باخت ???? شد .

اینها اساسا با هم مشکل دارند و مواضعشان از هم جداست .من خدمت حضرات مجلس خبرگان رسیدم و از ? صبح تا بعدازظهر مفصل اسناد و مدارک را خدمتشان ارایه دادم . خدمت نمایندگان مجلس رفتم و حدود ? ساعت مفصل برایشان توضیح دادم . خدمت آقایان مراجع هم همینطور .

میرحسین موسوی فکرش فکر مارکسیستی شرقی است ...


*میرحسین مستقل وارد می‌شود

... میرحسین موسوی مستقل وارد انتخابات شد اما بعد از دوهفته احزاب اصلاح‌طلب خود را جمع و جور کردند و گفتند: "اگر ما بتوانیم از طریق وی به بخشی از نظام آویزان شویم، خودش کلی است. ما فرصتی برای دست و پا کردن یک کاندیدای دیگر نداریم. "

بنابراین تصمیم گرفتند که از وی حمایت کنند و به ستادهای وی نفوذ کنند. روز چهارم عید جلسه پنهانی با حضور اعضای سازمان مجاهدین و میرحسین برگزار شد که میرحسین گفت که نباید صدای این جلسه را در بیاورید و توقع نداشته باشید که من با شما عکس دو نفره بگیرم اما مطمئن باشید که 90 درصد از افکار من به شما نزدیک است. چند روز بعد با مشارکت و ملی - مذهبی‌ها جلسه گذاشتند که گزارش آن در رسانه‌ها افشا شد.

چند روز بعد جبهه اصلاحات آقای صفدر حسینی را به ستاد موسوی معرفی کرد و موسوی دست بهزادیان‌نژاد را در دست او گذاشت و ستاد اصلاح‌طلبان و ستاد موسوی در اکثر استانها یکی شد به جز چند استان که یکی از آنها تهران بود و در رأس تمامی این ستادها یک فرد مشارکتی قرار گرفت.

یکی از اصلاح طلبان به صراحت گفت که این صحبتهایی که میرحسین میکند همان صحبت‌های احمدی‌نژاد است و تنها فرقش این است که ایشان عاقل است. بنابراین به وی گفتند که باید این ادبیات خود را عوض و مثل اصلاح‌طلبان صحبت کنی. بعد از این اصلاح‌طلبان در برج میلاد یک جشن برگزار کردند و از اعضای ستاد میرحسین موسوی و خود وی دعوت کردند تا در این جشن به وی بفهمانند که چگونه باید کار کرد. این جشن برگزار شد و همه وقایعی که در طول 8 سال دولت خاتمی روی داد در دو ساعت این جشن خلاصه شد. کارناوال‌ها و سیاه‌نمایی علیه نظام انجام دادند.

میرحسین در حین مراسم به بهزادیان‌نژاد گفت یاد بگیر. اینجوری برای من باید جلسه بگذاری. . . بعد از این کار به جایی رسید که مشارکتی‌ها برای وی سخنرانی می‌نوشتند و او ایراد می‌کرد.

در عین حال بعضی اعضای مجمع روحانیون در مخالفت با میرحسین گفتند که آقای میرحسین ما را به مقصد نمی‌رساند و اهداف ما را مثل رابطه با آمریکا برآورده نمی‌کند. او یک اصولگرا است و یک هندوانه در بسته است که نمی‌توان به وی اعتماد کرد.

نمایی برای توطئه نافرجام اصلاح‌طلبان

در نمای توطئه نافرجام اصلاح‌طلبان یک سری اهداف و استراتژی داشتند که به اهداف بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت تقسیم شد. در اهداف بلندمدت تغییر قانون اساسی که در ذیل آن صدا و سیما، شورای نگهبان، نیروهای مسلح، محدود کردن رهبری، جدا کردن دین و مذهب از سیاست موضوعاتی است که در جلسات مختلف روی این‌ها کار می‌کنند. حصر رهبری و ولایت فقیه جزو اهداف اصلی این‌هاست. احمدی‌نژاد بهانه اصلی اینها برای انتخابات است. تحلیل دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس این بود که نظام جمهوری اسلامی در ضعیف ترین دوران خود در طول 30 سال گذشته قرار گرفته و امروز باید ضربه نهایی را به آنها وارد کنیم. این حرف در جلسات اصلاح طلبان نیز مطرح می‌شود.

کار را به جایی رساندند که در فتنه اخیر هدف اصلی مقام معظم رهبری قرار گرفت و هر شب علیه ایشان شعار نویسی می‌کردند. تیر کینه اینها مستقیم به سمت ولایت فقیه بود. البته زمانی اینها با مصداق رهبری مشکل داشتند و می‌گفتند باید موسوی خوئینی‌ها رهبر شود اما بعد از مدتی دیگر با مصداق مشکل نداشتند بلکه با اصل ولایت فقیه به تقابل پرداختند.

طرح اصلاح‌طلبان این بود که ما باید احمدی‌نژاد را کاندیدای بیت رهبری معرفی کنیم و میرحسین را به عنوان کاندیدای بیت امام و از این طریق بیت امام و رهبری را در مقابل هم قرار دهیم تا اگر احمدی‌نژاد شکست خورد، بیت رهبری در مقابل بیت امام شکست خورده باشد. از این طریق ما هم ریاست جمهوری را به دست آوردیم و هم ردای رهبری به بیت امام بازگشته است.

* ولایت فقیه؛ دشمن بزرگ اصلاح‌طلبان

در دستگاه‌های اطلاعاتی بیگانه به این نتیجه رسیده‌اند که تا وقتی ولایت فقیه است، نمی‌توان برنامه‌ای برای ایران پیاده کرد.
آقای فوکویاما می‌گوید: شیعه دو بال دارد یکی بال شهادت و عاشورا و یک بال هم انتظار برای حضور مهدی موعود. محور سومی که این دو بال بر روی آن استوار است، ولایت فقیه است و اگر می‌خواهیم به هدف نهایی خودمان برسیم باید این محور را تضعیف کنیم. او می‌گوید باید شهادت‌طلبی در ایران را به میل دنیاطلبی تبدیل کنیم. دین آنها باید به سمت سکولاریسم برود. بنابر این حذف رهبری باید جزو برنامه اصلی قرار بگیرد.

حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان و حذف احمدی‌نژاد به هر قیمتی نیز جزو برنامه‌های کوتاه‌مدت اصلاح‌طلبان بود. موسوی خوئینی‌ها در این خصوص میگوید: اگر شمر هم بیاید بهتر از احمدی‌نژاد است.

موسوی خوئینی‌ها ادامه می‌دهد: ملاک برای ما رأی‌آوری کاندیداست. بازگشت به قدرت تحت هر شرایطی بدون کمک رهبری و با عبور از سیستم‌های دینی یکی دیگر از برنامه‌های اصلاح‌طلبان است و اینکه می‌گویند از ایشان اجازه نگیرید همین موضوع را به اثبات می‌رساند چراکه آنها پس از به قدرت رسیدن با رهبری کار دارند.

* تشکیل ستاد انتخاباتی ایران در امریکا

تمامی این موضوعات در آستانه انتخابات شکل گرفته بود و نکته مهم اینجاست که این بی سابقه است که در یک انتخابات ایران در امریکا هم ستاد انتخاباتی داشته باشیم و آنها ثانیه به ثانیه وقایع ایران را رصد و هدایت می‌کردند. دراین کشور کمیته تشکیل شد و از اصلاح‌طلبان حمایت می‌شد و وقایع پس از انتخابات را مورد حمایت قرار می‌دهند. همین موضوع باعث شد که این فتنه بسیار پیچیده شود.

* اصلاحطلبان به دنبال حذف رهبری

طرح محدود و پاسخگو کردن رهبری و فعال کردن مجلس خبرگان برای نظارت و حذف رهبری، شورایی و مدت دار کردن رهبری نیز از برنامه‌های اصلاح‌طلبان پس از انتخاب شدن بود. می‌گفتند رهبری را دو دوره پنجساله کنیم تا همه چیز تمام شود. چه معنی دارد که بگوییم تا ظهور امام زمان ادامه پیدا کند.

همین آقایان در جلسات خود در مجمع تشخیص مصلحت نظام گفتند که باید بسیج را از مساجد بیرون کنیم و داشتند یک مصوبه را می‌گذراندند که بسیج از مساجد به یک ساختمان بروند چون ماهیت آنها نظامی است.

تعیین مرجع رسیدگی به شکایت از رهبری، به وجود آوردن عفو رهبری توسط مراجع قضائی هم از برنامه‌های اصلاح‌طلبان بود. اینها در حالی تنظیم طرحی برای ارائه به قوه قضائیه بودند که علیه مقام معظم رهبری دادخواهی کنند و با کمک این نهاد به رهبری حمله کنند. در جلسات می‌گفتند که ما باید ابهت ولایت فقیه را بشکنیم. بنابراین قابل مشاهده است که در نظام جمهوری اسلامی ایران دشمن به این نتیجه رسیده است چیزی که 30 سال است نظام را سرپا نگه داشته است همین ولایت فقیه است.

* گـــزارش تیم‌های جاسوسی امریکا از ایران

در امریکا در جلسه‌ای دعوایی بین دونالد رامسفلد و خانم رایس اتفاق افتاد که رامسفلد نظرش بر این بود که باید به ایران حمله کنیم و از 56 پایگاه اطراف ایران علیه این کشور استفاده کنیم اما خانم رایس معتقد به جنگ نرم بود. بنابراین امریکایی‌ها هفت تیم جاسوسی وارد ایران کردند تا ببینند که چطور انقلاب ایران به رغم تهاجمات هنوز 30 سال است که سرپا ایستاده است. این تیم‌های جاسوسی گزارش جالبی می‌دهند.

آنها می‌گویند ایرانیان یک سمبل به نام امام حسین دارند که نوه پیامبر اسلام است. این فرد 1400 سال قبل با تعداد اندکی در مقابل یک لشکر بزرگ می‌ایستد و با شجاعت کشته می‌شود و این اخلاق به ایرانیان به ارث رسیده است و ایرانی‌ها بر همین اساس در مقابل ما ایستاده‌اند. روز کشته شدن این سمبل 70 میلیون ایرانی سیاه‌پوش می‌شوند. آنها سپس راهکار ارائه می‌دهند و می‌گویند از طریق منبرها و هیاتها می‌توان نفوذ کرد و گفتند که از طریق مداحان ما باید موضوعات خود را منتقل کنیم.

نمونه این کار هم آقای هلالی است که بعد از دستگیری (عامل انتشار تصاویر خصوصی) ایشان توسط نیروهای امنیتی معلوم شد که این فرد (عامل انتشار تصاویر) از طریق چند واسطه با سرویس MI6 ارتباط دارد. علاوه بر آنها قصد داشتند که سراغ روحانیونی که تریبون داشتند و مطرح بودند نیز بروند. آنها ملودی‌های مداحی‌ها را تغییر دادند تا ذائقه جوانان را تغییر دهند.

این مداحی‌های جدید حماسه سازی و انسان سازی نمی‌کند و اثر گذار نیست. این برنامه امریکایی‌هاست. نکته بعدی بررسی این تیم‌های جاسوسی در خصوص مقام معظم رهبری بود و تأکید زیادی کردند که باید مورد هدف قرار بگیرد و سومین راهکار اینها در خصوص مراجع بود.

* جریان اعتراضی را زنده نگه دارید

دستور کار بعدی اصلاح‌طلبان پس از انتخابات تشکیل جبهه سیاسی و فعال و زنده نگه داشتن جریان اعتراضی بود. اتفاقی که در روز قدس،13 آبان، 16 آذر و روز عاشورا افتاد برای زنده نگه داشتن جریان اعتراضی است.

آنها گفتند که از فرصتهای نظام باید استفاده کنیم چون به ما مجوز نمی‌دهند و اگر هم خودسرانه عمل کنیم با ما برخورد می‌کنند. در 13 آبان اینها سه هفته تمام امکانات خود را بسیج کردند و رسانه‌های انها به صحنه آمدند که 13 آبان به هر قیمتی جریان اعتراضی را باید کنترل کنیم. فکر می‌کردند که روز 13 آبان بتوانند به اندازه هرسال برای خود جمعیت جمع کنند اما اینها در حالت خوش‌بینانه حدود 5 هزار نفر بیشتر در خیابان نیاوردند.

جالب است که در طرف مقابل امت انقلابی که هر سال حدود 10 تا 15 هزار نفر برای راهپیمایی 13 آبان می‌آمدند، حضوری 70 هزار نفره در این خصوص داشتند.

این پنج هزار نفر حضور هم قابل توجیه است. چرا که ما در تهران حدود 400 خانوار نفاق داریم که همیشه در جریانات فعال هستند. در کنار اینها یکسری ارذل و اوباش داریم که با پول حضور پیدا می‌کنند اما به رغم این جمعیت خوبی که برای ضد انقلاب می‌توان در نظر گرفت آنها پنج هزار نفر بیشتر نتوانستند به خیابان‌ها بکشند.

* ذخیره نیرو در NGOها

استفاده از ظرفیت کشورهای بیگانه و NGOها نیز یکی دیگر از برنامه‌های اصلاح‌طلبان در ایام پس از انتخابات بود. خاتمی می‌گفت ما باید نیروهای اجتماعی خود را در این NGOها جمع و متراکم کنیم تا در موقع لزوم همه آنها را بیرون بریزیم. در انقلاب‌های رنگی قابل مشاهده است که اکثر جریانات از طریق همین NGOها به ثمر می‌رسد.

برنامه‌ریزی برای انتخابات آتی، ترویج غیر مشروع بودن دولت، ایجاد انشقاق در جبهه اصولگرایان و تشویق و ترویج نافرمانی مدنی یکی دیگر از برنامه‌های این جریان است.

* تلاش برای تخریب نماز جمعه 29 خرداد

اصلاح‌طلبان روزهای شروع آشوب‌ها بالغ بر یک هفته تمام برنامه‌ریزی می‌‌کردند که ابهت رهبری را در نماز جمعه 29 خرداد بشکنند و تمام امکانات خود را برای این کار بسیج کردند. به همین خاطر روز شنبه 30 خرداد توانستند حدود 20 هزار نفر اغتشاشگر را به خیابان‌ها ‌بکشند. این آدم‌ها هم از ثمرات همان جلسات دو ساله بود.

* تلاش برای شروع درگیری‌ها پیش از انتخابات

در ایام تبلیغات همزمان با شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)، ستاد موسوی برنامه ریزی کرده بود که از میدان تجریش تا میدان راه آهن با لباس سبز کارناوال راه بیندازند؛ درست در روزی که در میدان ولیعصر(ع) هر ساله هیات رزمندگان اسلام برنامه برقرار می‌کند. این موضوع به آقای بهزادیان‌نژاد تذکر داده شد و ایشان ابراز بی‌اطلاعی کرد. خود میرحسین موسوی هم در این خصوص خبری نداشت. بنابراین پس از بررسی‌ها مشخص شد که در اتاق جنگ روانی، آقای خانیکی، نعیم پور و حجاریان به این موضوع خوراک می‌دهند و این اطلاعیه را توزیع کردند.

با این طرح مشخص است که اینها قبل از انتخابات تصمیم به اغتشاش داشتند. اینها از قبل گفته بودند که باید بین جنبش‌ها پیوند برقرار کنیم. چراکه هر جنبشی به تنهایی بیاید نظام با آنها برخورد می‌کند. بنابراین باید این جنبشها پیوند بخورند و به یک خیزش عظیم اجتماعی علیه نظام تبدیل شوند. این ماجرای کشته سازی نیز جزو طراحی‌های جلسات اصلاح‌طلبان بوده است که قبل از انتخابات می‌خواستند خونی ریخته شود و پیراهن عثمان درست کنند.

* نقش برجسته منافقین در فتنه اخیر

در حوادث اخیر، حدود 30 نفر که ارتباط مستقیم با منافقین داشتند توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند. اینها در ستاد اصولگرایان هم جاسوس داشتند. سفارتخانه‌ها نیز به صورت شبانه روزی با تمام توان فعال بودند و این نکته عجیبی بود. NGOهای خارجی هم نقش عجیبی در این فتنه داشتند و تلاش گسترده‌ای کردند که تمام جوانان ایرانی مقیم خارج را به داخل ایران گسیل دهند.

* چه کسانی با سرویس‌های جاسوسی در ارتباط هستند؟

بر اساس اسناد موجود در نهادهای امنیتی برخی عناصر فتنه بدون شک با خارج از کشور در ارتباط هستند و این موضوعی است که به اثبات رسیده است. جالب این است که برخی از فرزندان آقایان نامهرسان سرویس MI6 انگلیس هستند و برای آقایان نامه می‌برند و می‌آورند.

یکی از بازداشتشدگان در اعترافات خود به دفتر ژنو خاتمی اشاره می‌کند و می‌گوید بارها به خاتمی گفتیم که این دفتر مشکل ساز می‌شود اما توجهی نکرد. وی ادامه می‌دهد یکبار در هواپیما نظر سفیر سوئیس در خصوص دفتر خاتمی در ژنو را پرسیدم که ایشان گفت که این دفتر بهترین مکان برای ارتباط خاتمی با آمریکا و غرب است.

خاتمی هر زمان که به دفتر ژنو می‌رفت با آقایان رسام، بهنود، خانم کاملیا و شیلر ملاقات می‌کرد. خاتمی هر موقع که آنجا می‌رود، ساعت‌ها با این افراد پشت درهای بسته جلسه داشته است.

* تلاش اصلاح‌طلبان برای ایجاد تغییر در مبانی نظام

آن چیز که مسلم است اتفاقی است که در کشور افتاد، یک جریان از قبل طراحی شده سیاسی، برای جهت‌گیری‌ها و تغییر در برخی از اصول و مبانی نظام بوده است که با خروج از نظام و قانون و رهبری و به کارگیری ظرفیت‌های داخلی و خارجی از جمله ایجاد اغتشاش در حال پیاده سازی بود. اصلاح‌طلبان با برنامه ریزی قبلی خود می‌دانستند که شکست می‌خورند به همین خاطر گفتند که ما باید هزینه این شکست را به گردن نظام بیندازیم. بنابراین موضوع تقلب و عدم صلاحیت مسؤولان کشور را مطرح و گسترده پخش کردند و کلید رسمی آن توسط محتشمی‌پور که کمیته صیانت از آرا را درست کرد، زده شد.

اینها در پاسخ این سوال که چرا به رغم وجود نظرسنجی‌ها در خصوص شکست، چرا به میرحسین موسوی چیزی نگفتید؟ یکی از این افراد در این خصوص می‌گوید: ما می‌دانستیم که رأی نداریم و تقلب هم غیر ممکن است. ما رأی روستائیان را در نظرسنجی‌ها عمداً محاسبه نمی‌کردیم و آرا را با 5 درصد اختلاف به میرحسین میدادیم تا باور کند که پیروز است و اگر پیروز نشود، تقلب شده است. علی هاشمی نیز در این زمینه بسیار موثر بوده است که میرحسین را دچار توهم تقلب بکند. این جزو اعترافات اکثر عوامل دستگیر شده فتنه است.



* برخی از اظهار نظرهای سران اصلاحات در خصوص توهم تقلب:

- رضا خاتمی می‌گوید: بعد از بررسی‌ها که انجام شد آقای موسوی خوئینی‌ها و محتشمی پور به عنوان محور طرح تقلب مطرح شدند.
- 8 ماه پیش از انتخابات در جلسات مختلف تاجزاده می‌گفت که ما باید قبل از هرچیز طرح تقلب را در دستور کار خود قرار دهیم.
- موضوع تقلب،بحثی بود که یک سال پیش از انتخابات که بحث اولیه انتخابات مطرح شده بود، مطرح شد.
- موسوی خوئینی‌ها می‌گوید: اگر مشاهده شد که تقلبی صورت گرفته است یا باید مردم را در جریان بگذاریم یا باید یک روش جایگزین را معرفی نمود تا مردم احساس کنند که با این روش می‌توانند به حق خود برسند.
- یکی از همفکران اینها هم می‌گوید: در این چهار سال خلاصه کارهای مصطفی تاجزاده این بود که در حرفها و نوشته‌هایش بروز می‌کرد، این عناوین است که همه مشکلات را به گردن رهبری بیندازیم و احمدی‌نژاد را عامل رهبری بدانیم و اجماع علیه وی درست کنیم و گروه‌های مخالف را متحد کنیم و فضای خیابانی را برای تقلب یا جشن مهیا کنیم. یعنی اگر پیروز هم می‌شدند این وقایع به وقوع خواهد پیوست.
- تاجزاده در انتخابات می‌گفت: اگر ما بتوانیم پیروز شویم با تجربیاتی که در این سالها به دست آوردیم خواهیم توانست رهبری را مهار کنیم.
- محتشمی پور هم می‌گوید: ما یک سلسله برنامه در نظر داریم که قبل از آن باید به اطلاع مهندس موسوی برسانیم. این برنامه طرح الله اکبر تا ابطال انتخابات است. این انتخابات فاقد مشروعیت است و ما هر شب از ساعت 10 باید الله اکبر بگوییم تا انتخابات باطل شود.

* ما دین‌دار هستیم

برنامه جدید فتنه گران این است که هیات‌های مذهبی را در اختیار بگیرند و مراسم دعا برگزار کنند تا به مردم اثبات کنند که متدین هستند. موسوی‌خوئینی‌ها در زمان انتخابات می‌گوید: به ستادها بگویید ولو به صورت صوری، در زمان نماز در را ببندند و بگویند که می‌خواهیم نماز بخوانیم. محتشمی پور هم مدام در منزل خودش دعای کمیل برگزار می‌کند. اما نکته اصلی این است که این‌ها در حوزه دین تفکرات عجیبی دارند. برخی از احکام قرآن در خصوص زندگی قبیله‌ای آن زمان بوده است یا احکام صادره در آن زمان احکام قطعی و جاودان بوده است که تحت شرایط آن زمان صادر شده است. اگر قطعی باشد باید ما نیز به صورت قبیله‌ای زندگی کنیم.

* لابی‌های بین المللی برای حمایت از میرحسین

در جریان انتخابات اصلاح‌طلبان تلاش‌های زیادی کردند تا نظر کشورهای مختلف را برای میرحسین موسوی جلب کنند. عطریانفر در این خصوص می‌گوید: مهدی هاشمی گفت که پیغام ما به اوباما این بوده است که تا قبل از انتخابات با ایران وارد مذاکره نشوید. جالب است که آقای خاتمی ماموریت داشت که با سفر به کشورهای غربی نظر آنان را به نفع میرحسین موسوی جلب کند. چراکه این کشورها موسوی را قبول نداشتند و معتقدند که تفکرات مارکسیستی دارد.

بعد از جلسات خاتمی با کشورهای غربی و عربی یک موج فزاینده حمایت و دفاع از میرحسین توسط رسانه‌های خارجی شروع شد که خاتمی این رسانه‌ها را منسجم کرد. یکی از نزدیکان سابق او می‌گوید: من چندشم می‌شود که با چه وضعیتی رفتم و از این کشورهای عربی برای مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها پول گرفتم و نمی‌توانم بگویم که چقدر جمهوری اسلامی را فروختیم. وی ادامه می‌دهد: یک بار نماینده امارات تماس گرفت و از قول پادشاه گفت که اگر پول می‌خواهید خاتمی باید بیاید در مرکز استراتژیک ما در خصوص آن چیزی که می‌خواهیم سخنرانی کند و بابت هر سخنرانی 100 هزار یورو بگیرید.

* استراتژی‌های هاشمی شکست خورد

هاشمی سه استراتژی را یکی پس از دیگری اجرا کرد. هاشمی میانه خوبی با خاتمی و احمدی‌نژاد ندارد. بنابراین تصمیم می‌گیرد که نه خاتمی باشد و نه احمدی‌نژاد و کسی باشد که فرمانبردار او باشد. ایشان خدمت مقام معظم رهبری رسیدند و طرح دولت راست صالح را مطرح کردند و از مقام معظم رهبری خواستند که جلوی احمدی‌نژاد را بگیرد تا از این طریق وی نیز جلوی خاتمی را بگیرد. سپس حسن روحانی را به عنوان کاندیدا معرفی می‌کند.

استراتژی دوم هم با توجه به دفاع مقام معظم رهبری از احمدی‌نژاد اینگونه شد که نه به احمدی‌نژاد و بله به خاتمی. بنابراین طرح دولت وحدت ملی مطرح شد و تبلیغات سنگینی را انجام دادند.

یک آدم اصولگرا را نیز پیش انداختند و او در مجلس جشن 30 سالگی گرفت و همه را دعوت کرد و به آنها تریبون داد تا هر سیاه‌نمایی که می‌خواهند انجام دهند.

استراتژی سوم هم این شد که نباید بگذاریم اصول‌گرایان با یک کاندیدا بیایند. باید با چند کاندیدا بیایند تا رأی احمدی‌نژاد خرد شود و صف اصول‌گرایان را دچار انشقاق کنیم. بنابراین استراتژی سوم دولت ائتلافی که از زبان رضایی مطرح شد، بود.

بنابراین هاشمی اول به سراغ لاریجانی رفت و لاریجانی هم برای آمدن جدی بود اما با افشای طرح هاشمی و تلاش وی برای سوزاندن پیش از موعد مهره‌های اصولگرایان وی منصرف شد.

پس از این سراغ قالیباف رفتند و او نیز رفت و ستادهای خود را فعال کرد اما بعد کنار رفت. قالیباف که کنار کشید، 13 ستاد خود را به محسن رضایی داد و 23 ستاد را نیز در اختیار میرحسین موسوی قرار داد. هاشمی نهایتاً به گزینه محسن رضایی رسید.

به نقل از سایت رایگاه - محمدجواداخوان


درکتاب تورات که ازکتب آسمانى به شمار مى ر ود و هم اکنون در دست اهل کتاب و مورد قبول آن ها است، بشارات زیادى از آمدن مهدى موعود و ظهور مصلحى جهانى در آخرالزمان آمده است.
در زبور حضرت داود(ع) که تحت عنوان مزامیر در لابلاى کتب عهد عتیق آمده، نویدهایى درباره ظهور حضرت مهدى (ع) به بیان هاى گوناگون داده شده است و در 35 بخش از مزامیر 150 گانه، اشاره اى به ظهور مبارک آن حضرت ونویدى از پیروزى صالحان بر شریران وتشکیل حکومت واحد جهانى وتبدیل ادیان ومذاهب مختلف به یک دین محکم و آیین جاوید، موجود است .(1) و جالب این که مطالبى که قرآن کریم درباره ظهور حضرت مهدى (ع) اززبور نقل کرده است، عیناً در زبور فعلى موجود و از دستبرد تحریف وتفسیر مصون مانده است. قرآن کریم چنین مى فرماید:ولقد کتبنا فی الزبور من بعده الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون(2) ما علاوه بر ذکر تورات در زبور نوشتیم که درآینده بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد. مقصود از ذکر در آیه شریفه، تورات موسى (ع) است که زبور داود(ع) پیرو شریعت تورات بوده است . در زبور آمده است:... زیراکه شریران منقطع مى شوند. اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد (3)
اسم او ابداً بماند، اسمش مثل آفتاب باقى بماند، در او مردمان برکت خواهند یافت وتمامى قبایل او را خجسته خواهندگفت، بلکه اسم ذوالجلال او ابداً مبارک باد وتمامى زمین از جلالش پر شود، دعاى داوود پسر یسئ تمام شد. (4)
درکتاب اشعیاى نبى که یکى از ییامبران پیرو تورات است، بشارات فراوانى درباره ظهور حضرت آمده است: ونهالى ازتنه یسی (5) بیرون آمده، شاخه اى از ریشه هایش خواهد شگفت وروح خداوند بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان رابه عدالت داورى خواهد کرد وبه جهت مظلومان زمین، به راستى حکم خواهد نمود. کمربند کمرش عدالت خواهد بود وکمربند میانش امانت.(6) منظور از نهالى که از تنه یسی خواهد رویید ممکن است یکى از چهار نفر: حضرات داود، سلیمان، عیسى و مهدى (ع)و باشند؟ ولى دقت و بررسى کامل آیات مذکور نشان مى دهدکه منظور از این نهال، هیچ یک از آن پیامبران نیستند، بلکه همه آن بشارت ها ویژه قائم آل محمد(ع) است، زیرا حضرت داود وسلیمان فرزندان پسرى یسی ، وحضرت عیسى (ع) نواده دخترى وى، و مهدى (ع) نیز از جانب مادرش، جناب نرجس خاتون- که دختر یشوعا، پسر قیصر، پادشاه روم و از نسل حضرت داود، و مادرش از اولاد حواریون حضرت عیسى (ع) بوده، ونسب شریفش به (ع)شمعون صفا، وصی حضرت عیسى (ع) می رسد- نواده دخترى یسی مى باشد. (7) درکتاب یوئیل نبى که از پیامبران پیرو تورات است، چنین آمده است: آن گاه جمیع امت ها را جمع کرده، به وادى یهوشافاظ (8) فرود خواهم آورد و در آن جا با ایشان درباره قوم خود ومیراث خویش، اسرائیل را محاکمه خواهم نمود. زیرا که ایشان را در میان امت ها پراکنده ساخته وزمین مرا تقسیم نموده اند وبر قوم من قرعه انداخته وپسرى در عوض فاحشه داده و دخترى به شراب فروخته اند تا بنوشند (9) درکتاب عاموس نبی (10) وهوشع نبى (11) نیز از نزول حضرت عیسى (ع) وداورى آن حضرت سخن به میان آمدهاست . درکتاب زکریاى نبى بشارت ظهور مهدى (ع) چنین آمده است: اینک روز خداوند مى آید وغنیمت تو در میانت تقسیم خواهد شد . وجمیع امت ها را به ضد اورشلیم براى جنگ فراهم خواهد کرد وشهر را خواهند گرفت وخانه ها را تاراج خواهند نمود . وخداوند بیرون آمده با آن قوم ها مقاتله خواهد کرد چنان که در روز جنگ مقاتله نمود... و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود... ویهوه (خدا) بر تمامى زمین پادشاه خواهد بود.... (12)
لازم به یاد آورى است که درکتب عهدین تورات وانجیل کلمه خداوند بیشتر در مورد حضرت عیسى (ع) به کار مى رود. درکتاب حزقیال نبى نیز در مورد حضرت مهدى (ع) و سرنوشت اسرائیل و جهانى شدن آیین توحید خبرهایى آمده است:.. و اما تو اى پسر انسان خداوند یهوه چنین مى فرماید: که به هر جنس مرغان وبه همه حیوانات صحرا بگو: جمع شوید وبیایید ونزد قربانى من که آن را براى شما ذبح مى نمایم فراهم آیید . قربانى عظیمى که بر کوه هاى اسرائیل، تاگوشت بخورید و خون بنوشید. و خداوند یهو ه مى گوید: که بر سفره من از اسبان وسواران وجباران وهمه مردان جنگى سیر خواهید شد. ومن جلال خود را در میان أمت ها قرار خواهم داد و جمیع امت ها داورى مراکه آن را اجرا خواهم داشت ودست مراکه بر ایشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود.....(13) باید توجه داشت که منظور از پسر انسان مانند کلمه مسیح ، حضرت عیسى (ع) نیست؟ بلکه مراد از آن، حضرت مهدى (ع) است، زیرا در انجیل بیش از هشتاد بارکلمه پسر انسان آمده است که تنها در سى مورد آن حضرت مسیح (ع) اراده شده است. (14) درکتاب حَجئ نبى نیز بشارت ظهور آمده است: یهوه صبایوت چنین مى گوید: یک دفعه دیگر آسمان ها وزمین ودریا وخشکى را متزلزل خواهم ساخت وتمامى امت ها را متزلزل خواهم ساخت و فضیلت جمیع امت ها خواهد آمد . این خانه را از جلال خود پر خواهم ساخت..(15) که در آن به تشکیل حکومت واحد جهانى اشاره شده است. درکتاب صفنیاى نبى همچنین آمده است:... خداوند مى گوید: براى من منتظر باشید، تا روزى که به جهت غارت برخیزم، زیراکه قصد من این است که أمت ها را جمع نمایم و ممالک را فراهم آورم تا غضب خود وتمامى حدت خشم خویش را بر ایشان بریزم، زیراکه تمامى جهان به آتش غیرت من سوخته خواهد شد... (16) نیز درکتاب دانیال نبى آمده که: امیر عظیمى که براى پسران قوم تو ایستاده قائم است، خواهد برخاست. بسیارى از آنانى که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد... (17)

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- آخرین امید داود الهامى ص 193
2- سوره انبیاء آیه 105.
3- عهد عتیق کتاب مزامیر مزمور37.
4- همان مزمور 72.
5- یسی به معناى قوى، پدر حضرت داود و نوه راعوت است، و به طورى مشهور بود که داود را پسر یسی مى نامیدند در صورتى که خود داود شهرت و شخصیت عظیمی داشته و از پیامبران بزرگ بنى اسرائیل بوده است. قاموس کتاب مقدس.
6- تورات کتاب اشعیاى نبی باب 11.
7- ظهور حضرت مهدى از دیدگاه اسلام مذاهب وملل جهان هاشمى شهیدى ص312.
8- نام صحراى است در نزدیکى بیت المقدس که اکنون وادى قدرون نامیده مى شود لغت نامه دهخدا ص 177.
9- تورات کتاب یوئیل نبى، ص 327 1باب 3 بندهاى 2 و 3.
10- تورا ت کتاب عاموس نبى ص1333 باب 4 بندماى 2 1 و 3 1.
11- تورات، کتاب هوشع نبى ص 1314باب 5 بندهاى 14 و 15.
12- تورات کتاب زکریاى نبى ص 1382 باب 4 1 بندهاى 1- 10
13- تورات کتاب حزقیال نبى ص 265 1باب 39 بند 7 1- 23.
14- قاموس کتاب مقدس ماده پسر خواهرص 219
15- کتاب مقدس کتاب حجی نبى ص 1367باب 2بندهاى 6- 9.
16- کتاب مقدس کتاب صفنیاى نبی ص 1363باب 3 بندهاى 5- 9.
17- کتاب مقدس کتاب دانیال نبی ص 1309 باب 12 بندهاى 1- 12.


به دیدار مولایت بشتاب . . .

تازه ازآن نبرد شوم و فتن? بزرگ باز گشته ایم. فتنه ای که چندی قبل کوفه را از کار انداخته و مسلمانان را فلج کرده بود، سرانجام در آب نهروان شسته شد و اینک که در روزهای پایانی سال سوم حکومت مولایمان امیرمؤمنان علیه السلام قرارداریم، روزگار تیره و تار آن خوارج کج اندیش هم به سر آمده است. اکنون امام در مسجد نشسته اند. آرام و مطمئن، استوار و قوی، اما خسته! خستگی آن پیکار شوم را از تن می شویند. پیکار با نفرین شدگانِ قرآن، کافران مسلمان نما و مرده دلانِ شب زنده دار! فتنه سخت و بزرگی بود که جز با شمشیر حضرت در هم نمی شکست. آن نابکاران هم جز با ریختن خون امام و پیروان ایشان به شروط دیگری خرسند نمی شدند. هر چه امام تلاش کردند تا فتنه انگیزان را از گمراهی نجات بخشند و به راه راست هدایت کنند، آنان زیر بار نرفتند. سرسختی کردند و سرانجام کشته شدند. به هر حال هر چه بود، گذشت و غائله پایان پذیرفت و همگی از شرّ آن کوردلان رهایی یافتیم؛ و اکنون، بر گرد امام حلقه زده ایم و از وجود نورانی ایشان بهره می بریم. آیا دوست داری تو هم با ما باشی ؟ . . . پس شتاب کن و به مسجد بیا، مسجد کوفه . . . امام اینجا تشریف دارند، نزدیک محراب . . . دو فرزند برومند ایشان، دو یادگار رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، حسن و حسین علیهما السلام هم حضور دارند. گروهی از یاران و نزدیکان حضرت نیز هستند. برخی از آنها را می شناسم. محمد بن حنفیه یکی دیگر از فرزندان امام، عبدالله فرزند جعفر برادرزاده امام، . . . اکنون مالک اشتر هم به جمع ما پیوست. یار وفادار و شجاع و نستوه امام، منزلت او نزد حضرتش زبانزد خاص و عام است. همو درباره اش فرموده: مالک برای من چنان است که من برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم. از آن سو، سعید بن قیس ارحبی است که می آید. او از سرداران شجاع امام به شمار می رود. در تمام نبردها شرکت فعّال داشته است. به یاد دارم که در جنگ جمل، سالار سواران در بخشی از سپاه امیرالمومنین علیه السلام بود. کمی آن طرف تر احنف بن قیس را می بینم. او از بزرگان بصره است. فردی محافظه کار و میانه رو است. گاهی به نعل و زمانی بر میخ می کوبد. در جنگ جمل همراه امام علیه السلام بود، اما در جنگ صفین اعتزال جست و خود را از صحن? کارزار کنار کشید. اَشعَث هم هست. فرزند قیس بن مَعدی کَرَب کندی. نفاق و نیرنگ از چهره اش می بارد. دیگرانی هم هستند که آنها را به خوبی نمی شناسم. برخی هم به تدریج می آیند و به جمع ما می پیوندند. مجلس خوبی است. اگر تو هم میل داری بیا به دیدار مولایت . . .

در مسجد کوفه

اکنون می بینیم شهر چهره ای دیدنی به خود گرفته و مردم گروه گروه به سوی مسجد می آیند، چون شنیده اند امامشان به تازگی از جنگ باز گشته و در مسجد تشریف دارند. عده ای خوشحال و شادانند، چون مز? شیرین پیروزی را دیگر بار چشیده اند. می آیند تا به مولایشان تبریک گویند و پیمانی مجدّد ببندند. برخی هم به خاطر سرگرمی روزانه و پرداختن به امور دنیا، خسته و دل مُرده شده اند؛ می آیند تا با دیدن جمال دلربای امام، خستگی و دل مردگی را از وجود خویش بشویند و زندگانی و نشاط یابند. بعضی هم بر کشتگان خود گریانند و از شکست سپاه ابلیس خشمناک؛ می آیند به آن امید که شاید خبری تازه برگیرند و آتشی دوباره برافروزند ! در این هنگام، سرکرد? یهودی ها وارد مسجد می شود. نگاه ها به سوی او می رود، . . . مالک اشتر خود را به امام نزدیک می کند. او احساس خطر کرده است. می خواهد از حریم جان امام محافظت کند . . . حضرت اشاره ای می کنند که با او کاری نداشته باشید. مرد یهودی آرام آرام خود را به امام می رساند. امام هم با رویی گشاده او را به حضور می پذیرند. گویا اصلاً به انتظار او در این مکان نشسته اند . . .

مرد یهودی: من همراه خود پرسشهایی دارم که می دانم کسی جز پیامبر و یا جانشین پیامبر نمی تواند به آنها پاسخ دهد. چنانچه اجازه می فرمایید، بپرسم. کلام مرد یهودی با نرمی و ادب همراه است. دیگر جای نگرانی و دلهره نیست. خوب است کمی جلوتر روم تا گفتگوها را بهتر بشنوم و دقیق تر به خاطر بسپارم.

مرد یهودی: ما در کتاب آسمانی خود چنین یافته ایم که خدای متعال هرگاه پیامبری را برگزیند، به او وحی می کند که از خاندانش کسی را به جانشینی خویش برگزیند و به مردم وصیت کند که پیرو او باشند. و همچنین خوانده ایم که خداوند، جانشین هر پیامبری را در دو مرحله می آزماید. مرحل? اول در زمان حیات پیامبر و مرحل? دیگر پس از وفات اوست. اکنون می خواهم بدانم جانشین هر پیامبری چند مرتبه قبل از وفات و چند مرتبه بعد از وفات پیامبر مورد امتحان و آزمایش قرار می گیرد؟ و اگر در آزمایش خداوند سربلند و پیروز شد، سرانجام کارش چیست؟

امام علیه السلام درنگی می کنند و سپس می فرمایند:

تو را سوگند می دهم به خدای یکتا -  همان کسی که دریا را برای فرزندان اسرائیل شکافت و تورات را بر موسی فرستاد -  اگر پاسخ پرسش تو را درست گفتم، آیا به درستی آن اعتراف می کنی؟

مرد یهودی: اعتراف خواهم کرد.

امام علیه السلام: تو را نیز سوگند می دهم به حق خدایی که دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و تورات را بر موسی فرو فرستاد، اگر پاسخت را گفتم و درستی آن را تصدیق کردی، آیا اسلام را خواهی پذیرفت؟

سرکرد? یهودیان در تنگنای عجیبی گرفتار آمده، شاید از ادام? گفتگو با حضرت منصرف شود، امّا . . .

مرد یهودی: آری، مسلمان می شوم.

مرد یهودی این جمله را با صدایی رساتر و بلندتر از قبل گفت! چقدر محکم و با شهامت! آیا راست می گوید یا آنکه نیرنگی در کار است؟! آیا واقعاً مسلمان خواهد شد؟! آیا . . .

امام علیه السلام: بسیار خوب، پس گوش کن. خداوند، جانشین هر پیامبری را در مرحل? نخست، هفت بار امتحان می کند تا فرمانبرداری او را بیازماید. هرگاه نتیجه امتحان رضایت بخش باشد، به آن پیامبر فرمان می دهد که تا زنده است، او را دوست خود گیرد و پس از مرگ هم جانشین خود قرار دهد و همه را به اطاعت او وادارد. آنگاه در مرحل? بعدی یعنی پس از وفات پیامبر نیز، هفت بار دیگر او را می آزماید، تا پای? شکیبایی وی را آشکار کند. وقتی نتیج? امتحان رضایت بخش باشد، آنها را با کمال سعادت و نیکبختی به پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین ملحق می کند.

سرکرد? یهودی ها سرِ خود را به نشانه تأیید تکان می دهد، گویا
می خواهد بگوید: آنچه شما فرمودید با مطالبی که در کتابهای ما موجود است، برابری می کند و من نیز انتظار چنین پاسخی را از شما داشتم . . .

مرد یهودی: اکنون می خواهم بدانم شما که به عنوان جانشین آخرین فرستاده خدا معرفی شدید، چگونه مورد این آزمون های هفت گانه قرار گرفته اید؟

امام علیه السلام نگاهی به اطراف خویش می افکنند و حاضران را یکی یکی از دیده می گذرانند . . . چه شده است؟! چرا به جمعِ ما می نگرند؟ مگر ما چه کرده ایم؟! . . . ناگهان دستِ مرد یهودی را می گیرند و به حالتِ نیم خیز . . . امام علیه السلام: برخیز. برخیز باهم برویم تا تو را از این موضوع آگاه سازم.

ای وای، خدای بزرگ! این چه رازی است که ما نباید بشنویم؟! شاید در میان ما مسلمانان نامحرمانی هستند! . . . بعضی تاب نمی آورند و زبان به اعتراض می گشایند. برخی خود را ملامت و سرزنش می کنند. شاید هم
عده ای دلگیر شده اند. وِلوله ای در مسجد افتاده است . .
.

جمعی برمی خیزند و راه را بر امام می بندند.

 مردم:  . . . ای سرور ما کجا می روید؟ . . . چرا سخن خود را در میان ما نمی گویید؟! . . . چرا ما مسلمانان را ترک می کنید؟ تقاضا داریم برگردید . . . ای امیرمؤمنان، ما را نیز در این افتخار با مرد یهودی شریک فرمایید.
امام علیه السلام: می ترسم دلهای شما تاب شنیدن آنها را نداشته باشد.

مردم: چطور مگر؟! . . . خیلی عجیب است! مگر ما چه کرده ایم که دلهایمان تاب و توان شنیدن آنها را ندارد، اما این یهودی نامسلمان دارد؟! . . .

امام علیه السلام: به خاطر کارهایی است که بیشتر شما در گذشته انجام داده اید. آری، امام راست می گویند و شاید مرد یهودی هم در دل خویش تصدیق می کند و می گوید:  "شما یاران خوبی برای او نبودید. یاران باوفا و فرمانبرداری نبودید. در همین نبرد گذشته - صفّین - بود که او را تنها گذاشتید. چه بلوایی به نام « حَکَمیّت » برپا کردید و او را برای همیشه
غصّه دار ساختید. عاقبت سرافکندگی و بدبختی آن نیز دامنگیر خودتان شد که همین پیکار اخیر یکی از ثمرات آن بود. بدا به حالتان که امامتان از شما ناراضی است و می خواهد از میانتان برود‍! . . ."

امّا نه، بنگرید! او مالک اشتر است، قدمی پیش می گذارد. او یار نزدیک و وفادار امام علیه السلام است. شاید بتواند امام را راضی کند و ایشان را بازگرداند. مالک اشتر: ای امیرمؤمنان، ما سوگند یاد می کنیم که پس از رسول خدا  صلی الله علیه وآله و سلم پیامبری نخواهد آمد و اکنون به جز شما وصّی و جانشین دیگری بر روی زمین نیست. ما برای اطاعت از فرمان شما و فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم به یک گونه، پیمان وفاداری به گردن نهاده ایم. گرچه گذشت? این جماعت نیکو نیست، اما اینک سوگند وفاداری آنها را پذیرا باشید و ما را هم از شنیدن کلام جان بخش خود محروم نفرمایید. نگاهی دیگر، نگاهی عمیق و پر معنا . . . لحظاتی در سکوت و دلهره . . . نفس ها در سینه ها حبس و زبان ها از شدّت اضطراب دربند . . . تنها نگاه هاست که با یکدیگر سخن می گویند. امام یکایک ما را می نگرند، چه نگاه نافذ وگیرایی!  . . . خداوندا، چه می بینم! . . . امام پذیرفتند و نشستند! خدایا، تو را سپاس می گویم. شاید ایشان در چهره ها شوق و علاقه زیادی دیدند که پذیرفتند. شاید تلخی اضطراب و التهاب به کامِ مسلمانان را تحمل نداشتند که نشستند، و شاید هم به خاطر مالک اشتر بود که در میان ما باقی ماندند. نمی دانم، ولی به      هر حال همگی اکنون خوشحال و شادانیم، چون یک بار دیگر لیاقت شنیدن سخنان مولایمان را پیدا کرده ایم . . .

امام علیه السلام: ای برادر یهود، بدان که خداوند در زمان زندگانی آخرین فرستاده اش، مرا در هفت موقعیت امتحان فرمود که به لطف و فضل خودش، در تمامی آنها مرا فرمانبردار و مطیع خود یافت. البته این سخن را، نه از روی خودستایی می گویم، بلکه این همه را نعمت و توفیقی از سوی او می دانم.

سایت غدیر میثاق


<   <<   66   67   68   69   70   >>   >